داستان های جالب و خواندنی درباره غیبت کردن
غِیبَت از گناهان کبیره به معنای بدگویی پشت سر دیگران است که در اسلام به شدت از آن نهی شده است. قرآن این گناه را همچون خوردن گوشت برادر مرده توصیف کرده و در روایات گناه آن شدیدتر از زنا معرفی شده است. علاوه بر ارتکاب غیبت، گوش دادن به غیبت نیز حرام است. غیبت، پایمال کردن حق الناس به شمار می آید؛ ازاین رو، بنابر برخی روایات، توبه از آن مشروط به گذشت کردن غیبت شونده است. در روایات، برای غیبت آثار و عذاب هایی ذکر شده است مانند این که پاداش اعمال صالح غیبت کننده به غیبت شونده و گناهانِ غیبت شونده به غیبت کننده منتقل می شود. در ادامه با 5 داستان آموزنده درباره غیبت کردن با ساعدنیوز همراه باشید.
داستان مجازات غیبت در روز قیامت
شیخ بهائی علیه الرحمه می فرماید: روزی در مجلس بزرگی ذکر من شده بود. شنیدم یکی از حاضرین که ادعای دوستی با من می کرد ولی در این ادعا دروغ می گفت؛ شروع به غیبت نموده و نسبت ناروایی بمن داده بود و این آیه را در نظر نداشت که خداوند می فرماید: (بعضی پشت سر بعضی غیبت نکنید، آیا دوست دارید گوشت مرده برادر خود را بخورید؟ همه این را ناخوش می دارید.
آنگاه که فهمید اطلاع از غیبت او پیدا کرده ام، نامه بلند بالایی برایم نوشت و اظهار پشیمانی و درخواست رضایت در آن نامه کرد. در جوابش نوشتم: خدا ترا پاداش دهد بواسطه هدیه ای که برای من فرستادی؟ چون هدیه تو باعث سنگینی کفه حسناتم در قیامت می شود!
از حضرت رسول صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: در روز قیامت بنده ای را در مقام حساب می آورند، کارهای نیکش در یک کفه و کارهای زشتش را در کفه دیگر می گذارند، کفه گناه سنگین تر می شود. در این هنگام ورقه ای بر روی حسنات قرار می گیرد، کارهای نیکش بواسطه آن عمل زیادتر از گناهانش می شود.
عرض می کند: پروردگارا آنچه عمل خوب داشتم در کفه حسنات وجود داشت، اما این ورقه چه بود؟ من که چنین عملی نداشتم؟ خطاب می رسد: این در مقابل سخنی است که درباره تو گفته اند و از آن نسب پاک بودی. این حدیث مرا وامی دارد که سپاسگذار تو باشم بواسطه چیزی که بمن رسانیده ای، با اینکه اگر روبروی من، اینکار یا بدتر از این را انجام می دادی با تو مقابله بمثل نمی کردم و جز عفو و گذشت و دوستی و وفا از من نمی دیدی؛ این باقی مانده عمر، گرامی تر آن است که صرف در مکافات اشخاص شود، باید بفکر آنچه از دست رفته بود و تدراک گذشته را نمود.
داستان غیبت از گلستان سعدی
یاد دارم که ایام طفولیت، بسیار عبادت می کردم و شب را با عبادت به سر مى آوردم. در زهد و پرهیز جدیت داشتم. یک شب در محضر پدرم نشسته بودم و همه شب را بیدار بوده و قرآن مى خواندم، ولى گروهى در کنار ما خوابیده بودند، حتى بامداد براى نماز صبح برنخاستند. به پدرم گفتم: از این خفتگان یک نفر برخاست تا دور رکعت نماز بجاى آورد، به گونه اى در خواب غفلت فرو رفته اند که گویى نخوابیده اند بلکه مرده اند.
پدرم به من گفت: عزیزم! تو نیز اگر خواب باشى بهتر از آن است که به نکوهش مردم زبان گشایى و به غیبت و ذکر عیب آنها بپردازى .
نبیند مدعى جز خویشتن را
که دارد پرده پندار در پیش
گرت چشم خدا بینى ببخشند
نبینى هیچ کس عاجزتر از خویش
داستان غلام سخن چین
شخصی برای خرید غلام به بازار برده فروشان رفت. عبدی را به او نشان دادند و گفتند: این برده هیچ عیبی ندارد، جز آنکه سخن چینی است. او پذیرفت و عبد را با آن عیب خریداری کرد و به منزل برد. بعد از گذشت چند روز آن عبد به همسر مولای خود گفت: شوهرت تو را دوست نمی دارد و می خواهد زن دیگری بگیرد، اگر بخواهی من او را برایت سحر می کنم به شرط آنکه چند تار از موهای او را برایم بیاوری؟
زن گفت: چطور موی او را برایت بیاورم؟ غلام گفت: وقتی که خوابید با تیغ مقداری از موهایش را قطع کن و بیاور تا کاری کنم که به تو علاقمند شود.!
