ضرب المثل قدر زر، زرگر شناسد، قدر گوهر، گوهری
ضرب المثل ها آئینه ای از زندگی است که توسط فردی یا افزادی تولد یافته و چون با ویژگی های جامعه همساز و دمساز بوده پرورش یافته و در دل زندگی جای گرفته و جاری و ساری و پذیرفته شده است .
عبارت ساده تر می توان گفت ارزش هر چیزی را هر کس در حوزه کاری و فعالیت خود می داند،مثلا قصاب و نانوا تفاوت بین سنگ و گوهر را نمی توانند تشخیص دهند.
یعنی قدر و ارزش هر کار وهنری را خبره و هنرمند در آن می داند.تا وقتی سلامتی داریم نمی فهمیم یک دندان خراب ، یک سردرد ، یک دیسک کمر می توانند چه روزگاری از آدم سیاه بکنند .
هیچ بعید نیست ما آدم های همیشه ناراضی ، ما رهروان هیچ وقت نرسیده به سرمنزل مقصود ،وقتی قدر ( زندگی) را بفهمیم که دیگر زنده بودنی در کار نیست .بنابراین در مورد ارزش و
قیمت چیزی که درباره آن هیچ اطلاعاتی نداریم ؛ سخن نگوییم .می گویند :مرد جوانی به نزد ذوالنون مصری آمد و شروع كرد به بدگویی از صوفیان.
ذوالنون انگشتری را از انگشتش بیرون آورد و به مرد داد و گفت : این انگشتر را به بازار دست فروشان ببرو ببین قیمت آن چقدر است؟!
مرد انگشتر را به بازار دستفروشان برد ولی هیچ كس حاضر نشد بیشتر از یك سكه نقره برای آنبپردازد…
مرد دوباره نزد ذوالنون آمد و جریان را برای او تعریف كرد.
ذوالنون در جواب به مرد گفت: حالا انگشتر را به بازار جواهر فروشان ببر و ببین آنجا قیمت آن چقدراست ؟!
در بازار جواهر فروشان انگشتر را به قیمت هزار سكه طلا می خریدند!!!مرد شگفت زده نزد ذوالنون بازگشت و او را از قیمت پیشنهادی بازار جواهرفروشان مطلع ساخت.
پس ذوالنون به او گفت: دانش و اطلاعات تو از صوفیان به اندازه اطلاعات فروشندگان بازار دستفروشان از این انگشتر جواهر است.
قدر زر، زرگر شناسد، قدر گوهر، گوهری
نتیجه اخلاقی از داستان:
اینکه انسان ها عموما صاحب استعدادهای خوب و عالی هستند ولی قدر انسان های خوب و ارزشها راآدمهای شریف و ارزشمند می شناسد مثل زرگر که قدر زر را خوب می داند.
پس نباید هیچ انسانی را دست کم گرفت، چون شاید در وی چنان استعداد و صلاحیت باشد که اگر زمینه برایش مساعد گردد تا استعدادهای خویش را نشان دهد فرد مفیدی برای جامعه خواهد بود .
داستان ضرب المثل
مرد جوانی نزد «ذوالنون مصری» رفت و از صوفیان بدگوئی کرد.
ذوالنون انگشتری را از انگشتش بیرون آورده به او داد و گفت: «این را به بازار دست فروشان ببر و ببین قیمت آن چقدر است؟»
مرد انگشتر را به بازار دست فروشان برد ولی هیچ کس حاضر نشد بیش از یک سکه نقره برای آن بپردازد. مرد نزد ذوالنون بازگشت و ماوقع را تعریف کرد.
ذوالنون گفت: «حال انگشتری را به بازار جواهر فروشان ببر و مظنه آن را بپرس.»
در بازار جواهر فروشان انگشتر را به هزار سکه طلا می خریدند.
مرد شگفت زده نزد ذوالنون بازگشت و ذوالنون به او گفت: «علم و معرفت تو از صوفیان و طریقت ایشان به اندازه علم دست فروشان از این انگشتریست.»
قدر زر، زرگر شناسد، قدر گوهر، گوهری
معنی قدر زر، زرگر شناسد
ارزش و بهای هر کاری را افراد خِبره و دانا در همان کار می دانند.
به عبارت ساده تر می توان گفت ارزش هر چیزی را هر کس در حوزه کاری و فعالیت خود می داند، مثلا قصاب و نانوا تفاوت بین سنگ و گوهر را نمی توانند تشخیص دهند.
نتیجه اخلاقی: در مورد ارزش و قیمت چیزی که درباره آن هیچ اطلاعاتی نداریم سخن نگوییم.
جایگزین این مَثَل: خر چه داند قیمت نقل و نبات.