ضرب المثل مگر كار دختر جعفر را كردي؟
كلمه” مثل ” عربي است و كلمه فارسي آن “ متل ” است . وقتي مثل گفتن صورت بي ادبانه پيدا كند آن را متلك مي گويند .
در همه زبانهاي دنيا ضرب المثل فراوان است . بعضي از مثل ها در همه زبانها به هم شباهت دارند .
هر قدر تاريخ تمدن ملتي درازتر باشد بيشتر حادثه در آن پيدا شده و مثل هاي بيشتري در آن وجود دارد و در زبان فارسي نيز ده ها هزار ضرب المثل وجود دارد .
داستان ضرب المثل
مي گويند در اسفندآباد ابرقو يك اربابي زندگي مي كرد كه خيلي ظالم و بي رحم بود و اسمش هم «سرورخان» بود. يكي از ظلم هاش اين بود كه از مردم «بيگاري» مي گرفت. مثلاً وقتي مي خواست خانه اي بسازد يا ديواري بكشد مردم را به زور سر كار مي برد. تا اينكه يك شب عروسي يك پسري بوده. فردا كه مي شود داماد را به زور مي برد سر كار تا گل بسازد و خنچه بزند.
عروس كه توي خانه بوده، فكر و خيال به سرش مي زند و دلش هواي شوهرش را مي كند. مي آيد سر كار، پيش مردها كه كار مي كرده اند و چادرش را از سرش برمي دارد و شلوارش را بالا مي زند و بنا مي كند گل لگد كردن. مردها مي گويند: «تو جلو اين همه مرد خجالت نمي كشي چادرت را زمين گذاشتي و شلوارت را بالا زدي و گل لگد مي كني؟»
عروس مي گويد: «طوري نيست اگر مي دانستم عيب دارد اين كار را نمي كردم» همينطور كه كار مي كردند «سرورخان» پيدايش مي شود؛ وقتي كه خوب نزديك مي شود زن چادرش را به سرش مي كشد و رويش را تنگ مي گيرد و كناري مي نشيند.
مردها موقعي كه رفتار او را مي بينند مي گويند: «ما چند نفر مرد، اينجا كار مي كرديم روبه روي ما اصلاً رو نگرفتي حالا از سرورخان اينطوري رو گرفتي و كناري نشستي!» زن جواب مي دهد: «سرورخان مرد بود از او رو گرفتم شماها زن بوديد ازتان رو نگرفتم!» مردها مي گويند: «چطوره كه سرورخان مرد هست و ماها زنيم؟» زن جواب مي دهد: «او مرد هست كه شماها را به زور مياره سر كار، شماها اگر مرد هستيد او را بگيريد بگذاريد لاي چينه!»
مردها كه اين سرزنش و سركوفت را مي شنوند خونشان به جوش مي آيد و سرورخان را مي گيرند و مي گذارند لاي چينه اما يك تكه از لباسش را بيرون از چينه ها نگه مي دارند كه باقي بماند و عبرت ظالم هاي ديگر بشود و اين قصه به يادگار بماند.
چون اسم پدر اين دختر جعفر بوده مي گويند: «مگر كار دختر جعفر را كردي؟»
مورد استفاده
هركس يك كاري كه كسي نكرده بكند كه بخواهند خيلي از او تعريف كنند مي گويند: « ها! فلاني كار دختر جعفر را كرد». يا اگر كسي به خاطر كاري خيلي خودنمايي بكند و بخواهند مذمتش كنند مي گويند: «چه خبره مگه كار دختر جعفر را كردي؟»
لغات
خودنمایی. [ خوَدْ / خُدْ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (حامص مرکب ) تظاهر. (یادداشت مؤلف ). خودستایی. تکبر. غرور. فخریه. (ناظم الاطباء) :
مترادف خودنمایی: تظاهر، تنافس، جلوه گری، خودستایی، ظاهرسازی، عرض اندام، نمایش، وانمود، ظهور، بروز
چو زورآوران خودنمایی مکن
بر افتاده زورآزمایی مکن.
چو میدانم قصور مایه ٔ خویش
خلاف عقل باشد خودنمایی.
خودنمایی لازم نودولتان افتاده است
خون چو گردد مشک ناچار است غمازی کند.
شعر درباره خودنمایی
اگر در جهان از جهان رسته ای است،
در از خلق بر خویشتن بسته ای است
کس از دست جور زبانها نرست
اگر خودنمای است و گر حق پرست
اگر برپری چون ملک ز آسمان
به دامن در آویزدت بدگمان
به کوشش توان دجله را پیش بست
نشاید زبان بداندیش بست
فرا هم نشینند تردامنان
که این زهد خشک است و آن دام نان
تو روی از پرستیدن حق مپیچ
بهل تا نگیرند خلقت به هیچ
چو راضی شد از بنده یزدان پاک
گر اینها نگردند راضی چه باک؟
بد اندیش خلق از حق آگاه نیست
ز غوغای خلقش به حق راه نیست