به گزارش پایگاه خبری ساعدنیوز، خانواده پهلوی در سالهای اخیر همواره کوشیدهاند از سایه تاریخ تاریک خود فاصله بگیرند و با بازآفرینی نمادها و برگزاری مراسمهای نمادین، مشروعیتی تازه برای خویش دستوپا کنند. تازهترین نمونه این تلاش نافرجام، برنامهریزی برای برگزاری مراسم صدمین سالگرد تأسیس سلسله پهلوی در مصر بود؛ جشنی که نه تنها برگزار نشد، بلکه لغو آن به دستور دولت قاهره بار دیگر به خانواده تبعیدی یادآوری کرد که گذشته استبدادی و وابسته آنان چیزی نیست که با بزک تبلیغاتی بتوان آن را از حافظه تاریخی ملتها زدود. مصر که امروز در مسیر تنشزدایی با تهران گام برمیدارد، طبیعی بود که نمیخواست خاک خود را صحنه نمایش یک خاندان شکستخورده کند؛ خاندانی که همواره بقای خود را مدیون حمایت بیگانگان بودند و هیچگاه بر اراده مردم تکیه نداشتند. همین لغو ساده، خود نمادی از جایگاه واقعی پهلویها در جهان امروز است: بیوزنی سیاسی، بیاعتباری اجتماعی و بیریشگی تاریخی.
نگاهی به یک قرن پیش نشان میدهد که سلسله پهلوی نه حاصل خواست ملت ایران که نتیجه کودتای 1299 با طراحی و پشتیبانی سرویسهای اطلاعاتی بریتانیا بود. رضاخان میرپنج که از دل قزاقخانه برخاست، در حقیقت مجری سناریویی بود که هدفش مهار نهضتهای ملی و مردمی پس از مشروطه و برقراری یک دیکتاتوری مطیع لندن در تهران بود. از همان آغاز پیداست که این سلسله نه مشروعیت مردمی داشت و نه پایگاهی در دل جامعه. تنها بر قدرت نظامی، سرنیزه و حمایت بیگانه تکیه میکرد. با سقوط رضاخان در شهریور 1320 و جایگزینی پسرش، محمدرضا، این وابستگی دوچندان شد؛ چرا که شاه جوان با کودتای 28 مرداد 1332 که با طراحی آمریکا و بریتانیا علیه دولت ملی دکتر مصدق صورت گرفت، عملاً به مهره واشنگتن در ایران بدل شد. این لکه ننگ تاریخی را هیچ یک از مدعیان امروزین پهلوی نمیتوانند از کارنامه خود پاک کنند.
کارنامه سیاسی و اقتصادی خاندان پهلوی آکنده از فساد، اشرافیت و بیاعتنایی به نیازهای واقعی مردم است. در حالی که کشور با فقر گسترده، بیسوادی و عقبماندگی دست و پنجه نرم میکرد، دربار شاهنشاهی غرق در تجملات افسانهای بود. جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی در تختجمشید، که با هزینههای سرسامآور و در اوج فقر مردم برپا شد، نمونه بارز گسست پهلوی از جامعه ایرانی بود. در آن جشن، مهمانان خارجی بر سفرههای رنگین نشسته بودند و مردم ایران تنها نظارهگر اسراف و ریختوپاشی بودند که هیچ سنخیتی با واقعیت زندگیشان نداشت. همین نمایشهای بیریشه نشان میداد که خاندان پهلوی بیشتر دل در گرو نگاه و تحسین بیگانگان دارند تا رضایت ملت خویش.
سیاستهای سرکوبگرانه ساواک و اختناق سیاسی دوران محمدرضا پهلوی نیز خود سندی بر بیاعتمادی حکومت به مردم بود. هر صدای مخالفی با شکنجه و زندان خاموش میشد، احزاب فرمایشی و انتخابات مهندسیشده جایگزین مشارکت واقعی مردم بود و مطبوعات به سانسور کامل تن داده بودند. حتی نهادهای مذهبی و فرهنگی نیز از کنترل و فشار رژیم در امان نبودند. این فضای خفقانآلود سبب شد شکاف بین مردم و حاکمیت روزبهروز عمیقتر شود و سرانجام در سال 1357 با طوفان انقلاب اسلامی، بساط این خاندان از ایران برچیده شود. سقوط پهلوی نه نتیجه توطئه خارجی، که پیامد مستقیم بیکفایتی، وابستگی و فساد داخلی این نظام بود.
با این همه، آنچه امروز مایه تعجب و در عین حال عبرت است، تلاشهای مضحک وارثان این سلسله برای بازنویسی تاریخ و تطهیر چهرهای است که در حافظه ملت ایران جز به استبداد و وابستگی شناخته نمیشود. رضا پهلوی، که سالهاست در تبعید به سر میبرد، بارها کوشیده است خود را بهعنوان آلترناتیو سیاسی معرفی کند. اما او نه تجربه مدیریتی دارد، نه پایگاه مردمی و نه حتی اجماع در میان مخالفان جمهوری اسلامی. سرمایه اصلی او تریبونهای رسانهای بیگانه و بودجههایی است که از نهادهای خارجی تأمین میشود. این وابستگی آشکار، یادآور همان سنت تاریخی پهلویهاست: بقا با اتکای به بیگانه و نه برآمده از متن مردم.
