به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ساعدنیوز به نقل از جهان نیوز، عباس عبدی که اخیراً در اوج پیروزی فلسطینی ها و اوج حمایت جهانی از مردم غزه، ایده دو دولت را مطرح کرده و در واقع، در زمانی که رژیم منحوس صهیونیستی، نفس هایش به شماره افتاده، خواستار به رسمیت شمردن این رژیم شده بود، این بار در روزنامه اعتماد یادداشتی منتشر کرده و گفته است: «یکی از روحانیون در دفاع از فلسطینیها به عنوان مظلوم و در میان معترضین به جنایت جاری در غزه و بمباران مردم آنجا، در میدان فلسطین سخنرانی کرد و در بخشی از سخنان خود گفت که آموزش و پرورش نتوانسته آموزش دهد که زندگی ما گره خورده به مظلومین دنیا.... شورای عالی انقلاب فرهنگی وظیفه خود را انجام نداده است... هر دانشآموز ایرانی باید بگوید همه مظلومین دنیا منتظر ما ایرانیها هستند تا آنها را نجات دهیم. در ادامه هم متذکر میشود آموزش و پرورشی که اگر نتواند این کار را انجام دهد باید تعطیل شود».
وی پس از بیان این مقدمه، به زعم خود از این سخنان، مفهوم گیری کرده و بیان می کند: «معلوم میشود که تربیتشدگان در نظام آموزشی کشور همدل و همسو با شعارهای امثال وی نیستند. فیلمهای منتشره از مدارس هم همین را اثبات میکند».
اگر قرار باشد معیار قضاوت، انتشار فیلم باشد، فیلم ها و تصاویر فراوانی از دانش آموزان در مناسبت های مختلف (مذهبی، ملی و ...) وجود دارد و در فضای مجازی هم منتشر شده است. چرا باید موارد انگشت شمار فیلم های هنجارشکنی – که البته آنها هم در جای خودش نباید باشد و قابل قبول نیست – معیار قضاوت قرار گیرد؟
واقعیت این است که انتظار ما از آموزش و پرورش بسیار فراتر از آن چیزی است که اکنون می بینیم. اگر انتقاد و گله ای وجود دارد به این دلیل است که آموزش و پرورش ما باید در شأن و جایگاه جمهوری اسلامی باشد. ما به هیچ وجه به دستاوردهای حداقلی راضی نمی شویم و طبیعی است که انتظار برطرف شدن نقاط ضعف وجود دارد.
عبدی، مفهوم دیگری هم از این سخنان برداشت کرده است: « ... دوم اینکه اعتراض مردم هم به همین متولی مظلومین جهان شدن و از کیسه خلیفه بخشیدن است در حالی که مردم خودمان نیازمندند».
نکته مهم این است که امثال عبدی – که برخی امثال او را تئوریسن اصلاحات می نامند - حتی از نظر مادی هم نگاه جامع ندارند و نمی توانند درک کنند که ما چه بخواهیم و چه نخواهیم در دنیایی قرار داریم که جنگ بین خیر و شر است و اگر در برابر شر سکوت کنیم، دامن همه ما را خواهد گرفت. اتفاقاً ضرر مادی هم برای ما به همراه دارد. دنیای سیاست، دنیای انتخاب بین گزینه هاست نه دنیای جاخالی دادن، وسط بازی، پاک کردن صورت مسأله و عزلت گزینی!
بماند که اساساً ما در برابر مظلومین عالم از نظر دینی و فطرت انسانی وظیفه داریم، اما حتی با نگاه مادی صرف هم اگر نگاه کنیم، حمایت از مظلومین برای ما اقتدار، افتخار و امنیت به همراه داشته است!
نکته دیگر اینکه، مگر مردم ایران فقط آنهایی هستند که مانند عبدی فکر می کنند؟ جالب است که هم اکنون که اساساً جمهوری اسلامی، فراخوانی برای حضور در جنگ غزه نداده است، براساس برخی آمارها، چندین میلیون نفر از مردم ایران – با سلیقه ها و افکار مختلف – برای اعزام، اعلام آمادگی کرده اند!
علاوه براین، طبیعی است که در یک کشور، برخی از مردم به هر دلیلی ممکن است با مواضع رسمی حاکمیت همنظر نباشند؛ اما خنده دار است که بخواهیم در مسائل کلان و راهبردی با نگاه عوامانه به سخن و فکر آنان عمل کنیم. اگر قرار بود به سخن عوامانه آن افراد گوش کنیم امروز نه انرژی هسته ای داشتیم، نه موشک و نه ماهواره و پهپاد! چه بسا اصلاً کشوری به نام ایران وجود نداشت!