سپس نزد شوهر او رفت و گفت: زن تو دوستی پیدا کرده و می خواهد تو را به قتل برساند مواظب باش تا قضیه را بفهمی، مرد خود را بخواب زده بود که زن با تیغ وارد شد. مرد به گمان اینکه او قصد قتلش را دارد از جا برخاست و زنرا به قتل رسانید.
اقوام زن که از قضیه مطلع شدند، همگی آمدند و آن مرد را به قتل رساندند. قبیله آن مرد هم به مقابله با اقوام زن پرداختند و جنگ و جدال و قتل و خونریزی بین دو طایفه به راه افتاد و تا مدت ها خصومت و درگیری بین آن ها وجود داشت.
داستان هزار تازیانه
برای هارون الرشید لباس های فاخر و گران قیمتی آورده بودند. آنرا به علی بن یقطین وزیر (شیعه) خود بخشید. از جمله آن لباس ها، دراعه ای از خز و طلا بافت بود که به لباس پادشاهان شباهت داشت.
علی بن یقطین آن لباس ها را به همراه اموال بسیار دیگری برای امام کاظم علیه السلام فرستاد. حضرت علیه السلام، دراعه را توسط شخص دیگری برای وزیر فرستادند. او شک کرد که علت چیست؟ حضرت در نامه ای نوشتند آنرا نگهدار و از منزل خارج مکن که یک وقت احتیاج می شود.
پس از چند روز بر یکی از غلامان خود خشم گرفت و او را از خدمت عزل کرد. همان غلام پیش هارون الرشید سخن چینی نمود که علی بن یقطین قائل به امامت موسی بن جعفر علیه السلام است و خمس اموال خود را در هر سال برای او می فرستد و همان دراعه ای که شما به او بخشیدید، برای موسی بن جعفر علیه السلام در فلان روز فرستاده است!
هارون بسیار خشمگین شده و گفت: باید این راز راکشف کنم. همان دم در پی علی بن یقطین فرستاد؛ هنگامی که حاضر شد گفت: چه کردی آن دراعه ای که به تو دادم؟ گفت: در خانه است و آنرا در پارچه ای پیچیده ام و هر صبح و شام آنرا باز می کنم و تبرک می جویم.
هارون گفت: هم اکنون آنرابیاور. علی بن یقطین یکی از خدام خود را فرستاد و گفت: دراعه در فلان اطاق داخل فلان صندوق و در پارچه ای پیچیده است برو زود بیاور. غلام رفت و آنرا آورد.
هارون دید دراعه در میان پارچه گذاشته و عطر آلود است. خشمش فرو نشست و گفت: آنرا به منزل خود برگردان، دیگر سخن کسی را درباره تو قبول نمی کنم و جایزه زیادی به او بخشید.
هارون دستور داد تا غلامی را که سخن چینی کرده بود هزار تازیانه بزنند، هنوز بیش از پانصد تازیانه نزده بودند که مرد.
داستان مانع باران
سالی در بنی اسرائیل قحطی شد، حضرت موسی علیه السلام چند بار نماز استسقاء خواند و طلب باران کرد، اما خبری از باران نشد. خداوند به حضرت موسی علیه السلام وحی کرد: من بخاطر آنکه یک نفر در میان شماست و سخن چین است و اصرار بر نمامی دارد، دعای شما را مستجاب نمی کنم.
عرض کرد: خدایا آن شخص کیست؟ فرمود: ای موسی علیه السلام شما را از غیبت نهی می کنم، حال خودم نمامی کنم؟! بگو همه توبه نمایند، تا دعایشان مستجاب شود.
همه توبه کردند و خداوند باران رحمت را بر آن ها نازل کرد. (در خبری دیگر آمده است: که آن شخص درباره حضرت موسی علیه السلام غیبت کرده بود و موسی علیه السلام تقاضای شناسائی آن شخص را کرد و خداوند فرمود: من سخن چینی را زشت دارم حال خود سخن چینی کنم؟!).
همراهان عزیز ساعدنیوز ، زبان فارسی یکی از غنی ترین زبان های جهان است که در آن داستان های بیشماری وجود دارد. برای آگاهی بیشتر درباره این داستان ها با بخش ضرب المثل ساعدنیوز همراه باشید.
بی صبرانه منتظر نظرات مفید و ارزشمندتان هستیم.