به گزارش سایت خبری ساعد نیوز، محبت پدر به همان اندازه یا در مواردی بیشتر از محبت مادر به رشد کودک کمک می کند. این مساله یکی از یافته های تحقیقی است که در مقیاسی وسیع راجع به تاثیر طرد پدر و مادر و پذیرش آنها در شکل گیری شخصیت کودکان و بزرگسالان انجام شده است.
چند روز پیش در هنگام خروج از یک فروشگاه صدای خانمی را شنیدم که به کودک خردسالش می گفت: “اگر همین حالا نزد من نیایی، می روم و تو را همین جا تنها می گذارم !”
به مادرهای عزیز باید هشدار بدهم که هرگز نباید کودک خود را چه به شوخی یا در حال خشم، به کنارگذاشتن و طرد شدن تهدید کنند، زیرا بزرگترین ترس و وحشت یک کودک این است که احساس کند او را دوست نداشته و کنارش بگذارند. برای فرزند شما طردشدن جهنمی است که از آن وحشت دارد. رانده شدن، خشم به همراه خواهدداشت و خشم نوعی جنایت را به شکل انتقام به بارمی آورد.
کودکی که محبت از او دریغ شده ، محبتی که او آرزویش را می کرده است، گربه را با لگد می زند و احساس گناه نهانی خود را پنهان می کند. چنین کودکی بعدها که بزرگتر شد، ممکن است دست به کارهای خطرناکی از قبیل دزدی و یا سرقت مسلحانه بزند زیرا احساس می کند پول دزدی و یا ابراز قدرت به دیگران آنهم توسط اسلحه، او را دوست داشتنی می کند.
برخورد درست و صحیح با مساله طرد شدن در کودکان
کودکان در مورد مشکلات ایجاد شده بین آن ها و دوستانشان نیاز به کمک واقعی دارند . بیان اطمینان های توخالی ، بی اهمیت جلوه دادن یا نادیده گرفتن مشکل به کودک کمکی نخواهد کرد . این مساله ساده ای نیست که بتوان آن را سریع و به آسانی حل کرد .
آرمان ده ساله ، اغلب از لیست دعوت و از فعالیت هایی که توسط دوستانش انجام می گرفت محروم می شد . در ابتدا مادر در مورد احساسش پرسید و آرمان گفت احساس ناراحتی می کند ؛ اما خوشحال بود که مادرش به مشکل او اهمیت داده است .
مجددا مادر سوال کرد : چه کاری می توانی بکنی که احساس بدی نداشته باشی ؟ آرمان مدت زیادی فکر کرد اما نتوانست در این خصوص راه حلی پیدا کند .
روز بعد که آرمان نزد مادرش رفت و گفت : شاید بتوانم دوستان جدیدی پیدا کنم که آن ها چنین مشکلی را برای من ایجاد نکنند ، من نمی خوام بیشتر ازین دنبال ذوستان قدیمی ام باشم .
ایجاد فرصت جهت فکر کردن کودک طرد شده در مورد حل محرومیت خودش :
هنگامی که مادر خواست که آرمان در مورد شخص دیگری از همکلاسی هایش برای دوستی فکر کند . آرمان گفت مثلا : رضا ؛ زیرا او به باغچه و باغچه بانی علاقمند است . یک روز آرمان از رضا دوست جدیدیش خواست تا با او دانه هایی را در خاک بکارتد . اما رضا گفت که پروژه ی بزرگی دارد و نمی تواند با او همراهی کند .
آرمان پیشنهاد داد که در پروژه به رضا کمک کند و او بشدت با هیجان استقبال کرد . به همین ترتیب دوستی آنها ادامه داشت و چند روز بعد رضا از دوستش آرمان خواست تا به باغچه او بیاید .
آن ها می توانستند زمان لذت بخشی را با کاشتن دانه ها داشته باشند و در مورد مدرسه و کار های مورد علاقه شان صحبت کنند .
با گذشت زمان و همزمان با عمیق تر شدن دوستی رضا ، آرمان را به گروهی از افراد دیگر معرفی کرد . آرمان دیگر احساس محروم شدن نمی کرد .
آرمان درس های زیادی از ین تجربه گرفت : طرد نشدن ، توانایی تبدیل مشکلات به فرصت های قابل حل . او همچنین یاد گرفت که برای رسیدن به اهداف خویش ، زمان زیادی لازم است اما ، انتظار نیز ارزشمند خواهد بود .
از همه مهمتر آرمان در مورد این مساله هم فکر کرد : اگر مادرش او را دراین مورد کمک نمی کرد ، می توانست با همان انرژی و روش قبلی مشکلش را حل کند ؟ یا بدون کمک او از موفقیت و غرور یکسانی بهره مند گردد ؟