عبدی در بخش دیگری از این یادداشت مدعی شده است: «به نظر میرسد که این نظام آموزشی کشور قادر به ترویج هیچ عقیدهای نیست. با این منطق اگر میخواهید که دانشآموزان و دانشجویان طرفدار فلسطین شوند، چارهای ندارید جز اینکه نظام آموزشی رژیم گذشته را زنده کنید، چون برونداد آن نظام، افرادی ضد اسراییلی و طرفدار فلسطین و بهطور کلی طرفدار کل مظلومین عالم بود. واقعیت این است که این کار وظیفه هیچ نظام آموزشی نیست. این کار در حوزه وظایف روحانیون و روشنفکران جامعه و رسانه است. اگر امروز مردم چنین گرایشی را ندارند، ناشی از ضعفی است که در روحانیت به وجود آمده و نه در نظام آموزشی. قرار نیست که کارکرد روحانیون را نظام آموزشی عهدهدار شود».
اما اولاً، نظام آموزشی و تربیتی در دوران پهلوی، پر از اشکال و نقص بود.
ثانیاً، در گذشته مانند الآن، این همه امکانات برای تحصیل و آموزش وجود نداشت. در عوض، کودکان و نوجوانان، به شدت متأثر از فضای مکتب خانه ها، مساجد، مراسم دینی، روضه ها و ... بودند.
ثالثاً، در گذشته، فضای مجازی، شبکه های اجتماعی، بازی های رایانه ای، ماهواره و امثال آن که هیچ، بسیاری از مردم حتی تلویزیون هم نداشتند، حتی اهل رادیو هم نبودند. حال در جمهوری اسلامی ما در معرض شدیدترین جنگ شناختی و ترکیبی دشمن قرار گرفته ایم. آیا این دو دوران با یکدیگر قابل مقایسه هستند؟! قطعاً شرایط دانش آموزان فعلی با شرایط دانش آموزان آن دوران قابل قیاس نیست.
رابعاً، شاه مملکت خودش نوکر آمریکا و صهیونیست بود، انتظار داریم که در آموزش و پرورش چنین حاکمی چه اتفاقی رخ دهد؟!
خامساً، از نظر بسیج عمومی در حمایت از فلسطین و ضدیت با رژیم صهونیستی، آیا جمهوری اسلامی و حکومت پهلوی قابل مقایسه با یکدیگر هستند؟!
سادساً، وظیفه روحانیت، روشنفکران و رسانه ها به جای خود، اما وظایف آنها، چه ارتباطی به سایر بخش های نظام دارد؟ این همه دستگاه عریض و طویل آموزشی، فرهنگی، تربیتی و ... با این همه بودجه کلان و نیروی انسانی را رها کنیم؟
برای مثال، شکی وجود ندارد که ما باید همیشه از حوزه و روحانیت، مطالبه داشته باشیم، اگر جایی کم کاری وجود دارد، انتقاد کنیم و در کنار اینها، به جای إعمال نظرات شخصی و توجیه تراشی، به آنچه که حوزه و روحانیت می گوید، عمل کنیم؛ اما وقتی می بینیم که میلیون ها کودک و نوجوان، بخش قابل توجهی از دوران مهم زندگی خود و بخش قابل توجهی از ساعات روزانه خود را در آموزش و پرورش می گذرانند، آنگاه باید آنها را به حال خود رها کنیم و به رگبار فرمول های ریاضی و فیزیک و شیمی ببندیم؟
اساساً ما با وزارت آموزش و پرورش که متکفل حوزه تعلیم و تربیت - و در یک نگاه مهمترین وزارتخانه کشور – است، طرف هستیم، با وزارت بازی و سرگرمی یا وزارت نمره بازی، مدرک بازی و کتاب داستان خوانی که طرف نیستیم!
سابعاً، چطور غربی ها از همان دوران کودکی، می توانند سند 2030 را در حوزه تعلیم و تربیت خود اجرا کنند، دانش آموزان را به سمت فساد اخلاقی و جنسی بکشانند، آنها را به سمت بی حیایی بکشانند، آنها را مادی گرا بار بیاورند و ... ، آنگاه ما نمی توانیم گزاره های دینی و انسانی – از جمله دفاع از مظلومین جهان – را به دانش آموزانمان منتقل کنیم؟!