به گزارش سرویس سیاست پایگاه خبری ساعدنیوز، به نقل از خبر آنلاین اسدالله علم در یادداشتهای روز چهارشنبه 22 آذر 1346 نوشت: صبح به کارهای جاری رسیدم شاهنشاه برای افتتاح کارخانه سیمان ری (قسمت اضافی) تشریف برده بودند، من نرفتم. [احمد بن الملیح] سفیر مراکش را پذیرفتم. خبرهای محرمانه که نسبت به سلامت و حالت روحی پرزیدنت ناصر به ما رسیده بود، تا اندازه [ای] تأیید میکرد. حوالی ظهر شرفیاب شدم، بعد از آنکه موکب مبارک مراجعت کرد. خیلی سر حال بودند. یک ساعت و نیم شرفیاب بودم. مطالب سفیر انگلیس را عرض کردم، جواب مرحمت فرمودند. امر تازه برای سفیر آمریکا فرمودند.
مطلب مهمی که امروز فرمودند این بود که «شهبانو سؤال فرمودند، شما بعضی روزها با علم بعد از ظهرها کجا میروید؟» جواب فرموده بودند، «در این کارها شما نباید مداخله کنید!» عرض کردم: «به نظر غلام جواب خیلی تند است.» فرمودند: «میخواستم برای همیشه مطلب را بریده باشم.»
بعد از ظهر به کارهای جاری رسیدم. شب سر شام شرفیاب بودم. از بس به من اظهار مرحمت کردند خجل شدم. دو دفعه برای خداحافظی دست دادند که همه حاضرین تعجب کردند، منجمله علیاحضرت شهبانو. چون از طرفی شاهنشاه مطلقا از دست دادن خوششان نمیآید. با آنکه مطالبی هم که امشب عرض کردم، خوشآیند خاطر همایون نبود. یعنی عرض کردم، ممکن است وضع مالی خراب بشود و عرایضم متکی به صحبتهای محرمانه [صفی اصفیا] رئیس سازمان برنامه، به من و همچنین [علینقی عالیخانی] وزیر اقتصاد بود. ولی چون شاهنشاه میدانند هیچ نظری جز سعادت و بزرگی او ندارم، همه را قبول میفرمایند. فرمودند، به اصفیا بگو با من صحبت کند و بیپرده حرف بزند. اجازه گرفتم فردا به آمریکا بروم، بعد به اروپا. مطالبی هست که باید آنجا اقدام کنم، ولی [به] عنوان کارهای دانشگاه پهلوی میروم و معالجه.