آلفرد برنهارد نوبل (به سوئدی: Alfred Bernhard Nobel) (زادهٔ ۲۱ اکتبر ۱۸۳۳ در استکهلم، سوئد – درگذشتهٔ ۱۰ دسامبر ۱۸۹۶ در سانرمو، ایتالیا) شیمی دان، مهندس، مبتکر و اسلحه ساز سوئدی است که به عنوان مخترع دینامیت شناخته می شود. او از سال ۱۸۹۴ تا روز مرگش صاحب اسلحه سازی بوفورس بود و در تغییر آن از یک کارخانه ذوب آهن به یک توپخانه سازی مدرن و یک کارخانه تولید مواد شیمیایی نقشی اساسی داشت. وی در آخرین وصیت نامه خود سرمایه حیرت انگیزش را برای تأمین هزینه های جایزهٔ نوبل اختصاص داد. عنصر شیمیایی نوبلیم به احترام او نام گذاری شده است.
زندگی آلفردبرنارد نوبل
نوبل، نوهٔ یکی از دانشمندان قرن هفدهم میلادی، اولاس رودبک (۱۶۳۰–۱۷۰۸)، فرزند سوم امانوئل نوبل (۱۸۰۱–۱۸۷۲) و آندریته آلسل (۱۸۰۵–۱۸۸۹) بود. او که متولد استکهلم بود، همراه با خانواده اش در سال ۱۸۴۲ به سن پترزبورگ مهاجرت کرد. در آن جا پدرش (که اولین تخته چندلایی را اختراع کرده بود) یک کارخانه تسلیحات سازی ایجاد کرده بود و مین های آبی می ساخت. آلفرد، در آن شهر، زیر نظر نیکلای نیکلایویچ زینین، به مطالعه شیمی پرداخت. در سال ۱۸۵۹، کارخانهٔ خانوادگی آن ها به عهده پسر دوم، لودویگ نوبل (۱۸۳۱–۱۸۸۸) گذاشته شد که آن را وسعت قابل ملاحظه ای بخشید. این شرکت خانوادگی، بعد از مدتی، ورشکسته شد و آلفرد، به همراه خانواده اش به آمریکا رفت. وی، تمام وقت خود را به تحقیق دربارهٔ مواد منفجره، مخصوصاً ایمن سازی و استفاده بهتر از نیتروگلیسیرین پرداخت. این ماده (نیتروگلیسیرین) در سال ۱۸۴۷ توسط آسکانیو سوبررو، یکی از دانشجویان تئوفیل- ژول پلوز در دانشگاه تورین کشف شده بود. در پی آزمایش ها گوناگون، چندین انفجار در کارخانه ای که خانواده اش در هلنبوری خریده بودند به وقوع پیوست که در پی یکی از آن انفجار ها؛ در سال ۱۸۶۴ برادر کوچک آلفرد و چند نفر از کارگران کشته شدند. سرانجام دینامیت در سال ۱۸۶۶ در کرومل (هامبورگ، آلمان) اختراع و در سال ۱۸۶۷ به ثبت رسید. نوبل همچنین نمایش نامه ای به نام «نمسیس» را در قالب نثر به رشته تحریر درآورد که یک تراژدی چهار شخصیتی دربارهٔ نجیب زاده ای ایتالیایی به نام «بیاتریسه سنسی» است. این نثر که تا حدودی بر گرفته از درام سنسی اثر پرسی بیشه شلی است، در سال های آخر عمر نوبل به چاپ رسید. به جز سه نسخه، تمامی نسخ دیگر این کتاب به اتهام توهین به مقدسات بلافاصله بعد از فوت وی نابود گردید. یکی از سه نسخهٔ بجا مانده که به دو زبان سوئدی و اسپرانتو است، اولین بار در سال ۲۰۰۳ در سوئد به چاپ رسید.
ساخت دینامیت توسط نوبل
نوبل دریافت که اگر نیتروگلیسیرین جذب یک ماده خنثی مانند دیاتومایت گردد، در هنگام جابجایی به مراتب امن تر خواهد بود و آن مخلوط را در سال ۱۸۶۷ به نام دینامیت ثبت کرد. او برای این کار از ترکیب سه واحد نیتروگلیسیرین و یک واحد دیاتومایت (که متشکل از ۸۶٪ سیلیس، ۵٪ سدیم، ۳٪ منیزیم و ۲٪ آهن است) به علاوه مقدار کمی کربنات سدیم استفاده کرد و آن را برای اولین بار در یک مراسم شکار در ردهیل، در سوری انگلستان به نمایش درآورد که مورد استقبال قرار گرفت. امروزه بر روی دینامیت ها واژه «شدیداً منفجره» درج می شود. مفهوم این عبارت این است که این ماده قدرت تخریب بالایی دارد ولی از دستهٔ مواد منفجرهٔ آتشزا نیست. دینامیت اولین مادهٔ منفجرهٔ قابل کنترلی به حساب می رود که از باروت قدرت بیشتری دارد. این ماده ابتدا با نام «گرد منفجرهٔ نوبل» فروخته می شد ولی بعد از معرفی شدنش؛ شهرت بسیاری یافت و به عنوان جایگزین مطمئنی برای باروت و نیتروگلیسیرین مطرح شد. نوبل به دقت بر ساخت و ساز دینامیت نظارت می کرد و سریعاً باعث تعطیلی تولیدکنندگان غیرمجاز آن می شد. هر چند بعضی تجار آمریکایی با ایجاد تغییرات اندکی در ترکیب اصلی؛ او را دور زدند، با این حال دینامیت ثروت قابل توجهی نصیب آلفرد نوبل کرد. محصول بعدی او مخلوط نیتروگلیسیرین با ماده منفجره دیگری یعنی نیتروسلولوز (باروت فتیله) بود که به پیدایش ماده شفاف ژله مانندی منجر شد که از دینامیت نیز قدرتمند تر بود. جلی نیت یا ژل منفجره در سال ۱۸۷۶ به ثبت رسید که به روش مشابهی تولید می شد.
