به گزارش سرویس دانشگاه پایگاه خبری ساعدنیوز،روزی روزگاری، در یک روستای آرام، کشاورز سادهدلی زندگی میکرد که چند مرغ و خروس چاق و زیبا در حیاط خانهاش داشت. ظهر یک روز گرم تابستانی، وقتی همه اهالی روستا در خواب بعدازظهر بودند و کوچهها خلوت، دزدی فرصتطلب از کنار خانه گذشت. چشمش به یک خروس گنده و خوشرنگ افتاد که در حیاط چرت میزد.
دزد فکر کرد: «کوچه خلوته، دیوار هم کوتاهه، زود میپرم داخل، خروس رو برمیدارم و میرم!» سریع از دیوار بالا رفت، پرید تو حیاط، خروس رو گرفت و زیر پیراهنش مخفی کرد تا فرار کنه. اما عجله کرد و خوب پنهان نکرد؛ دم بلند خروس از زیر لباسش بیرون زده بود!
همین که خواست بپره بیرون، کشاورز صاحبخانه که بیدار شده بود، دزد رو دید و فریاد زد: «ای دزد! خروس منو دزدیدی!»
دزد با پررویی ایستاد و گفت: «به حضرت عباس قسم، من هیچی ندزدیدم! خروس تو رو کی دیده؟ من فقط از اینجا رد میشدم!»
کشاورز نگاهی به یقه و زیر لباس دزد انداخت، لبخندی زد و گفت: «دم خروس رو باور کنم یا قسم حضرت عباس رو؟»
دزد سرخ شد، به دم خروس که آشکارا بیرون زده بود نگاه کرد، چارهای ندید، خروس رو انداخت زمین و با خجالت فرار کرد!
از اون روز به بعد، این جمله به ضربالمثل تبدیل شد و هر وقت کسی دروغی میگه که شواهدش کاملاً آشکاره و با قسمهای سنگین سعی میکنه انکار کنه، میگن: «دم خروس رو باور کنیم یا قسم حضرت عباس رو؟»
این ضربالمثل نشون میده که حقیقت همیشه بالاخره آشکار میشه و نمیشه با قسم دروغ پنهانش کرد! 🐓
برای مشاهده اخبار مرتبط با دانشگاه اینجا کلیک کنید