شعر زیبای مولانا در مواجه با مرگ با صدای دلنشین عبدالجبار کاکایی + ویدئو / مرگ شیرین گشت و نقلم زین سرا...

  سه شنبه، 21 اسفند 1403
شعر زیبای مولانا در مواجه با مرگ با صدای دلنشین عبدالجبار کاکایی + ویدئو / مرگ شیرین گشت و نقلم زین سرا...
ساعدنیوز: در این فیلم شعرخوانی زیبای عبدالجبار کاکایی از مثنوی معنوی مولانا در مواجه با مرگ را مشاهده می کنید.

به گزارش سرویس فرهنگ و هنر ساعدنیوز، عبدالجبار کاکایی 15 شهریور 1342 در ایلام به دنیا آمد و همان ابتدای تولد به همراه خانواده خود در عراق سکونت گزید و هنگامی که یک سال و نیم بیشتر نداشت با خیل رانده شدگان به ایران بازگشت. دوران کودکی و تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را در زادگاه خود گذراند. شاعر شدن کاکایی به روایت خودش از پانزده سالگی آغاز شد.

او در سال 1360 دیپلم اقتصاد گرفت. در سال 1361 به تهران آمد و تحصیلات خود را تا مقطع کاردانی زبان و ادبیات فارسی در دانشسرای تربیت معلم ادامه داد. او در سال 1364 وارد دانشگاه شهید بهشتی تهران شد و در سال 1368 به دریافت مدرک کارشناسی زبان و ادبیات فارسی نایل آمد. سپس به منظور ادامه تحصیل در سال 1371 به جمع دانشجویان دانشگاه آزاد مرکز تهران پیوست و در سال 1373 مدرک کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی را دریافت کرد.

گفت او ای ناصحان من بی ندم

از جهان زندگی سیر آمدم

منبلی‌ام زخم جو و زخم‌خواه

عافیت کم جوی از منبل براه

منبلی نی کو بود خود برگ‌جو

منبلی‌ام لاابالی مرگ‌جو

منبلی نی کو به کف پول آورد

منبلی چستی کزین پل بگذرد

آن نه کو بر هر دکانی بر زند

بل جهد از کون و کانی بر زند

مرگ شیرین گشت و نقلم زین سرا

چون قفس هشتن پریدن مرغ را

آن قفس که هست عین باغ در

مرغ می‌بیند گلستان و شجر

جوق مرغان از برون گرد قفس

خوش همی‌خوانند ز آزادی قصص

مرغ را اندر قفس زان سبزه‌زار

نه خورش ماندست و نه صبر و قرار

سر ز هر سوراخ بیرون می‌کند

تا بود کین بند از پا برکند

چون دل و جانش چنین بیرون بود

آن قفس را در گشایی چون بود

نه چنان مرغ قفس در اندهان

گرد بر گردش به حلقه گربگان

کی بود او را درین خوف و حزن

آرزوی از قفس بیرون شدن

او همی‌خواهد کزین ناخوش حصص

صد قفس باشد بگرد این قفس


شاعر در این متن به بیان حالتی از ناامیدی و خستگی از زندگی می‌پردازد. او از زخم‌ها و دردهای ناشی از تقاضاها و خواسته‌های دیگران رنج می‌برد و به دنبال آرامش نیست. او خود را مانند مرغی در قفس توصیف می‌کند که به باغ و گلستان نگاه می‌کند اما قادر به پرواز و رهایی نیست. شاعر به آزادی و خروج از قفس فکر می‌کند و نشان می‌دهد که این آرزو نمی‌تواند تنها مربوط به او باشد، بلکه بسیاری دیگر نیز در جستجوی آزادی و رهایی از محدودیت‌ها هستند. این اثر نشان‌دهنده تضاد میان آرزوها و محدودیت‌های زندگی است.


برای مشاهده سایر اشعار با سرویس فرهنگ و هنر ساعدنیوز همراه باشید.

دیدگاه ها


  دیدگاه ها
از سراسر وب   
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها