به گزارش سرویس جامعه ساعدنیوز، در بین تمام فیلم و سریالهای طنزی که بدون برخورداری از تکنیکهای طنزپردازی با دستمایه قرار دادن شوخیهای جنسی، برای نگهداشتن مخاطب دستوپا میزنند و عملا فرصت به تماشا نشستنهای خانوادگی را میگیرند، فیلم سینمایی 70سی تقریبا فیلمی در چارچوبهای اخلاقی بهشمار میرود که اگر از فحشهای تکوتوک و یکی به دوهای نهچندان خانوادهپسند بهرام افشاری با تک پسرش که در واقع ناشی از سطح فرهنگی پایین و نه فقر خانواده است، فاکتور بگیریم، میتواند فرصت یک فراغت خانوادگی را مهیا کرده و جانی دوباره به مفهوم فیلم دیدن و خندیدنهای دستهجمعی بدهد. فیلمی که داستان آن حول مشکلات شدید اقتصادی چند خانواده و یک بلیت بختآزمایی میچرخد و همین نیز درونمایه داستان را شکل میدهد.
داستان از روزمرگی دو خانواده در محلهای فقیرنشین و خانههایی با رنگوروی محرومیت آغاز میشود و حالخوش این خانوادهها حتی در سختترین شرایط زندگی را به تصویر میکشد که البته بخش زیادی از این حس به سبب فضای کمدی داستان به مخاطب منتقل میشود. هریک از خانوادهها بنابهدلیلی در شرایط سخت مالی گیر افتادهاند و حالا در چنین فضایی است که خصایص خوب و بد آدمی با انگیزه تصاحب جایزهای چند میلیاردی نمایان میشود که البته وزنه انسانیت بر رذایل اخلاقی سنگینی کرده و بهرام افشاری کارگردان فیلم، این وزنه را در تعادلی نگه میدارد تا بتواند حس همراهی و دلسوزی مخاطب را برانگیخته و آنها را به تفکر وا دارد. به واقع وقتی در ابتدای فیلم، برات و پرویز، بیهیچ مزد و منتی، مرد تنهای همسایه را به بیمارستان میرسانند و هوای او را دارند، حسننیت آنها برای مخاطب محرز میشود، بنابراین در جریان فیلم، شخصیتهای فیلم به خاطر تلاش منفتطلبانهشان برای خوشحال کردن آقای همسایه خیلی سرزنش نمیشود؛ چون مخاطب میداند که این تلاش هم فال است و هم تماشا!
در این فیلم و در فضایی ظنزآمیز اما تلخ، عادتهای خوب و بد خانوادههای سنتی ایرانی به فرصتی برای شکلگیری داستان تبدیل میشود. از ازدواج دوباره مادری سن و سالدار گرفته تا عرق به موتوری که از پدری مرحوم به یادگار مانده و از خودگذشتگی زنی که به رغم مخالفتهای اولیه از طلاهایش میگذرد و حتی در این راه همسرش را همراهی میکند تا بزرگترین شانس زندگیشان برای رهایی از مشکلات اقتصادی از دست نرود. کارگردان تمام این ارزشها را با دیالوگها و سکانسهایی کمدی، به تصویر میکشد و با محوریت نقشآفرینی بهرام افشاری و هوتن شکیبا که به خوبی از پس نقشش برآمده، مخاطب را دنبال خود میکشد. هوتن شکیبا یا همان پرویز داستان، پسری است از جنس تمام پسران ایرانی که حتی وقتی پای میلیاردها پول درمیان است، حاضر نیست غیرتش را فدای پول کرده و از مادرش بگذرد که در کشوقوس این تصمیم، سکانسهایی جذاب به نمایش درآمده و حسابی از مخاطب خنده میگیرد.
در دو اپیزود از این فیلم، اتفاقاتی رقم میخورد که در اوج یک فیلم کمدی، احساسات متناقضی را برای مخاطب رقم میزند. در سکانس کبابخوری که از تاثیرگذارترین بخشهای فیلم است و حس دلسوزی مخاطب را برمی انگیزد، وحدت چند مرد برای نجات زندگیشان، اشک و لبخند توامان را در مخاطب شکل میدهد. حس و حالی عجیب از استیصال آدمها در شرایطی سخت و جنگی ناگزیر برای رسیدن به هدفی که میتواند چندین زندگی را زیر و رو کند. همچنین اپیزود تاثیرگذار دیگر، واکنش بهرام افشاری در قبال نقشهای است که برادر زنش برای مرد همسایه کشیده و حتی سعی در متقاعدکردن برات دارد اما در چنین شرایطی، همه دستوپا زدنها برای جایزه میلیاردی رنگ میبازد و انسانیت برات حتی با لحظهای تردید، تحتتاثیر وسوسههای شیطانی قرار نمیگیرد. پیرامون همین اپیزودها، لحظات مهم مرگ و زندگی یک آدم که اتفاقا قدرشناس همسایههای خود است و تاثیرگذاری او بر زندگی آدمهای دور و برش به خوبی به تصویر کشیده میشود و مخاطب را مشتاقانه با خود همراه میکند تا پایان داستان رقم بخورد. البته در این بین، طبق معمول اکثر فیلمهای ایرانی، اقدامات خبیثانه سیاوش نقش منفی فیلم در سکانسی عجولانه، دامن خود او را میگیرد و کارگردان به سادهترین شکلممکن از شخصیتی که نقش پررنگی در جریان فیلم دارد، گذر میکند؛ درحالیکه شاید علاوه بر سرنوشتی که از او در این فیلم به نمایش درآمد، پرداخت بیشتر به علل رفتار و افکار این شخصیت میتوانست پیام بیشتری برای افراد به همراه داشته باشد.
در کل جریان فیلم، تغییر مداوم معادلات باعث میشود که مخاطب حتی در لحظات پایانی، بابت پایان داستان و برای شخصیتهای فیلم دلنگران باشد که اتفاقا پایانی غافلگیرکننده نشان میدهد این دلنگرانی بیدلیل نیست. این صحنه نیز از آن صحنههایی است که چند پیام مهم به همراه دارد و نهتنها نشان میدهد هیچ چیز در زندگی قطعی نیست، بلکه سرنوشتی تلخ از پدری تنها، زندگی در فقر و حسرتها و آرزوهای به دلمانده او را به تصویر میکشد. آقا یعقوب که سالهایسال بهتنهایی در یک اتوبوس اسقاطی زندگی کرده و فاصلهای با مرگ ندارد، اما حالا به خاطر مال و منالی که معلوم نیست بهانه سعادت است یا شقاوت، باید با روی دیگری از زندگی مواجه شود!