بسیاری از اوقات در زندگی ما سر و کله کسانی پیدا می شود که آدم های اشتباهی هستند و ما تا مدت ها این آدم های اشتباه را در زندگی مان داریم تا وقتی بفهمیم چرایی حضور آنها در زندگی ما چه بوده است.
این مساله در روابط عاطفی خودش را بیشتر نشان میدهد. با اینکه هر کدام از ما برای انتخاب های مان دلیل و ملاک داریم اما بازهم دچار انتخاب های غلط می شویم و زمینه را برای آدم های اشتباه در زندگی مان فراهم میکنیم.
برای تحلیل این مساله باید به سراغ دیدگاه های تحلیلی و روان کاوانه و روانشناسی برویم. باید بدانیم ما نسبت به نیازها و درخواست های بعد روان شناختی مان خیلی آگاه نیستیم.
ناخودآگاه ما خیلی وقت ها دلیل برخی از اتفاقات و آدم ها را میداند و باید در آنجا به دنبال جواب گشت. فروید روانشناس بزرگ جمله ای تکان دهنده دارد مانند دیگر بحث های او.
به قول دکتر عباس شفتی استاد بی همتای درس شخصیت؛ اندیشه فروید آنقدر وسیع و گریز ناپذیر است که از خانه های وین تا کوچه پس کوچه های قم همه درباره او حرف میزنند.
ما آدمها را تصادفی انتخاب نمیکنیم، بلکه آدمها از پیش در ناخودآگاه ما حضور دارند
فروید می گوید: «ما آدمها را تصادفی انتخاب نمیکنیم، بلکه آدمها از پیش در ناخودآگاه ما حضور دارند» و ما فقط نمودی بیرونی برای خواستهای ناخودآگاه پیدا میکنیم. حالا شاید بیشتر این جمله را درک کنیم که حضور هیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست.
برای تشخیص آدم های اشتباهی و فهمیدن خواسته های ناخودآگاه مان باید به سراغ «الگوها و عادت های تکراری» مان باید برویم. آنها سمبلی از بدکارکردی و گره های روان شناختی ما و نشانگان جدی برای فهمیدن ناخودآگاه مان است.
گذشته ارتباطات تان را بررسی کنید , ببینید:
چرا در همه ارتباطات شما، یک سری اتفاقات تکراری است؟
آدم های تکراری سراغ شما می آیند با شاخ و برگ های متفاوت و تنه ای یکسان.
چرا همیشه اعتماد شما خدشه دار میشود؟
دلیل حضور خودشیفته ها یا آدم های قربانی در زندگی شما چیست؟
اگر سرگذشت یا زندگی روانی شما و و روابط تان با آدمهای مهم زندگیتان (به ویژه پدر و مادرتان) را بررسی کنیم، احتمالاً پاسخ را خواهیم یافت. انگار بعضی از این رفتارها یا آدم ها برای ذهن و روان ما آشناتر هستند.
شاید از پذیرش مسئولیت های مان درمواجهه با آدم های مناسب خودمان می ترسیم. مثل کسی که طرحواره شکست دارد و باور دارد حتما شکست خواهد خورد.
بررسی مدل های ارتباطی مان با پدر و مادر، به دنیا آمدن خواهر یا برادر، مشکلات توجه و مدیریت آن در درون خانواده، ناخواسته بودن، تایید طلبی و شرم بیرونی و … همه و همه نشانگر گره های روان شناختی ماست که باید با کمک یک روانشناس صاحب صلاحیت آن را درمان کرد.
وقتی تجارب کودکی ما در ارتباط با والدین،گروه های دوستی، مدرسه و این ها سرک میکشند آنها جزو تجارب ناخوشایند ما میشود.
برای تحلیل بهتر باید از اصل اجبار به تکرار فروید عزیز وام بگیرم که اگر مراقب الگوهای رفتاری مان نباشیم مسایل کودکی ما دوباره بازآفرینی می شوند و ما همان رفتار یا شبیه همان آدم های گذشته مان را انتخاب می کنیم.
در واقع ما ناخودآگاه تمام گرههای تاریخچهی روانیمان را بازآفرینی میکنیم.
بنابراین وقتی آدمی در زندگی ماست که اولویت اصلی او نیستیم، یا از ما دور است یا به شدت و خیلی زود وابسته می شویم یا بیشترین بی احترامی ها را به ما میکند یا استاد تحقیر ماست باید به سراغ تحلیل روایت و تاریخچه خودمان برویم.
بنابراین اگر در جهان خودتان، بی ارزش، پر از شرم، به درد نخور و سردرگم باشیم حتما در زندگی دیگران همین نقش را خواهیم داشت.
وقتی برای خودتان در اولویت نیستید حتما در زندگی دیگران هم این تجربه را خواهید داشت و آدم های اشتباه شما را قورت می دهند.
اینکه از میان این همه رابطه به رابطه های دور دل می بنیدی بخاطر این است که در کودکی همیشه منابع حیات ما از ما دور بوده یا دوری میکردند بنابراین دور از دسترس بودن برای روان ما «آشناتر» از در دسترس بودن است.
روان ما از الگوهای آشنا بیشتر استفاده میکند. آدم های اشتباهی را به این دلیل در زندگی مان راه میدهیم چون عمیق شدن و تمرین صمیمیت بالغانه را بلد نیستیم و فکر میکنیم صمیمیت پر زحمت و خسته کننده ست و ذهن ما گشودگی به صمیمت ناقص و آدم هایی که می دانیم برای ما نمی مانند دارد.
خیلی وقت ها برای این آدمهای غیر قابل اعتماد در زندگی ما می آیند چرا که همیشه پدر و مادر ما بی ثبات بودند و غیر قابل اتکا و ما هم همیشه همین الگو را بدون ارزیابی انجام میدهیم.
اینکه همیشه ابزار دیگران می شوید یا دیگران می توانند از شما سواستفاده کنند دلیلش این است شما ابزاری برای ارضا امیال پدر و مادرتان بودید و در نقش برطرف کننده بعد های زندگی نشده پدر و مادرتان نقش داشتید.
انگار طعمه ی خوبی برای انسان های اشتباهی هستید که قرار است نیازهای آنها را برآورده کنید. انتخاب آدم های اشتباه خیلی وقت ها پاسخی است به اینکه نمی خواهیم مسئولیت رشد، مسئولیت پذیری، و سهم مان در اشتباه هاتمان را برداریم و می خواهیم شریکی برای شکست هایمان پیدا کنیم.