بوی غذای ایرانی از صاحب کفش های اسپرت | روایتی از یک مهاجر افغانستانی

  چهارشنبه، 14 شهریور 1403 ID  کد خبر 406892
بوی غذای ایرانی از صاحب کفش های اسپرت | روایتی از یک مهاجر افغانستانی
ساعدنیوز: هیچ کس بلند نشده بود جز مهمان تازه وارد. وقتی دست دادیم، دستم را به گرمی فشار داد و چند جمله گرمتر هم گفت که معنی همه شان این بود خوشبخت شده مرا دیده. دستم را که از دستش جدا کردم هنوز گرم بود.

به گزارش پایگاه خبری ساعدنیوز ایرنا نوشت:

بچه ها را توی بغلم نشاندم و به اسنپ گفتم راه بیفتد. مثل همیشه دیرم شده بود. هر صبح تا بیایم دوتا جوجه ام را راضی کنم لباس گرم بپوشند و دولقمه صبحانه را بخورند دیر می‌شد. وقتی رسیدم اداره کوچک خودمان، یک جفت کفش زنانه دیگر هم به چشمم خورد.آنقدر کم بودیم که مدل و رنگ کفش همه را بلد بودم. خانم مدیر مشکی کالج می‌پوشید. خانم شین هم یک جفت کفش پاشنه تخت که حسابی کارکرده بود و نگین های سگکش دیگر برق نمی‌زد. آن روز ولی یک جفت کفش اسپرت نشسته بود کنار اینها و خبرمی‌داد که صاحبش جایی آن بالاست. پله ها را بالا رفتیم و وقتی در اتاق را باز کردم سلامم جلوتر از من خودش را پرت کرد توی فضای اتاق ، صاحب کفش های اسپرت تمام قد بلند شد و لبخندش را کش داد تا من این چند قدم را سمتش بروم و باب آشنایی را باز کنیم. مدیرمان نشسته بود. خانم شین هم همینطور. هیچ کس بلند نشده بود جز مهمان تازه وارد. وقتی دست دادیم، دستم را به گرمی فشار داد و چند جمله گرمتر هم گفت که معنی همه شان این بود خوشبخت شده مرا دیده. دستم را که از دستش جدا کردم هنوز گرم بود. بچه ها را هم دید و اسم و سنشان را از من پرسید. حالا نوبت من بود که بفهمم صاحب کفشها توی اتاق ما چه کار دارد؟! هرچند که ته دلم دوست داشتم خیلی کار داشته باشد و بماند. اتاق بزرگ ما همیشه ساکت بود. یک وقتهایی که من سوالی می‌پرسیدم یا حرفی می‌زدم با خانم شین، خوش می‌گذشت. اما بیشتر وقتها مدیر جلسه بود. خانم شین پای کامپیوتر یا تلفنش و من هم گرفتار جدولهای اکسل. حالا صاحب کفشهای اسپرت با خودش گرمایی آورده بود که هنوز روی دستم حسش می‌کردم. برایم مهم نبود از کجا آمده و اسمش چیست. فقط به بهانه اینکه سرکار یکمی بیشتر وگرمتر کار کنیم دوست داشتم بماند. خانم مدیر بالاخره سرحرف را باز کرد و گفت که ایشان خانم عین هستند. همکار تازه. مشاورند و رشته دانشگاهی شان هم روانشناسی بوده. حالا دیگر خیالم راحت شده بود که خانم عین، هر روز صبح کفشهایش را آن پایین جفت می‌کند و می‌آید این اتاق بزرگ را از سوت و کوری درمی‌آورد. اطلاعاتی که خانم مدیر داده بود بنظرم کافی می‌آمد و نمی‌خواستم چیز بیشتری بپرسم. خانم عین همکار خوبی می‌شد برایم.

