ضرب المثل عیسی به دین خود، موسی به دین خود
داستان ضرب المثل
زمانی كه اسلام دین تازه ای بود و تعداد مسلمانان در شهر مكه هنوز كم بود، كافران مردم تازه مسلمان شده را از هر راهی كه می توانستند مورد آزار و اذیت قرار می دادند تا از دین و آیین جدید خود دست بردارند.
تا اینكه گروهی از تازه مسلمان ها نزد پیامبراسلام آمدند و از آزار و اذیت كافران مكه به ایشان شكایت كردند. آنها درنهایت گفتند اینطوری نمی شود شما باید اجازه دهید ما با آنها وارد جنگ شویم، یا اینكه ما به همراه خانواده هایمان از این شهر می رویم.
پیامبر فرمودند: حالا وقت جنگ نیست؟ بهتر است شما از این شهر بروید. مدتی است باخبر شدیم در كشور همسایه حبشه پادشاهی به نام نجاشی روی كار آمده كه بسیار خداپرست و آزاده است. بهتر است شما گروه گروه به طور مخفی از مكه خارج شوید و به طرف حبشه حركت كنید.
از آن پس یاران پیامبر در گروه های كوچكی سوار كشتی می شدند و از راه دریا خود را به كشور حبشه می رساندند. بعد از مدتی غیبت یاران پیامبر در شهر مكّه احساس شد و كم كم كافران مكه فهمیدند یاران پیامبر برای اینكه از دست آزار و اذیت آنها در امان بمانند شهر مكه را به مقصد حبشه ترك كردند.
كافران مكّه كه نمی خواستند این دین جدید گسترش پیدا كند، سریع گروهی را به دنبال آنها فرستادند تا آنها را دوباره به مكه بازگردانند. این گروه هدایایی را برای نجاشی پادشاه حبشه با خود بردند تا در برابر آن هدایا تازه مسلمان ها را به این گروه تحویل دهند.
وقتی كافران در حبشه وارد قصر پادشاه این كشور شدند، هدایا را پیش كش كردند و گفتند: ما می خواهیم شما در برابر این هدایا گروهی از مردم شهر ما كه دیگر حاضر نیستند بتها را بپرستند و می گویند خداپرست شده اند به ما تحویل بدهید. آنها برده هستند و باید نزد اربابانشان برگردند.
نجاشی پادشاه حبشه كه مرد آزاده ای بود گفت: من نمی توانم بدون اینكه این گروه از مردم شما را ببینم و با آنها صحبت كنم آنها را به شما تحویل دهم. بهتر است آنها را به قصر بیاوریم تا حرفهای این گروه را هم بشنویم و این كار را هم كرد. گروهی از مأمورانش را به سراغ این گروه فرستاد تا به قصر پادشاه بیایند و به كافران گفت: اگر حرف های شما درست باشد. این گروه از پناهندگان را به شما تحویل می دهم ولی اگر خلاف گفته های شما ثابت شود شما باید هرچه زودتر این كشور را ترك كنید.
وقتی تازه مسلمان ها وارد قصر حاكم شدند، نجاشی رو به آنها كرد و گفت: در مورد دین جدیدتان صحبت كنید تا ببینیم این دین جدید مردم را به چه دعوت می كند؟
یكی از مسلمانان كه پسرعموی پیامبر بود جلو آمد و گفت: دین ما دین برابری و مساوات است. در دین ما سیاه و سفید با هم برابرند، هیچ كس برده نیست و همه ی آدم ها بنده خداوند هستند.
كافران گفتند: دیدید ما چه می گوییم؟ این گروه هیچ چیز را قبول ندارند. این گروه حتی پیامبر شما مسیحیان را هم قبول ندارند. پسرعموی پیامبر در پاسخ شروع به تلاوت آیاتی از سوره ی مباركه مریم كردند كه در مورد حضرت مسیح بود. نجاشی كه حرف های او را شنید گفت: به درستی كه در كتاب مقدس ما مسیحیان انجیل هم به ظهور آخرین پیامبر خدا اشاره شده.
شما آمده اید پیروان آخرین پیامبر الهی را با خود ببرید. و آزارشان دهید این گروه كه با شما جنگی ندارند.
یكی دیگر از مسلمانان گفت: پیامبر ما حتی به ما اجازه نداد تا با آنها بجنگیم. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتند باید به سایر ادیان احترام بگذارید، دین آنها برای خودشان دین ما هم برای خودمان، ولی آنها دایم در حال اذیت و آزار ما هستند.
نجاشی پادشاه حبشه گفت: حقیقتاً پیامبر شما حرف درستی زده. عیسی به دین خود، موسی به دین خود. شما در كشور ما آزاد هستید و می توانید به راحتی زندگی كنید. من هرگز شما را به آنها تحویل نخواهم داد.
مورد استفاده:
زمانی به كار می رود كه از كسی بخواهیم در كار ما دخالت نكند و كاری به كار ما نداشته باشد.
ریشه ضرب المثل در آیات قران
آیات
آیات مربوط به ارسال رسل. اصلا پیامبران و از جمله پیامبر ما برای این آمدند که مردم را به راه توحید دعوت کنند. در باره ابلاغ پیامبر می خوانیم: «او کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها می خواند و آنها را تزکیه می کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت می آموزد هر چند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند!(جمعه/2) و اگر بنا را بر این ضرب المثل بگذاریم، فلسفه بعثت انبیاء زیر سوال می رود؛ زیرا پیامبران آمدند و برخلاف مفاد ضرب المثل مورد مناقشه، مردم را به راهی مشخص که همان راه توحید باشد رهنمون کنند. جدای از این نکته، ما در دین اسلام فریضه ای به اسم امر به معروف و نهی از منکر داریم که اشتباه بودن این ضرب المثل را فریاد می کشد. «و باید از شما گروهی باشند که [همه مردم را] به سوی خیر [اتحاد، اتفاق، الفت، برادری، مواسات و درستی ] دعوت نمایند، و به کار شایسته و پسندیده وادارند، و از کار ناپسند و زشت بازدارند؛ و اینانند که یقینا رستگارند.»(آل عمران/104) اینها درست؛ ولی هر کسی بخواهد نماز و دعا بخواند، نیاز چندانی به امر و نهی ندارد و اگر هم اهل اینها نباشد، با هزار امر و نهی نمازخوان نمی شود.
مشکل اصلی این است که دین را در نماز خواندن و مانند آن خلاصه کرده ایم و از یاد برده ایم که قرآن جدا از دستورات فردی، دستورات اجتماعی نیز دارد، و برای جلوگیری از منکرات اجتماعی، مجازاتی را در نظر گرفته است. مثلا قرآن برای از بین بردن گناه سرقت در جامعه در آیه 38 مائده دستور به قطع دست دزد(با شرایط خود) داده است و هکذا خیلی از گناهان دیگر. عمل به این دستورات از طرف حکومت اسلامی، در راستای امر به معروف و نهی از منکر است. مثال دیگر، اگر کسانی در قالب گشت ارشاد و امثال آن نباشند که هنجارشکنان(کسانی که حیا و عفت را رعایت نمی کنند) را با شرایط مناسب امر و نهی کنند، طبعا مشکلات اخلاقی، تبعات کشنده تری بر اجتماع خواهد گذاشت. باید اعتراف کنیم که ضرب المثل مورد مناقشه، ضرب المثلی انحرافی است.