روزگار سیاه عروس 25 ساله مشهدی، که اسیر وسوسه‌های شیطانی شد

  دوشنبه، 01 بهمن 1403 ID  کد خبر 432126
روزگار سیاه عروس 25 ساله مشهدی، که اسیر وسوسه‌های شیطانی شد
ساعد نیوز: عروس مشهدی که بخاطر ماشین مورد علاقه اش حاضر شد هرکاری بکند.

به گزارش سرویس حوادث ساعد نیوز به نقل از روزنامه خراسان،زن 25 ساله که به اتهام همدستی در ارتکاب یک جنایت هولناک با همسرش، دستگیر شده بود، با بیان این ماجرا درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری بانوان مشهد گفت:ما از اقشار ضعیف جامعه هستیم که در حاشیه شهر زندگی می کردیم. پدرم یک کارگر ساده و مادرم نیز خانه دار بود. ولی پدرم با همه تلاش هایش از عهده مخارج زندگی برنمی آمد و حتی نمی توانست هزینه های ازدواج فرزندانش را تامین کند. من هم که آخرین فرزند خانواده بودم آرزوهای زیادی داشتم و در رویاهای خودم به دنبال خوشبختی می گشتم اما خوب می دانستم که در خانه پدرم به هیچ کدام از آرزوهایم نمی رسم. به همین دلیل تصمیم به ازدواج گرفتم. مدتی بود که نگاه های پسرجوانی در محل زندگی توجهم را جلب کرده بود که بالاخره یک روز با او در محله آشنا شدم. ارتباط من و «ع» چندین ماه به طول انجامید تا این که روزی از او خواستم به خواستگاری ام بیاید و این رابطه پنهانی را جدی وآشکار کند. او هم با خانواده اش به منزلمان آمد و این گونه من برای رهایی از شرایط سخت منزل پدرم پای سفره عقد نشستم و با «ع»ازدواج کردم. طولی نکشید که زندگی مشترک ما درطبقه پایین منزل پدر شوهرم در حالی آغاز شد که با کمک آن ها مقداری از لوازم دست دوم و اولیه را تهیه کرده بودیم. اوایل همسرم درساختمان های مسکونی کارگری می کرد و گاهی نیز از دوستانش گوشی های سرقتی را می خرید و با قیمت بالاتر به مالخران حرفه ای می فروخت تا مخارج زندگی را تامین کند! به همین دلیل رفت وآمد دوستان شوهرم به منزل ما زیاد شد و او قرارهای خرید وفروش گوشی ها را در منزل می گذاشت.

در این میان یکی از دوستان صمیمی شوهرم که «الف»نام داشت و بیشتر از دیگران به خانه ما رفت وآمد می کرد، روزی پیشنهاد ارتباط و دوستی به من داد ولی من با اخم و ترش رویی با او برخورد کردم و پیشنهادش را نپذیرفتم. شوهرم از این موضوع خبر نداشت و به این خاطر مزاحمت های «الف»هم بیشتر می شد تا این که بالاخره یک پیام وسوسه انگیز از طرف او دریافت کردم که نوشته بود«من یک دستگاه خودروی سرقتی خارجی را معامله کرده ام و پول زیادی به دستم رسیده است، اکنون اگر پیشنهادم را بپذیری تو را به همه آرزوهایت می رسانم و خودرویی را که عاشقش هستی برایت می خرم!» با این پیام دیگر به فکر فرو رفتم و برای آن که به درستی ادعایش پی ببرم با او قرارگذاشتم و بعد از مشاهده موجودی حسابش نظرم تغییر کرد و به همین خاطر پیشنهادش راپذیرفتم! چند ماه از این ارتباط پنهانی نگذشته بود که پولی به دستم رسید و او بازسازی منزلمان را آغاز کرد. در این مدت من هم به طبقه بالا و نزد خانواده شوهرم رفتم اما هنوز دوهفته بیشتر از این ماجرا نگذشته بود که «الف»با من تماس گرفت و گفت: قراراست برای معامله گوشی تلفن به منزل شما بیایم تو هم برای دقایقی به طبقه پایین بیا! ولی من هرچه منتظر تماس یا پیام «الف»شدم که به طبقه پایین بروم خبری نشد. حدود 2 ساعت بعد با او تماس گرفتم اما شوهرم گوشی او را پاسخ داد و از من خواست به طبقه پایین بروم. در یک لحظه پیکر خون آلود «الف»را کف خانه دیدم. وحشت سراسر وجودم را فراگرفت ولی شوهرم توجهی به من نداشت و کاملا بی اعتنایی می کرد. در همان شرایط چشمم به چاله ای افتاد که در گوشه اتاق حفر شده بود. «ع»با تهدید و فریاد از من خواست او را درون چاله دفن کنیم. من هم اشک ریزان با او همدستی کردم ولی شوهرم تا مدتی حتی یک کلمه هم با من صحبت نمی کرد تا این که بالاخره کارآگاهان پلیس آگاهی مشهد وارد منزلمان شدند و ...

زن جوان درحالی با دستور سرهنگ سمیه گلزاری(رئیس کلانتری بانوان مشهد)تحت الحفظ به شعبه 258ویژه پرونده های جنایی انتقال یافت تا زوایای پنهان این ماجرا رابازگو کند که با چشمانی اشکبار و در آخرین جملات خودگفت:خیلی در زندگی اشتباه کردم چرا که خیانت من این جنایت را رقم زد، ای کاش ...

ماجرای واقعی بر اساس یک پرونده جنایی


برای مشاهده اخبار حوادث ایران و جهان باگروه حوادثساعد نیوز همراه باشید.

دیدگاه ها

  دیدگاه ها
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها   
آخرین تصاویر