جشن صدمین سال تأسیس سلسله پهلوی در مصر قرار بود فرصتی باشد تا خانواده پهلوی بار دیگر خود را در کانون توجه رسانهها قرار دهند و با استفاده از نمادسازی تاریخی، نوعی اعتبار سیاسی برای خود بتراشند. اما لغو این مراسم نشان داد که حتی دولتهای خارجی هم دیگر حاضر نیستند هزینهای برای چنین نمایشهایی بپردازند. مصر امروز در مسیر تنشزدایی با ایران قرار گرفته و طبیعی است که نمیخواهد به خاطر یک خاندان ورشکسته سیاسی، مناسبات منطقهای خود را به خطر اندازد. این تصمیم، در عین سادگی، معنای ژرفی داشت: پهلویها دیگر حتی ابزار بازی قدرتهای خارجی هم نیستند. زمانی لندن و واشنگتن حاضر بودند با کودتا و حمایت مستقیم، تاج و تخت پهلوی را حفظ کنند، اما امروز همین خاندان در حاشیهترین وضعیت خود به سر میبرند و هیچ دولتی حاضر نیست میزبان نمایشهای شکستخورده آنان شود.
این لغو، تنها یک رویداد دیپلماتیک ساده نبود؛ بلکه نمادی از جایگاه واقعی پهلویها در حافظه سیاسی منطقه و جهان بود. خاندان پهلوی در تاریخ معاصر ایران به عنوان نمونه بارز یک حکومت وابسته و ناکارآمد ثبت شدهاند و همین گذشته، آینده آنان را نیز قفل کرده است. حتی اگر رسانههای حامیشان بکوشند تصویر دیگری بسازند، واقعیت تاریخی را نمیتوان انکار کرد: ملتی که با انقلاب، آنان را از کشور بیرون راند، دیگر هیچگاه به آنان مشروعیت بازگشت نخواهد داد.
فراموش نکنیم که خانواده پهلوی در چهار دهه گذشته نه تنها عذرخواهی یا بازخوانی صادقانهای از گذشته نکردهاند، بلکه با لجاجت کوشیدهاند همان تاریخ را بزک کنند و خود را وارث «ایران مدرن» معرفی کنند. حال آنکه مدرنیزاسیون نیمبند دوران پهلوی چیزی جز ظاهرسازی نبود. اصلاحات ارضی شکستخورده، وابستگی کامل اقتصاد به نفت، نابودی کشاورزی سنتی و گسترش حاشیهنشینی در شهرها همه محصول همان سیاستهای نمایشی بود. نتیجه آن شد که در آستانه انقلاب، جامعه ایران با بحران اقتصادی، نابرابری شدید و فساد ساختاری روبهرو بود. این واقعیتها را نمیتوان با چند شعار رسانهای پاک کرد.
امروز که رضا پهلوی و اطرافیانش در پی برگزاری مراسمهای نمادین هستند، در حقیقت با تاریخ درافتادهاند. آنان میخواهند از سایه شکست فرار کنند و خاطره یک قرن وابستگی را به جشن بدل کنند. اما تاریخ با لجاجتی خنده دار پاسخ معکوس میدهد: هر بار که آنان کوشیدهاند خود را مطرح کنند، ناکامی نصیبشان شده است. لغو جشن قاهره نیز یکی دیگر از همین ناکامیهاست. این رویداد نشان داد که حتی عرصه نمادسازی نیز دیگر در اختیارشان نیست و در معادلات امروز منطقه، جایی برای خاندان پهلوی وجود ندارد.
واقعیت آن است که پهلویها نه در ایران جایگاهی دارند و نه در خارج میتوانند وزنی سیاسی به دست آورند. آنان در بهترین حالت به ابزاری برای رسانههای بیگانه بدل شدهاند که در بزنگاهها از نامشان استفاده تبلیغاتی میکنند. اما همان رسانهها هم خوب میدانند که پهلوی فاقد پایگاه مردمی است و هرگز نمیتواند به آلترناتیوی جدی تبدیل شود. به همین دلیل، حتی دوستان دیروز نیز امروز چندان تمایلی به همراهی با این خاندان ندارند. لغو مراسم مصر دقیقاً از همین واقعیت حکایت میکند: بیاعتباری مطلق.
خاندان پهلوی اگر اندک صداقتی داشتند، باید به جای جشن گرفتن برای سلسلهای که محصول کودتا و سرکوب بود، از ملت ایران عذرخواهی میکردند. باید اعتراف میکردند که چگونه استقلال کشور را فدای رضایت بیگانگان کردند، چگونه ثروت ملی را در تجملات دربار به هدر دادند، چگونه جوانان ایرانی را در زندانهای ساواک به خاک و خون کشیدند و چگونه نهایتاً با سوءمدیریت و فساد، کشتی کشور را به ساحل انقلاب رساندند. اما آنان به جای پذیرش این حقایق، همچنان در دنیای توهمزای خود به سر میبرند و میپندارند که با یک مراسم نمادین میتوانند گذشته را تطهیر کنند.
لغو جشن صدمین سال پهلوی در مصر، اگرچه در ظاهر یک رویداد کوچک است، اما در معنا سند دیگری است بر بیاعتباری این خاندان. تاریخ نشان داده است که حکومتهایی که بر پایه بیگانه و بیتوجه به ملت شکل گرفتهاند، حتی اگر دههها بر تخت نشسته باشند، در نهایت فرجامی جز سقوط ندارند. خاندان پهلوی نماد این حقیقت تاریخی است و هر کوششی برای بازنویسی آن، محکوم به شکست خواهد بود.
برای پیگیری اخبار سیاسی اینجا کلیک کنید.