انگیزه تقی عشقی از آویزان کردن عروسک روی ماشین حمل زباله + فیلم
به گزارش پایگاه خبری ساعدنیوز به نقل از فارس، چند روز اخیر یک تصویری در فضای مجازی از ماشین حمل زباله که عروسکهایی به آن آویزان شده بودند، وایرال شد که با واکنشهای مثبت و منفی زیادی در صفحات مجازی روبهرو شد.نکتهای که در انتشار این عکس مغفول مانده، انگیزه این راننده بود که ذهن ما را به خودش مشغول کرد تا از اصل ماجرا با خبر شویم.
صبح جمعه حدود ساعت 9 صبح با چند نفر از دوستان و بخشدار و غیره تماس تلفنی گرفتم و ماجرا را برای آنها تعریف کردم و از آنها خواستم در پیدا کردن این راننده یا شماره تماس به من کمک کنند. بعد چند ساعت حوالی ظهر بالاخره توانستم شماره تلفن این راننده به اسم آقای حسینی اهل شهر «آستانه سرای» فریدونکنار بود را پیدا کنم و با او ارتباط بگیرم.بعد از شنیدن چند تا بوق از پشت گوشی صدایی که از پشت تلفن شنیده میشد صدای مردی میانسالی بود که به نظر میآمد که همه سختیهایش را پشت تلفن پنهان کرده بود.خودم را معرفی کردم و بعد خواستم در صورت اجازه دادن به منزلش بروم. ولی راننده با همان لهجه محلی مازندرانی به من گفت که «چرا می خواهید به خانه ما بیاین !؟» «ماجرای کارش را تعریف کردم به محض اینکه دلیل رفتن من به خونش را متوجه شد صحبتم را قطع کرد و سریع در جوابم گفت: اصلا حوصله حرف زدن ندارم و خونه نیستم.»
احساس کردم یه جورایی از این موضوعی که برایش اتفاق افتاده ناراحت شده و حاضر نیست در این مورد صحبتی کند.سعی کردم با زبان محلی خودمان باهاش حرف بزنم تا این ناراحتی را از او دور کنم.گفتم:«حاجی من قراره بیام از کار قشنگی که انجام دادی با هم صحبت کنیم و انگیزه این کار را از زبان خودتون بشنویم ولی انگار فایدهای نداشته و من نتونستم او را راضی کنم.» ذهنم خیلی به خودش مشغول شد و دنبال راه حلی بودم که بتوانم از نزدیک این راننده را ببینم تا اینکه با یکی از دوستان هماهنگ شدم با رئیس شرکتی که این راننده کار میکند را پیدا کنیم و از این طریق بتوانیم با او ارتباط بگیریم.آقای امیری رئیس شرکت با راننده صحبت کرد و با مقدمه چینی موضوع را براش تعریف کرد ولی متاسفانه موفق نشد که او را راضی کند.
از این ماجرا عقب نکشیدم حدود ساعت 8 شب دوباره خودم با راننده تماس گرفتم که بالاخره راضیش کردم و برای حوالی ساعت 9 شب با هم قول و قرار گذاشتیم.با اینکه به عنوان یک خانم باید آن ساعت از شب به روستا میرفتم برایم سخت بود با یکی از دوستان در پیدا کردن این راننده خیلی کمکم کرده بود به سمت روستای کاردگرمحله شهر آستانه سرای فریدونکنار راه افتادیم تو مسیر 20 دقیقهای کلی با هم در مورد نحوه گزارش گرفتن صحبت کردیم تا اینکه ماشین حمل زباله ای که به عروسک آویزون شده بود را از دور دیدیم بهش نزدیک شدیم.
رانندهای از داخل ماشین پیاده شد که در حال جابهجا کردن وسایل ماشین خودش بود کمی جلوتر رفتیم دوستم که با من همراه بود با او برای گرفتن مصاحبه صحبت کرد.بر خلاف تصوری که از او داشتم مردی میانسال با تیشرت سفید، کلاه قرمز و سبیلی بلند و خوش خنده؛ داره به سمت ماشین من میاد، پیاده شدم و با او احوالپرسی کردم و دوباره از اینکه نمیتوانست ما را به خانه خودش ببرد کلی عذرخواهی کرد.تا این لحظه نحوه پیدا کردن این راننده را برای شما روایت کردم اما قرار است اصل ماجرا را از زبان آقای حسینی با قرار گرفتن جلوی دوربین خبرنگار خبرگزاری فارس بشنویم و با چهره مردی ساده و بی ادعا آشنا شوید.در این فیلم ببینید؛
آقای حسینی بعد از خاموش شدن دوربین، سیگارش را روشن میکند و با کمی مکث از برخی رسانهها که بدون مطلع بودن از انگیزه کارش گلایه کرد و گفت: من به شغل خود افتخار میکنم و هدفم خدمتگزاری به مردم است و این همه سال با آبرو زندگی کردم اما خیلیها با گرفتن عکس از ماشینم ماجرا را جور دیگه ای به مردم نشان دادند و من را مورد تمسخر قرار دادند و به شدت ناراحت شدم.با شنیدن این صحبتها خیلی ناراحت شدم و برای اینکه آقای حسینی که معروف به «تقی عشقی» از این ماجرا دیگر دلخور نباشد یه ذره با او حرف زدم و از کار قشنگش تعریف کردم تا با همان خندههای زیبایش روانه خانه شود.