جوایز نوبل
گفته می شود که انتشار مطلب دروغین فوت نوبل در یک روزنامه فرانسوی در سال ۱۸۸۸، در حالی که او را به خاطر اختراع دینامیت گناه کار خوانده بود، او را به فکر ایجاد تصویر بهتری از خود نزد آیندگان واداشت. این نشریه این گونه نوشته بود: «فرشته مرگ مرده است، دکتر آلفرد نوبل، فردی که برای ایجاد راهی برای کشتن افراد بیشتر در زمان کمتر ثروتمند شده بود؛ دیروز فوت کرد.» در تاریخ ۲۷ نوامبر ۱۸۹۵ در باشگاه نروژی ها-سوئدی ها در پاریس، آلفرد نوبل آخرین وصیت نامه خود را امضا کرد و بیشتر دارایی خود را به جایزه ای اختصاص داد تا همه ساله بدون توجه به ملیتی خاص، به افراد شایسته اهدا گردد. او بر اثر سکته قلبی در گذشت و مبلغ ۳۱ میلیون کرون سوئد، حدوداً معادل ۴٫۲ میلیون دلار آمریکا به جایزه مذکور تعلق یافت. آلفرد برنارد نوبل هرگز ازدواج نکرد. مقبرهٔ وی در گورستان شمالی در سولنا قرار دارد.
- یک سهم برای کسی که مهمترین اختراع یا اکتشاف در زمینه علوم فیزیک انجام داده است.
- یک سهم برای کسی که مهمترین یا مفیدترین اکتشاف را در زمینه علم شیمی انجام داده.
- یک سهم برای کسی که مهمترین کشف در رشته فیزیولوژی یا پزشکی انجام داده باشد.
- یک سهم برای کسی که برجسته ترین اثر ادبی را خلق کند.
- یک سهم باقیمانده به کسی تعلق گیرد که بیشترین یا بهترین اقدام را برای ایجاد صلح و برادری و فروکاستن آتش دشمنی بین ملت ها و برقراری دوستی انجام دهد.
ماجرای عشقی نوبل
نوبل انزواجویانه در یک خانه شخصی ساکت و آرام واقع در خیابان «مالا کوف» شماره ۵۳ می زیست. او مرد محجوبی بـود و ریـش سیاهش نیمی از چهره اش را می پوشانید. او برای پنهان داشتن حجب خود از صلاح بذله گویی استفاده می کرد. در یکی از روزهای سال ۱۸۷۶ که دچار اندوه عمیقی شده بود، اعلانی برای درج در یکی از روزنامه های وین به این شـرح ارسـال داشت: «مردی میانه سال، بسیار ثروتمند و تحصیل کرده، مقیم پاریس مایل است با زنی آشنا شود که زیاد جوان نباشد و چندین زبان بداند و بتواند بعنوان منشی با او همکاری کـرده و ضمناً امور منزلش را اداره نماید.» این آگهی نظر یک زن جوان اطریشی متعلق به یک خانواده اشرافی را جلب نمود. وی «کنتس برتاکینسکی» بود که تحصیلات عالیه داشت و چـندین زبـان می دانست. تنگدستی این زن جوان را نـاچار سـاخته بـود که نزد بارون سالخورده ای بنام «سوتنر» بعنوان همدم و مصاحب خدمت کند. ولی این زندگی برای چنین زن جوانی که مایل بود در محافل اجتماعی شـرکت جـسته و یـا به کشورهای خارج مسافرت بکند یکنواخت و کسل کننده بـود. بـنابر این وی پس از آنکه درباره صاحب آگهی تحقیقاتی بعمل آورد، به او پاسخ مثبت داد و بلافاصله چمدانهای خود را بسته و عازم پاریس گردید. «بـرتا» کـه مـخترعین را آدمهای غیر عادی می پنداشت، انتظار داشت که با یک پیـرمرد وسواسی و ایرادگیر که مانند مواد منفجره ای که اختراع کرده بود، ناخوشایند باشد، مواجه گردد. بـنابرایـن وقـتی که در مقابل مرد نسبتاً جوانی که چشمان درشت آبی رنگی داشت و گـفتارش جـذاب و افکارش حاکی از نبوغ او بود قرار گرفت، دچار تعجب شد. نوبل بطور ناگهانی دلباخته «برتا» شد و بـرای اولیـن بـار با درد عشق آشنائی پیدا کرد و به اسراری که دل ها را به هم پیوند می دهند، پی برد. امـا «بـرتا» کـه از طرفداران جدی استقرار صلح بشمار می رفت از نوبل تقاضا می کرد که نبوغ خود را در راه تأمین سـعادت بـشر بـکار ببرد و از تحقیقات مربوط به ساختن مواد منفجره دست بردارد. ولی نوبل با این نظر مـوافقت نـداشت و برای دفاع از فعالیت های خود چنین می گفت: «من می خواهم ماده ای کشف کنم که دارای چـنان نـیروی مخربی باشد که جنگ را غیر ممکن سازد.» ولی این استدلال زن جوان را قانع نمی ساخت. لذا هـمین که نـوبل به منظور افتتاح یک کارخانه باروت سازی در سوئد برای چند روزی پاریس را ترک گفت، «بـرتا» بـا جـوانی که از بستگان بارون «سوتنر» بود فرار کرد.