خانم عین

فردا صبح که رفتم خانم عین نشسته بود روی صندلی های جلسات و منتظر بود من بروم تا ایده هایمان را روی هم بگذاریم و بشود یک نتیجه خوبی گرفت. چای به دم کرده بودند وبیسکوییتهای روی میز هم چشمک می‌زد. وقتی من وبچه ها را دید باز تمام قد بلند شد و دست دادیم. اینبار بچه ها راهم صدا زد و اجازه گرفت ببوسدشان. از من نه، از خودشان. وقتی لپشان را ماچ می‌کرد کرمهای کوچولویی دور من داشتند غر می‌زدند که نکند ویروس هایش را بدهد به بچه ها. ولی خیلی زود رفتند پی کارشان؛ وقتی خانم عین پاستیل های توی جیبش را درآورد و به بچه ها داد. این یعنی مامان بنده خدا می‌توانست یک ساعتی بی ترس و لرز اینکه هی بیایند و بهانه کنند توی جلسه شرکت کند. از همکار تازه واردم تشکر کردم و لیوان به را چسباندم به انگشتانم.

یادم نیست فردا بود یا هفته بعد. وقتی قرار بود برای خانم عین یک قابلیتی فعال شود و نشده بود. یا وقتی بود که خودش از مجوز و تابعیت حرف می‌زد. بین حرفهایشان اسم اتباع آمد. سرم را چرخاندم و به مدیرمان گفتم : «خانم عین افغانیه؟! واقعا؟!»

مدیرمان سرش را تکان داد و انگار که حرف بدیهی زده مشغول برگه های روی میزش شد. من نشستم روی صندلی گردان خودم و هی چرخیدم و چرخیدم و دنیا هم با من چرخید. چرا چشمهای بادامی اش را ندیده بودم؟! چرا نفهمیده بودم که رنگ صورتش مثل ماها نیست. یک ور سرم چرا چرا می‌کرد و یک ور دیگر شربت بی خیالی تعارف می‌زد که حالا بدانی یا ندانی چه فرقی دارد. کم محبت کرده به خودت و بچه ها؟! حتی شده ازش مشورت گرفته ای سر تربیت و او مثل یک ادم کارکشته خوب فهمیده چه میگویی. نه ؟! ولی آن ور غرغروی سرم تازه چانه اش گرم شده بود. تازه شروع کرده بود به اینکه چرا این خانم آمده جای امثال من وهم‌رشته‌ای‌هایم را گرفته و مشاور شده توی مملکت ما؟! ‌آنوقت من باید دوتا بچه را بزنم بغلم وصبحها بیایم اینجا کارکنم که چه بشود؟! غرغروها همینطوری اند. یک وقتی دهانشان را باز می‌کنند و دیگر بستنش با خداست.

صاحب یک قلب گرم

گذاشتم خوب حرفهایش را بزند. ولی وقتی خانم عین دوباره از سر میزش بلند شد و هم قد بچه هایم شد تا با آنها حرف بزند و بی حوصلگی شان را با چند تا جمله بپراند، ور غرغروی سرم به تته پته افتاد، حتی شاید سرخ شده بود. یک گوشه نشست و زل زد به ما. به مادوتا آدم که یک جور حرف می‌زدیم و با هم سرچیزهای الکی می‌خندیدیم، حتی چایی و بیسکوییتمان را وقتی باهم می‌خوردیم بیشتر مزه می‌داد و روزهایی که خانم عین لقمه می‌آورد با خودش، سر سفره ناهار بوی خانه های ایرانی می‌آمد. یکبار هم یک پلاستیک بزرگ برگه زردالو و میوه خشک آورد، دخل همه اش را بچه های خودم آوردند. چقدر آنروز ممنونش بودم که نگذاشته این دوتا کوچولوی من خسته شوند و عذاب وجدان خسته شدنشان جمع بسته شود با همه کلافگی ام.

آخرین باری که دیدمش، قبل از نوروز 1403 بود. دورهم نشسته بودیم و خداحافظی های آخر سال را عین انار، دانه می‌کردیم برای هم. من گفتم دلم می‌خواهد عید که شد برویم مشهد. ده روز بمانیم و افطاری مهمان آقا امام رضا علیه السلام،باشیم اما هتل که به ما ده روز جا نمی‌دهد. خانم عین همان چشمهای بادامی‌اش را پر از محبت کرد و گفت که مادرش نزدیک مشهد خانه دارد. بعد مثل همیشه که گرم حرف زدن می‌شدیم شروع کرد از دستپخت مادرش تعریف کردن و از من قول گرفت تعارف نکنم باهاشان. خندیدم. شیارهای صورت جفتمان پر از گرما بود. بعد از عید، نه من رفتم سرکار نه خانم عین. جفتمان دیگر با آن مجموعه همکاری نکردیم. دیدارمان هم افتاد نمیدانم به کدام روز خدا. نمی دانم خانم عین افغانستانی بود یا نبود، اما خوب حرف می زد. اول صبحها که با من دست می‌داد گرمای محبتش از نوک سرانگشتم شره می‌کرد توی رگهایم و همه سردی محیط کار را می بلعید. برایش بچه ها مهم بودند. غر زدن و خستگی و حرف زدنشان مهم بود. از وقتی کفش های اسپرتش را ندیدم، دلم تنگ شده. حالا ور غرغروی سرم، مدتهاست که فهمیده افغانستانی باشد یا نباشد، آدمها با قلبشان است که آدمند. نه رنگ پوست و اسم و رسم توی شناسنامه...


  دیدگاه ها
پربحث های هفته   
سردار آزمون : خداحافظ دختر خوشگلم همیشه به یادت می مونم 🖤💔 / #میس نوا (387 نظر) ژیلا صادقی : توی مسیر زندگیم فرصت مادر شدن رو برای همیشه از داست دادم / اشک های ژیلا صادقی در برنامه تلویزیونی (239 نظر) الهام چرخنده با ناراحتی قلبی راهی بیمارستان شد / الهام چرخنده : چون قلبم تقوا داشت الان ظاهرم رو شبیه به قلبم کردم (208 نظر) همزاد علی دایی، با شباهت صد در صدی پیدا شد+عکس/یکی از یکی جذاب تر و خوشتیپ تر و معروفتر (196 نظر) رونمایی از محمد کاشانکی رقیب تهرانی هادی چوپان با عضله های آهنین/ لقب پدر بدنسازی ایران برازندشه (134 نظر) منزل 70 متری پسرِ رهبر معظم انقلاب از زبانِ پدر خانمشان: داماد بنده وقتی که می‌خواهد ما را دعوت کند، باید حواسمان باشد که بیشتر از ده دوازده‌ نفر نشویم، چون برای پذیرایی مشکل جا پیدا می‌کنند (124 نظر) نگاهی به حیاط باصفا و دلباز خانه زیبای سید احمد خمینی و همسرش/ خونه نگو باغ بگو!+عکس (119 نظر) شهربانو منصوریان: تو کیش خونه دارم اما اومدم هتل؛ چون آدم یه روزم شده باید مثل شاه زندگی کنه/ توصیه‌های طلایی شیرزن ایران +ویدیو (102 نظر) رونمایی از یاسین قادری رقیب افغانی هادی چوپان با فیزیکی تحسین برانگیز +عکس/ یک آواره جنگی در رؤیای قهرمانی در مستر المپیا (76 نظر) سالار عقیلی: ریه ام 80 درصد درگیر شده بود به امام رضا گفتم به ماهور 14 ساله ام رحم کن فردا دکتر اومد گفت 20 درصد عفونت ریه ات پایین اومده+ویدئو (73 نظر) جشن تولد 28 سالگی ارشیا پسر بزرگ نسرین مقانلو بر سر مزارش بدون حضور پدر و برادرش+ ویدیو/ تولدت توی آسمونها مبارک (66 نظر) مازیار لرستانی: خجالت بکشید برای این صحبت هایتان من ریالی از هیچ کس تقاضای پول نکرده‌ام؛ بعد از تغییر جنسیت 3 سال اجازه کار نداشتم که این زمان داره تموم میشه+ویدیو (66 نظر) رونمایی از کفش پاره ی امیرحسین علیپور برنده مدال طلای پارالمپیک پاریس در مقابل دیدگان میلیاردها تماشاگر تلویزیونی +عکس/ دستاوردی دیگر از مدیریت علی اصغری ورزش کشور (65 نظر) الهام چرخنده: من هرگز پامو توی هیچ دیسکویی نذاشتم! من فقط برای بنیامین بهادری در خارج از کشور کنسرت گذاشتم+فیلم (61 نظر) بهاره رهنما:به خاک بابام، به جون مادرم قسم من هیچ نقشی تو این حواشی ندارم!من فقط روراستم و هیجانی (59 نظر)
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
تیتر امروز   
واکنش خانه موسیقی به قتل یاسمین رحمتی موسیقیدان؛ انگیزه نامشخص است
(عکس) تغییر چهره غافلگیرکننده‌ی محمد صادقی، سروان حسینی سریال "خواب و بیدار" بعد از 22 سال در 67 سالگی
(ویدیو) صف دخترها برای ازدواج با رضا عطاران
خنده‌دارترین و در عین حال خفن‌ترین سکانس کل برنامه‌های "عصر جدید"/ اصلا هرکی هرچی استعداد دیده نشده داشت تو این سکانس رو کرد🤣/ از احسان علیخانی تا امین حیایی💪
جدیدترین عکس منوچهر هادی در کنار برادرزاده اش که در فضای مجازی غوغا به پا کرده
(عکس) میز ناهار ساده جورجینا، همسر رونالدو به سبک عربی
پروانه ساخت «اخراجی‌ها 4» صادر شد / ده نمکی وارد می‌شود
تاریخ این سکانس جوکر 2 را فراموش نخواهد کرد/ استایل و آهنگ اسکاتلندی رضا نیکخواه و سیروس میمنت در جدیدترین قسمت جوکر🤣 یا خدا! حرکاتشونو ببینید آخه🤣
محصول جدید باربی دلسوز است یا سودجو؟
(ویدیو) حرکت عجیب و سلام کردن تبتی احسان علیخانی با امین حیایی/ سالن منفجر شد🤣🤣
دکتر سید رضا رئیس کرمی به عنوان سرپرست جدید دانشگاه تهران منصوب شد
(تصاویر) شباهت بسیار زیاد دختر و پسر جوان خداداد عزیزی به پدربزرگ مرحومشان
(عکس) مسافرکشی بامزه یک عقاب در آسمان!
(تصاویر) 15 مورد از هیجان‌انگیزترین معماری‌های جهان که شما را شگفت زده می‌کند/ ساختمان های خاصی که فکر می‌کردیم فقط در فیلم‌ها وجود دارند
(ویدئو) تعریف عادل فردوسی پور از تیپ هوتن شکیبا / محمد بحرانی چقد دهن لقه آبرو براش نذاشت😂
منتخب روز   
کیک تولد خاص و شکلاتی همسر هاشمی رفسنجانی برای تولد 82 سالگی یارش با طرح مورد علاقه اش / مبارکا باشه+عکس تصویر رهبر معظم انقلاب در دستان وزیر کودک‌کش+عکس انتشار غزل جدیدی از رهبر معظم انقلاب + فیلم/ دیدن این ویدیو با صدای دلنشین رهبری رو از دست ندید نگاهی به کیک تولد 44سالگی شهاب حسینی با دیزاین خاص در خانه اش/مبارکا باشه +عکس پخش کردن ساندویچ نذری بین مردم با لباس خادمی؛ اقدام پسندیده سیدعباس عراقچی وزیر امور خارجه در روز شهادت امام رضا(ع)+ویدیو سعادت بر تن کردن لباس خادمی امام رضا(ع) نصیب این چهره‌های مشهور شد؛ از ظریف و عراقچی تا فرهاد قائمیان و علیرضا دبیر+عکس سفر به ایران قدیم؛ ژست متفاوت و خلاقانه 5 زن و یک کودک قاجاری مقابل دوربین+عکس خدمت با دل و جان و چای دادن دست مردم توسط فرزند ارشد رهبر معظم انقلاب در حرم امام رضا(ع)+ویدیو در آستانه سالروز شهادت امام رضا(ع)؛ مروری بر حال خوش رهبر معظم انقلاب با لباس یکدست سفید در غبارروبی ضریح امام هشتم+عکس (عکس) رونمایی از عروس ترکیه‌ای خاندان احمدی‌نژاد + تصاویری از لباس عروسی ساده او از پوشیدن کفش ایرانی و نشستن در ردیف آخر جلسه انجمن اولیا و مربیان تا سوار شدن به ارزان ترین ماشین ایرانی و عدم استفاده از منبر در تدریس؛ در مروری بر سهم آقازادگی فرزندان رهبر معظم انقلاب+عکس شهاب حسینی: وقتی پدرم فوت کرد دیوانه شدم، دست روی دلم نگذارید که اشکم در میاد