بانوی ژاپنی که روی پشت‌بام، الله اکبر می‌گفت

  پنجشنبه، 12 بهمن 1402 ID  کد خبر 373572
بانوی ژاپنی که روی پشت‌بام، الله اکبر می‌گفت
سال 1959 مصادف با 1337، وقتی «کونیکو یامامورا» به خواستگاری پسر جوان ایرانی پاسخ مثبت داد، تصورش را هم نمی‌کرد 20سال بعد، در رقم خوردن مهم‌ترین اتفاق تاریخ ایران، با مردم این سرزمین سهیم شود. خاطرات آن دختر ژاپنی از مبارزات انقلاب اسلامی در سال57، خواندنی است...

به گزارش ساعدنیوز به نقل از فارس، «در سال 57 تهران، الهام‌بخش دیگر شهر‌ها شد؛ هم در راه‌پیمایی‌ها، هم در تولید شعار‌ها. این شعار‌های هماهنگی که می‌دیدید در همه‌جای کشور پخش می‌شود، از تهران الهام داده می‌شد. این تکبیر روی پشت‌بام را تهرانی‌ها ابتکار کردند و به جا‌های دیگر خبر دادند. بنده خودم در مشهد نشسته بودم، شب یکی از دوستان تهرانی که جزء مبارزین بود ــ خدا رحمتش کند ــ تلفن کرد گفت: بشنو؛ تلفن را گرفت به سمت صدا، من دیدم صدای «الله اکبر» می‌آید؛ گفت: [شما هم] «الله اکبر» بگویید. بنده هم با بچّه‌هایمان ــ کوچک بودند ــ رفتیم بالای پشت بام و شروع کردیم «الله اکبر» گفتن. این چیز‌ها از تهران منتشر می‌شد در همه اطراف کشور.»

این جملات رهبر معظم انقلاب در تجلیل از هویت مذهبی و ملی تهران و نقش مردم این شهر در پیروزی انقلاب اسلامی در دیدار اعضای کنگره ملی بزرگداشت 24 هزار شهید تهران، خاطرات فراموش‌نشدنی سال‌های مبارزات انقلاب در پایتخت را در قلب و ذهن خیلی‌ها زنده کرد و آن‌ها را به روز‌هایی برد که مردم تهران همپای مردم سراسر ایران در راه به ثمر نشستن حکومت اسلامی، حاضر بودند از جان و مال و عزیزان خود بگذرند. اعتقادات عمیق دینی و شور انقلابی مردم تهران و شجاعت و فداکاری‌شان آنقدر تأثیرگذار بود که حتی توانسته بود بانوی ژاپنی که چند سالی بود قدم به ایران گذاشته بود را هم با مبارزات انقلاب همراه کند؛ همان بانویی که چند سال بعد، به‌عنوان تنها مادر ژاپنی شهید دفاع مقدس، در تاریخ ایران، ماندگار شد...

کونیکو یامامورا

ایران؟ همان‌جا که نفت دارد؟
سال 1959 مصادف با 1337، وقتی «کونیکو یامامورا» به خواستگاری پسر جوان ایرانی پاسخ مثبت داد، تصورش را هم نمی‌کرد 20سال بعد، در رقم خوردن مهم‌ترین اتفاق تاریخ ایران، با مردم این سرزمین سهیم شود. دختر 21ساله بودایی ژاپنی با وجود مخالفت پدرش، به «اسدالله بابایی» بله گفت و زندگی پر فراز و نشیبش را با او شروع کرد. هر وقت درباره آن تصمیم بزرگ از کونیکو سؤال می‌شد، لبخندبرلب می‌گفت: «با آقای بابایی در کلاس زبان انگلیسی آشنا شدم؛ او یک عضو جدید خارجی در کلاس ما محسوب می‌شد. وقتی در اولین روز حضورش در کلاس، موقع ظهر به گوشه‌ای رفت و شروع به انجام حرکات عجیبی کرد در‌حالیکه زیر لب هم چیز‌هایی زمزمه می‌کرد، توجه همه همکلاسی‌ها را برانگیخت!

فردا که آن جوان غریبه دوباره به کلاس آمد، دورش جمع شدیم و شروع به سؤال کردیم. گفت: من یک ایرانی مسلمان هستم و دیروز، نماز خواندم. نماز، عمل عبادی دین ما و یک جور شکرگزاری در مقابل خداوند است... ایران و اسلام، هر دو برای ما ناآشنا بودند. تا آن روز، اسم ایران فقط نفت را در ذهن ما تداعی می‌کرد. اصلأ نمی‌دانستیم ایران کجاست و مردمانش چه اعتقاداتی دارند. از اسلام هم چیزی نمی‌دانستیم.

اتفاق عجیب‌تر اما، خواستگاری آن جوان خارجی از من بود! چند وقت بعد که توسط دوست ژاپنی‌اش به من پیشنهاد ازدواج داد، پدرم به‌شدت مخالفت کرد. آن جواب منفی، یک پیشینه تاریخی داشت. «خارجی» در نظر پدرم و اکثر ژاپنی‌ها، معادل آمریکایی بود و ما از آمریکایی‌هایی که بعد از جنگ جهانی دوم وارد کشورمان شده بودند، چیزی جز جنایت و فساد ندیده بودیم. با این وجود، آقای بابایی آنقدر دوستانش را به منزل ما فرستاد تا بالأخره بعد از یک سال پدرم رضایت داد...»

کونیکا یامومورا

وقتی دختر ژاپنی، چادر می‌دوزد!

«تا آن موقع، کسی را مثل آقای بابایی، آنقدر پایبند به اعتقاداتش ندیده بودم. او در موقع مقرر، حتی در خیابان و فرودگاه هم نماز می‌خواند، بی‌آنکه مثل خیلی از مسلمانان، خجالت بکشد یا نگران عکس‌العمل دیگران باشد. جوان خوش اخلاق و شوخ‌طبعی هم بود. او یک تاجر بین‌المللی بود که از کودکی در هند زندگی و تحصیل کرده و حسابی دنیادیده بود. همه این خصوصیات باعث شد بدون نگرانی به خواستگاری او جواب مثبت بدهم.

به شهر بندری «کوبه» که محل زندگی تعداد زیادی مسلمان ترک بود، رفتیم و در مسجد آنجا، بعد از تشرف من به دین اسلام، ازدواج کردیم. آقای بابایی گفت: تا به دنیا آمدن اولین فرزندمان در ژاپن می‌مانیم. حتمأ پدر و مادرت دوست دارند اولین نوه‌شان را ببینند. یک سال بعد که پسرمان به دنیا آمد، به پیشنهاد او، اسمش را به یاد سلمان فارسی، «سلمان» گذاشتیم. سلمان 10ماهه بود که به ایران آمدیم...»

زندگی کونیکو به معنای واقعی، زیر و رو شده بود. همه‌چیز تغییر کرده بود؛ از دینش تا مدل لباس پوشیدنش: «در ژاپن، مثل همسر دوست هندی آقای بابایی، ساری می‌پوشیدم که لباس کاملأ پوشیده‌ای بود اما وقتی قرار شد به ایران بیاییم، همسرم گفت دوست دارد در ایران چادر سر کنم. اما من تا آن موقع، چادر ندیده بودم. آقای بابایی در نامه‌ای که برای خانواده برادرش فرستاد، از آن‌ها در این زمینه راهنمایی خواست و همسر برادرش در جواب نامه، طریقه دوخت چادر را برای من توضیح داد. اینطور بود که من با چادری که خودم دوخته بودم، وارد ایران شدم!»

اسم مرا قراَن انتخاب کرد
کونیکو قدم به ایران گذاشت و آرام‌آرام در فرهنگ ایرانی اسلامی این سرزمین، ذوب شد. او که حالا با تفأل به قرآن کریم، نام «سبا» را برای خودش انتخاب کرده بود، از شروع زندگی در ایران اینطور می‌گفت: «با اینکه آقای بابایی، تاجر بود و وضعیت اقتصادی خیلی خوبی داشت اما اصلاً اهل تجملات نبود. همیشه روی یک زندگی متوسط تأکید داشت و در عوض، مالش را در راه خیر صرف می‌کرد. با این نگاه، در سال‌های اولیه حضورمان در ایران، در یکی از مناطق جنوبی تهران و در طبقه دوم خانه برادرش ساکن شدیم. چند سال گذشت تا در محدوده چهارراه کوکاکولا خانه ساختیم و مستقل شدیم.

حالا دیگر 3 فرزند داشتیم؛ سلمان، بلقیس و محمد. همه چیز خوب بود اما آقای بابایی که همیشه صبح و ظهر و مغرب، نمازش را در مسجد به جماعت می‌خواند، گفت: دوست دارم جایی زندگی کنیم که بچه‌ها همیشه صدای اذان مسجد را بشنوند. بالأخره همانی شد که دلش می‌خواست؛ به محله نیروی هوایی و خانه‌ای نزدیک مسجد نقل مکان کردیم.»

اینجا کانون انقلاب است و من، یک زن انقلابی
زندگی در خانه‌ای در همسایگی مسجد در محله نیروی هوایی، نه‌تنها باعث شد فرزندان خانواده بابایی با تربیت مسجدی، پرورش پیدا کنند بلکه تمام خانواده را در متن تحولات سیاسی اجتماعی ایران دهه 50 قرار داد. کونیکوی دیروز که حالا با هویت «سبا بابایی»، در تلخ و شیرین‌های زندگی مردم ایران سهیم شده بود، در روز‌های پرحادثه سال 57 زندگی جدیدی را تجربه می‌کرد. روایت او از آن روز‌های پرالتهاب اما شیرین، حسابی خواندنی است: «ما در خیابانی زندگی می‌کردیم که پادگان نیروی هوایی در انتهایش قرار داشت و این یعنی حضور در کانون اتفاقات و تحولات انقلاب. ما هم مثل تمام مردم ایران به هر شکلی که می‌توانستیم، در فعالیت‌های انقلابی شرکت می‌کردیم. شب‌ها به پشت بام می‌رفتیم و الله اکبر می‌گفتیم و شعار‌های انقلابی می‌دادیم. عاقبت هم، خانه‌مان شناسایی شد و یک روز موقع نماز صبح، گاردی‌ها به خانه‌مان ریختند و همه چیز را زیر و رو کردند.

دنبال اعلامیه‌های امام می‌گشتند اما از‌آنجا‌که من آن‌ها را در انباری پنهان کرده بودم، دست خالی رفتند. آن روز یک خطر بزرگ از بیخ گوش‌مان گذشت. ما هم مثل بسیاری از خانواده های متدین و انقلاب، رساله امام خمینی را در خانه داشتیم. کار خدا بود که درست روز قبل، رساله امام را به خانه دوستمان برده بودم. اگر ماموران رژیم پهلوی آن رساله را در خانه‌مان پیدا کرده بودند، حتماً حکم اعدام‌مان صادر می‌شد...»

فداکاری مردم را که دیدم، یقین کردم پیروز می‌شویم
مادر ژاپنی یا ایرانی، فرقی ندارد. دلت که برای برپایی دین خدا بتپد، خانه‌ات می‌شود مکتبخانه اسلام و فرزندانت، سربازان آن مکتب. اینطور بود که کونیکو نقل‌ها داشت از سبای انقلابی سال57: «آن روز‌ها همه خانواده ما، همراه مردم انقلابی بودند. در شرایطی که کمبود نفت باعث زحمت مردم شده بود، سلمان و محمد همراه بچه‌های مسجد، پیت‌های نفت همسایه‌ها را جمع می‌کردند و شعبه‌ها را زیر پا می‌گذاشتند تا نفت پیدا کنند. من و دخترم هم همپای خانم‌های محله، از تهیه پارچه و ملحفه برای مجروحان تا درست کردن کوکتل مولوتوف، سعی می‌کردیم در تمام فعالیت‌ها مشارکت کنیم.

آن روز‌ها برایم خیلی جالب بود که با وجود سرکوب مبارزات توسط گاردی‌ها، ما اصلأ ترسی نداشتیم. وقتی دیدم مردم آنطور فداکاری می‌کنند، یقین کردم پیروز می‌شویم. اما مبارزات انقلاب، یک درس دیگر هم به من داد؛ فهمیدم نقش رهبر چقدر مهم است. اگر امام و راهنمایی‌های‌ایشان نبود، انقلاب مردم پیروز نمی‌شد. کافی است به کشور‌های اطراف و سرنوشت انقلاب‌هایشان نگاه کنید...»


  دیدگاه ها
پربحث های هفته   
نگرانی همسر رهبر معظم انقلاب از نداشتن شام برای پذیرایی کردن از مهمان آقا/ وقتی آن شب، در سفره غذا چیزی جز سینی نان و پنیر نبود... (85 نظر) نگاهی به حیاط دلباز و شاهانه ویلای میلیاردی علی پروین در منطقه خوش آب و هوای تهران +تصاویر/ برای خودش یک باغه (82 نظر) الهام چرخنده: من که آبرو ندارم خودم را سنجاق کرده ام به اهل بیت (78 نظر) خلاقیت خنده دار قصاب شیرازی برای کشاندن مشتری به مغازه حماسه آفرید!/ هنر نزد ایرانیان است و بس +عکس😆 (66 نظر) عاشقانه های زیبا و دلنشین الهام چرخنده و همسر روحانی‌اش در شهر و حرم امام رضا(ع)/ ایشالا خوشبخت باشین+عکس (66 نظر) پسر الهام چرخنده: دیگر مادری به این اسم ندارم+عکس (54 نظر) صحبت های خنده دار آقای قرائتی: یه آخوندی تو کشتی هر چی از کنار دستیش سوال کرد جواب نداد گفت من از عمامه و نژاد آخوند بدم میاد اونم عمامشو پرت کرد تو دریا و گفت بخاطر این پنبه... +ویدئو😂👌 (44 نظر) پنجمین سالگرد ازدواج سوگل طهماسبی با صدای بهنام بانی و این چنین برگزار شد+ویدیو/ خوشبخت بشین و عشقتون مانا😍 (42 نظر) نگاهی به چهره نچرال و متفاوت بازیگران و هنرمندان بدون آرایش+عکس/ الهام حمیدی، هدیه تهرانی، بهاره رهنما، لیلا اوتادی و... (38 نظر) کیک تولد خاص و چند بعدی جورجینا برای تولد رونالدو با طرح ورزشی مورد علاقه اش / مبارکا باشه+عکس (33 نظر) خلاقیت خنده دار یک مادر ایرانی برای تزئین موز مهمانی حماسه آفرید/ مامان نگو هنرمند بگو+عکس (31 نظر) صحبت های خنده دار آقای قرائتی: یکی میگفت من دعاهام 50 درصد مستجاب میشه گفتم چطور گفت دخترم بزرگ شد دعا کردم یه دوماد خرپول نصیبم بشه میگه داماد قسمتم کرده خر هست ولی پول نداره... +ویدئو😂👌 (27 نظر) الهام چرخنده: بعد از سریال آوای باران منفور شدم، تهمت فحشا زدند، با فامیلی ام شعر ساختن!+فیلم (26 نظر) رونمایی از همزاد و بدل ترکیه‌ای فاطمه گودرزی، توران سریال لحظه گرگ و میش +عکس/ یکی از یکی معروف تر و هنرمند تر (25 نظر) نگاهی به ماشین بِنزِ هوش پران حمید لولایی که همه آرزوشو دارن/آقای کمدین سوار بر هواپیمای رویاهایش😍 (25 نظر)
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
تیتر امروز   
راز مهم برای جوش نزدن پوست صورت‌تان؛ با رعایت این نکات ساده پوستی شفاف و صاف داشته باشید
پدر فوتبالیست معروف در روز روشن در خیابان کاردآجین شد +جزئیات/ زلزله در رسانه های ورزشی
فال روزانه امروز جمعه 26 مرداد ماه 1403
فال شمع روزانه امروز جمعه 26 مرداد 1403
فال ابجد روزانه جمعه 26 مرداد 1403
فال قهوه با نشان روز جمعه 26 مرداد ماه 1403
فال حافظ با تفسیر جمعه 26 مرداد 1403 + فیلم
فال انبیاء روزانه جمعه 26 مرداد 1403
تصادف مرگبار تریلر با 11 خودرو در خیابان استخر تهران +ویدئو
رونمایی از دختر فوتبالیست مشهوری که در رشته پزشکی تحصیل می کند +تصاویر و جزئیات/ ورزشکاری که با کنکور به آرزویش رسید!
چند توصیه طلایی برای مسافران پیاده‌روی اربعین: از حنا بستن قبل از سفر تا ماساژ زبان با لیمو
جواب دندان شکن و هوشمندانه مقام معظم رهبری به گستاخی یک افسر جوان: سال‌ها بود که چانه خودم را ندیده بودم و حالا الحمدلله می‌بینم!
بهترین ایده ها برای تغییر دکوراسیون منزل با کمترین هزینه ها
روستای تاریخی حیرت انگیز و سرخ در کاشان؛ ابیانه، بهشت گمشده در استان اصفهان و مقصدی پر از آرامش برای گردشگران+عکس
فوت و فن خانه‌داری؛ 10 ترفند موثر و طلایی برای کاهش گرد و غبار موجود در خانه
منتخب روز   
واکنش معنادار و عجیب پسر مسعود پزشکیان به استعفای ظریف + عکس یکی از غمگین ترین سکانس های شهرزاد/ مرگ جمشید خان پلاکاردی از محمدرضا شاه در دستان مردم به شکل دراکولا با شاخ های شیطانی+عکس/ نوشتن لقب هایی در شان چهره منفور پهلوی نگاهی به قاب دو نفره چهره‌های سیاسی با مادرشان؛ از حسن روحانی و خاتمی تا هاشمی رفسنجانی و جهانگیری+عکس/ جای خالی تصویر رئیس جمهور شهید با مادرشان با این قاب پر شد! شباهت معنادار و پُرمفهوم درب ورودی خانه رهبر معظم انقلاب و امام خمینی(ره)+عکس/ دری آهنی و کوچک با ساده ترین و بدون تجملات ترین حالت ممکن چهره غمزده و عرض تسلیت صمیمی جمشید هاشم پور به شهاب حسینی در مراسم تشییع پدر جوانش/ روحش شاد و یادش گرامی+عکس (فیلم) فیلمبرداری بی‌شرمانه رضا پهلوی از معاشقه دخترش لب دریا! 😳😳😳 / حاشا به غیرتت! احساسی ترین سکانس سریال عاشقانه جیران /ناصر الدین شاه: حکیم ازت میخوام ثمره این عشق رو نجات بدی قشنگترین سکانس سریال شهرزاد / فرهاد: عشق هر ناممکنی رو ممکن میکنه سکانسی فراموش نشدنی از سریال عاشقانه شهرزاد / وقتی شهرزاد و قباد برای اولین بار باهم تفاهم دارن (عکس) تصویری معنادار از تکیه رهبر انقلاب بر اسلحه هنگام سخنرانی / علی به وقت حماسه عصا به دست نمی‌گیرد ... سکانس پربازدید از سریال زخم کاری ؛ جواد عزتی و مهراوه شریفی رو در روی هم / مهراوه شریفی نیا: کِی دلت برا من تنگ میشه؟