حکایت های خواندنی/ مرغ خانگی و باز شکاری؛ عاقبت قضاوت کردن از روی ظاهر (داستانی از کلیله و دمنه)

  دوشنبه، 29 بهمن 1403
حکایت های خواندنی/ مرغ خانگی و باز شکاری؛ عاقبت قضاوت کردن از روی ظاهر (داستانی از کلیله و دمنه)
ساعدنیوز: در این بخش از مطالب ساعدنیوز داستان‌های بسیار جالب و آموزنده را مطالعه می کنید. برای خواندن این حکایات همراه ما باشید.

به گزارش سرویس جامعه ساعد نیوز، در این ویدیو حکایت پندآموز از کلیله و دمنه را شنیدید. چنانچه علاقه مند باشید متن این حکایت کوتاه را در ادامه بخوانید.

حکایت اول ( مرغ خانگی و باز شکاری)

روزی تیری به ” بازی” شکاری اصابت کرد و “باز” نزدیک یک مرغ ، روی زمین افتاد . مرغ با شنیدن ناله باز ، به او نزدیک شد و گفت : ” امیدوارم که زیاد صدمه ندیده باشی . آیا می‌توانم به تو کمک کنم ؟ من در خدمتگزاری حاضرم . ” باز پاسخ داد : ” حتی اگر کاری از تو ساخته باشد ، من از تو نمی‌خواهم کاری برای من انجام دهی . از اینجا دور شو . ما هرگز با یکدیگر کنار نخواهیم آمد . رفتار تو برای من اهمیتی ندارد . مرغ اصرار کرد و گفت : ” این قدر با من نامهربان نباش، مگر من چکار کردم که این قدر از من متنفر هستی ؟ ” باز گفت : ” خطای تو آن است که ناسپاس هستی و به وفاداری و شجاعت اهمیت نمی‌دهی . من یک موجود بزرگ منش و شجاع هستم . من از آشنایی با موجود بی‌وفا متنفرم .

مرغ از این حرفها متحیر شد و گفت : ” چرا این تهمت‌ها را به من می‌زنی؟ چرا سخن بی‌ربط می‌گویی ؟ چه بی‌وفایی از من دیده‌ای که باعث شده از من متنفر شوی . من یک مرغ خانگی هستم و تو یک پرنده وحشی. جوانمرد کسی است که با منطق حرف بزند. چه دلیلی داری که مرا بی‌وفا خطاب کنی ؟ ”

باز گفت : ” دلیل من برای بی‌وفایی تو آن است که با وجود آنکه انسانها با تو خوب هستند و به تو آب و دانه می دهند و تو را در جای راحت نگه می‌دارند، از لطف آنها قدردانی نمی کنی و هر وقت که می‌خواهند تو را بگیرند، از آنها فرار می‌کنی . در فرار کردن و پنهان شدن، بیشتر از پرنده های غیر اهلی از خودت وحشیگری نشان می‌دهی . اما ما بازهای شکاری، علیرغم وحشی بودن، به شخصی که برای ما آشنا باشد و به ما غذا بدهد ، وفادار هستیم . ما روی شانه انسانها می‌نشینیم و از آنها اطاعت می‌کنیم . ما هرگز از آنها فرار نمی‌کنیم و بهتر از پرنده‌های اهلی هستیم . “

مرغ از خود دفاع کرد و گفت : ” حالا که دلایل خود را گفتی، بگذار من هم داستان خود را تعریف کنم . دلیل آنکه گاهی اوقات، افراد درباره یکدیگر اشتباه می کنند ، این است که از شکایت و ظلمی که بر طرف مقابل رفته است ، خبر ندارند . آنها فقط ظاهر قضیه را می‌بینند و یک طرفه قضاوت می‌کنند . تو هم همین اشتباه را درباره من می‌کنی . تو فقط فرار مرا می‌بینی ، اما از گله و شکایت من بی‌خبری. تو به خاطر غذا برای انسانها شکار می‌کنی و من به خاطر آب و دانه‌ای که از آنها دریافت می‌کنم ، برایشان تخم می‌گذارم . تا اینجا موقعیت هر دوی ما یکسان است . حالا بگذار دلیل اینکه وقتی تو را صدا می‌زنند ، بر می‌گردی ، همچنین دلیل آنکه وقتی انسانها سعی می کنند مرا بگیرند ، فرار می کنم ، را برایت تعریف کنم . تو هرگز یک باز بریان روی آتش ندیده‌ای، بنابراین تو هرگز نگران نخواهی بود و نخواهی ترسید. اما من بسیاری از پرنده‌های اهلی را دیده‌ام که به سیخ کشیده شده و روی آتش کباب شده‌اند. لذا من زندگی خود را در خطر می‌بینم و فرار می‌کنم . اگر تو هم یکی از همنوعان خود را روی آتش می دیدی که بریان می شود ، هرگز به انسانها نزدیک نمی شدی . در آن موقعیت، تو از کوهی به کوه دیگر پرواز می‌کردی . همانطور که من از یک پشت بام به یک پشت بام دیگر فرار می‌کنم . آیا حرف مرا قبول داری ؟ ”

باز گفت : ” حق با توست . من فقط به ظاهر قضیه نگاه می‌کردم . حالا فهمیدم که هرگز نباید سطحی قضاوت کرد. مردم گاه کارهایی انجام می‌دهند که ما فکر می‌کنیم اشتباه است، اما وقتی حقیقت موضوع را بفهمیم ، شاید آنها را ببخشیم یا بپذیریم که حق با آنها بوده است.


برای مشاهده مطالب مشابه اینجا کلیک کنید.


دیدگاه ها


  دیدگاه ها
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها