دوره کلاسیک (۱۷۵۰-۱۸۲۰)
دوره کلاسیک در تاریخ موسیقی به دوره ای گفته می شود که موسیقی هایدن، موتسارت و آثار اولیه بتهوون را شامل می شود. در این دوران به واسطه قدرت گرفتن طبقه متوسط، هنر و موسیقی نیز از تملک اشراف و دربار خارج شد و مردم عادی می توانستند در کنسرت ها شرکت کنند. بافت موسیقی در دوره کلاسیک ساده تر و سبک تر از دوره باروک بود و وضوح بیشتر و پیچیدگی کمتری داشت.
شهر وین در این دوره یکی از مراکز مهم موسیقی در اروپا به شمار می آمد. هر سه استاد بزرگ کلاسیک یعنی هایدن، موتسارت و بتهوون برای تحصیل و کسب شهرت جذب وین شدند. بتهوون نیز در شانزده سالگی راهی وین شد تا نزد موتسارت پیانو بنوازد. در وین موسیقی در مجالس اشراف و همچنین در فضای باز اجرا می شد.
ارکستر که در دوره باروک شروع به شکل گیری کرده بود در دوره کلاسیک رو به رشد نهاد و در آن از سازهای بادی به ویژه هورن ها استفاده شد. همچنین به تدریج تعداد و جایگاه نوازندگان در ارکستر ترکیب ثابتی پیدا کرد.در دوره کلاسیک برای اولین بار موسیقی سازی اهمیتی بیشتر از موسیقی آوازی یافت.
به طور کلی، به موسیقی ای که در بستر فرهنگ و تمدن غرب اروپا شکل گرفته (و خارج از ژانر های پاپ، جَز، فُلک، راک، متال و … است) “موسیقی کلاسیک” گفته می شود، اما دوره ی موسیقی کلاسیک، به طور خاص به دورانی از تاریخ موسیقی کلاسیک اشاره دارد که از حدود سال های 1750 آغاز شد .کلاسیک، دوره ی روشنگری و بازگشت به اصول و ارزش های زیبایی شناسی یونان و روم باستان بود، درواقع کلاسیک ها به دنبال ایجاد تعادل، توازن، هماهنگی و هارمونی، ظرافت و زیبایی در آثار خود بودند، به همین دلیل نام “کلاسیک” (در یونانی به معنای درجه یک) برای این دوره انتخاب شد.در موسیقی دوره کلاسیک، آهنگسازان به طور خاص به نوشتن سمفونی و اپرا پرداختند و فرم های موسیقی مانند فرم سونات در این دوره مورد توجه بسیاری قرار گرفت در این دوره دیگر اُرگ و هارپسیکورد در مرکز توجه نبودند و ساز های بادی مانند هورن ترومپت ابوا و کلارینت به ساز های زهی پیوستند و رنگ صدای جدید تری را تشکیل دادند.گروه هایی مانند کوارتت_زهی از دو ویولن، ویولا و ویولنسل تشکیل شد و آثار بسیاری برای آن ها نوشته شد. همچنین به ساز پیانو در این دوره توجه بسیاری شد.
سمفونی
سمفونی از رشد اوورتور ایتالیایی به وجود آمد. سمفونی کلاسیک معمولا دارای چهار موومان یا قسمت است. آهنگ سازان بسیاری در شکل دادن به سمفونی دست داشتند اما هایدن و موتسارت بودند که در نیمه دوم قرن هیجدهم به آن غنا و تکامل بخشیدند.
آهنگ سازان مهم دوره کلاسیک
مشهورترین آهنگسازان در این دوره جوزف هایدن ، ولفگانگ آمادئوس موتسارت ، لودویگ ون بتهوون و ... نامهای برجسته سایر موارد کارل فیلیپ امانوئل باخ ، یوهان کریستین باخ ، لوئیجی بوکرینی ، دومنیکو سیماروسا ، موزیو کلمنتی ، کریستف ویلیبالد گلوک ، آندره گریتری ، پیر الکساندر مونسیینی ، لئوپولد موتلف ، جیووانی پائیزلو ، François-André Danican Philidor ، Niccolò Piccinni ، Antonio Salieri ، Christian Cannabich و Chevalier de Saint-Georges به عنوان یک آهنگساز رمانتیک یا یک آهنگساز دوره کلاسیک که بخشی از انتقال به دوران رمانتیک بود ، قلمداد می شود.
ولفگانگ آمادئوس موتسارت
این موسیقی دان اتریشی از خانواده ای اهل موسیقی بود و بیش از ششصد اثر از خود به جا گذاشت که از آن ها به عنوان اوج مکتب کلاسیسم نام می برند. او اولین اثر خود را در چهل سالگی تصنیف کرد و در تمامی فرم های کلاسیک آثاری خلق کرد.
جوزف هایدن
آهنگساز و موسیقی دان اتریشی و یکی از پایه گذاران موسیقی کلاسیک و همچنین از پرکارترین و برجسته ترین موسیقی دانان در این دوره است. او همچنین به دلیل سهم بسزا در توسعهٔ موسیقی و نیز کثرت آثارش به «پدر سمفونی» و «پدر کوارتت زهی» در این دو فرم ملقب است. هایدن ازطرفی پرورش دهنده و استاد موسیقی دان بزرگی چون بتهوون بود و از طرف دیگر آیندگانی چون فرانتس شوبرت، مندلسون، و برامس را تحت تأثیر شیوهٔ موسیقایی خود قرار داد. او همچنین استاد و دوست نزدیک آهنگساز شهیر، موتسارت بود. هایدن بیشتر عمر طولانی خویش را در اتریش گذراند و در هنگام مرگ، یکی از معروف ترین آهنگسازان اروپایی به شمار می رفت.او از نخستین آهنگ سازان بزرگ کلاسیک بود. هایدن سمفونی را معرفی کرد و آن را به تکامل رساند، به همین دلیل او را پدر سمفونی نیز می نامند.
لودیگ وان بتهوون
حتی کسانی که از موسیقی چیزی ندانند دست کم نام بتهوون را شنیده اند. او با تغیر و گسترش در فرم های کلاسیک به آنان شوری تازه بخشید.
بتهوون در ۲۹ سالگی دچار نخستین عارضه های شنوایی شد و به تدریج شنوایی اش کاهش یافت، اما به آفرینش موسیقی ادامه داد و حتی تعدادی از بزرگ ترین آثارش (مانند سمفونی ۹) را در ناشنوایی محض آفرید.آثار او پلی میان دوره کلاسیک و دوره رمانتیک هستند.
نشانه های سبک موسیقی کلاسیک
به طور کلی، سبک موسیقی کلاسیک به دو دسته تقسیم می شود:
- سبک موسیقی اوایل کلاسیک که تا سال های ۱۷۷۰ را در بر می گیرد و شامل دو سبک روکوکو و اکسپرسیو است. سبک روکوکو خصوصاً در فرانسه نضج گرفت و نام فرانسوی Style Galant (سبک پیشرو) اغلب به عنوان مترادف آن به جایش به کار برده می شد. بانی سبک اکسپرسیو که بعداً رواج یافت، آهنگسازان آلمانی بودند و معادل آن در زبان آلمانی (سبک حساس و وقار) است. این دو سبک حاصل و نتیجه اهمیت بخشیدن به دو صدای طرفین در موسیقی باروک است. اما در قرن هیجدهم، خط باس اهمیت، رهبری و استقلال کنترپوانتیک خود را از دست داد و صرفاً حمایت کننده ملودی شد در حالی که صداهای میانی فقط پرکننده هارمونی بودند. سبک روکوکو یا گالانت در مجامع موقر اشرافی ظهور کرد و سبکی بسیار ظریف، دقیق، چابک، شوخ، آسان، پرجلال و شکوه بود. روکوکو همان شیوه زینت و آذین بیش از حد دوره باروک است ولی بدون بزرگی و عظمت. از سوی دیگر سبک اکسپرسیو (به معنی رسا و پرمعنی) در ارتباط بیشتری با طبقه متوسط جامعه قرار داشت و در کل سبک بورژاواها بود. این سبک برخلاف روکوکو نه تنها پر طمطراق و پر زینت نبود، بلکه گاهی به طور عمدی و اغراق آمیزی ساده بود.
- سبک دوره عظمت کلاسیک که در آن فرم ها و سبک ها اصولاً ثابت ماندند، آهنگسازان موقعیتی یافتند تا افکار و رویدادهایی را که از تخیلات آزادشان برمی خواست شکل دهند. تاریخ نویسان دوره عظمت کلاسیک را به دو دلیل «مکتب کلاسیک وین» نام نهاده اند: اول این که تمام آهنگسازان مهم آن در وین یا اطریش فعالیت کرده اند و دوم اینکه عوامل موسیقایی رایج در وین (یا اطریش) در موسیقی سبک کلاسیک راه یافت و تأثیرات فراوانی بر آن به جای گذاشت.
ریتم، میزان و تمپو در موسیقی کلاسیک
مشخص ترین تغییراتی که در سبک موسیقی اوایل این دوره به وجود آمد، نوآوری و بدعت در ریتم و عوامل متریک موسیقی بود. این تغییرات خود دارای چند مرحله گذار است که نتیجتاً حد و مرز کاملاً مشخصی را نمی توان برای آن تعیین کرد. اما آنچه که در سرتاسر دوره کلاسیک تسلط داشت وجود ملودی ها و جملات کاملاً مجزا و پریودیک ۲، ۴ یا ۸ میزانی و ریتم های متفاوت و قابل تشخیص در میان قسمت های مختلف یک موومان یا حتی بین تم هاست.
یکی دیگر از مهم ترین تغییراتی که در این دوره صورت گرفت، استفاده از موسیقی فولکوریک در آثار بود که خون تازه ای در کالبد موسیقی مغرب زمین به جریان انداخت. آثار موسیقی محلی که دارای جملات پریودیک منظم و با قاعده (اغلب هشت میزانی) بودند، مبنای کار آهنگسازان قرار گرفت. مثال آن استفاده از لندلر (از رقص های آلمانی منطقه باواریا) در آثار بتهوون است. نشانه مهم دیگر این جریان تغییر مینوئت باروک است به مینوئت کلاسیک.
در اواخر دوره کلاسیک، تا حدی ساختمان پریودیک و منظم جملات موسیقایی بغرنج تر شد. هایدن و خصوصاً موتسارت با حداکثر سلیقه و دقت، زیباترین تناسبات و جملات پریودیک هشت میزانی نوشته اند که در عین حال بی قاعده نیز هستند. برخلاف ریتم همگون موقر و یکنواخت موسیقی باروک، در دوره کلاسیک ریتم یک عامل مهم آهنگسازی شد که امکان ظرافت هر چه بیشتر و تهذیب بیان احساس را مهیا می کرد. آهنگسازان اولیه کلاسیک تمایل فراوانی به قطع و شکستن ریتم ها داشتند، به طوری که ریتم های نقطه دار - ریتم لومباردی - سنکپ ها، پل یا رابط های ظریف در کنار ریتم های قوی رقص ها و مارش ها و تناوب فیگورهای دو و سه نتی، هم چنین فرود با ریتم سه تایی مد شده بود.
در موسیقی اواخر باروک نشانه ها و اصطلاحات مشخص کننده تمپو به ندرت یافت می شد، زیرا فرم ها و انواع موسیقی این دوره ثابت بودند و تمپو و سرعت آنها به طور معمول فهمیده می شد. در اوایل کلاسیک بود که استفاده از چنین نشانه ها و عباراتی در شروع یا وسط قطعات به صورت قانون درآمد و تمام آهنگسازان آن را در آثارشان مراعات کردند. اکثر واژه هایی که امروزه در موسیقی به کار برده می شوند، از لارگو (خیلی آرام و آهسته)، آداجیو (آهسته) تا پرستو (خیلی تند)، ابتدا در دوره کلاسیک مورد استفاده آهنگسازان قرار گرفت. گر چه در اوایل، تمپوهای معمولی مانند، آلگرو (تند)، آندانته (معمولی)، آلگرتو (خیلی تند) به کار برده می شد اما در اواخر دوره کلاسیک تمپوهای فوق العاده متضاد در اغلب موارد ارجحیت داشت. در سمفونی های هایدن، تمپوهای مدراتو موومان های اول و آداجیو موومان های آهسته، تضاد زیادی با پرستوهای قسمت فینال دارد. بتهون در به کارگیری تمپوهای فوق العاده متضاد و مختلف در آثارش خصوصاً دوره آخر و در سمفونی نهم شهرت فراوانی دارد.
بافت در موسیقی کلاسیک :
موضوع بافت مفصل در دوره ی هارمونی بررسی شده است یکی از انواع بافت ها ، بافت هوموفونیک می باشد یعنی خط ملودی با المان های غیر ملودیک یا کمتر ملودیک همراهی می شد. یکی از انواع شکل های همراهی باس آلبرتی می باشد که این روش توسط آهنگساز ایتالیایی دومینکو آلبرتی (۱۷۱۰- ۱۷۴۰) به وجود امده است. در این روش آکورد های شکسته به شکل الگوهای ساده یا آرپژ تکرار شونده ملودی را همراهی می کنند
هارمونی و تونالیته
آهنگسازان دوره کلاسیک در آثارشان به ندرت از گام لا-ماژور (یا گام نسبی آن فا دیز-مینور) و از گام های بمل دار از می بمل-ماژور (یا دو-مینور) پا فراتر گذاشتند. در تمام تاریخ موسیقی هرگز به اندازه این دوره آثاری در تونالیته های ر، فا، سل و سی بمل نوشته نشده است. علت این امر به خاطر تکنیک اجرایی سازها نبود، بلکه عمدتاً به دلیل ساده گرایی آهنگسازان کلاسیک بود. زیرا ساده بودن تونالیته، مانند سادگی در ریتم، تمپو و فرم، بخشی از زبان جهانی و نشانه توجه به درک اکثریت توده اجتماع بود.
به کارگیری فراوان تونالیته های ماژور در دوره کلاسیک، تضاد چشم گیری با دوره باروک داشت. در سرتاسر آثار هایدن و موتسارت، به ندرت می توان قطعات در تونالیته مینور یافت و تونالیته های مینور اغلب در موارد و حالات استثنایی به کار رفته اند. این چنین گرایش به سوی استفاده از تونالیته ماژور را می توان نتیجه اشتیاق آهنگسازان دوره کلاسیک به درخشان و شاد بود آثار خود دانست. در مرحله گذار به اواخر کلاسیک، وسعت استفاده از تونالیته های مختلف و متنوع بسیار افزایش یافت، به طور که هایدن در دوره میانی سمفونی ها، سونات های پیانو و کوارتت هایش از تونالیته هایی مانند فا دیز - ماژور یا سی - ماژور بدون ایجاد مشکلی برای سازهای مختلف ارکستر استفاده کرد.
هارمونی اکثراً آثار آهنگسازان ایتالیا، بوهم و شمال آلمان در این دوره بر اساس حرکت نت پایه به نمایان و زیرنمایان استوار است. آهنگسازان اوایل کلاسیک در انتخاب هارمونی محدود بودند و فقط در اواخر دوره بود که هارمونی نسبتاً غنی تر و مدولاسیون های پیچیده تر و غیرمنتظره به کار گرفته شد.
در دوره کلاسیک چگونگی روابط تونالیته مومان های یک اثر اهمیت یافت و نتیجتاً هر یک از مومان ها در تونالیته های مختلف تصنیف شدند. مثلاً تونالیته مومان آهسته یک سونات، عملکرد متضادی با بقیه موومان ها داشت و قسمت تریو مینوئت، همیشه در تونالیته نسبی یا گاهی در نت پایه ماژور یا مینور بود. در آثار بتهون چنین رابطه تونالیته ای متضاد و دور از هم بیشتر وجود دارد. وجود تونالیته های متفاوت در میان یک موومان نیز یکی دیگر از مشخصات سبک کلاسیک نسبت به باروک است.
آهنگسازان اوایل کلاسیک از جمله دومینیکو اسکارلاتی، پلاتی و خصوصاً سامارتینی و پرگولزی در یک موومان از چندین تم ملودیک مستقل و نسبتاً متضاد استفاده کرده اند که هر یک از آنها دارای تونالیته مختلف ولی در ارتباط نزدیک با تونالیته اصلی اند؛ و این تم هر یک شامل عوامل ریتمیک، هارمونیک و دینامیک مختص به خود هم هستند بنابراین وجه مشخصه مهم سبک موسیقی کلاسیک در مقایسه با باروک، فراهم آوردن حوزه های مختلف بیان موسیقایی در هر موومان است که به وسیله تضاد تونالیته ها انجام می شود و هر یک از این تونالیته ها دارای ریتم هایی متضاد و جملاتی با قاعده و پریودیک اند. در دوره عظمت کلاسیسم، ارتباط تونالیته های مختلف در هر موومان منظم و به صورت یک قاعده کلی درآمد و تا دوره رمانتیک نیز باقی ماند. مثلاً در یک مومان به فرم سونات، رابطه تونالیته بین دو تم اصلی به صورت درجه تثبیت شد. البته در بعضی از آثار هایدن این دو منطقه تونالیته های مختلف هنوز فاقد تم های متضاد بود. در آثار دوره اواخر بتهون ارزش ساختمانی تغییر تونالیته های با ارزش رنگ آمیزی ارکستری درآمیخت و نتیجتاً تغییر تونالیته بیشتر برای تقویت رنگ آمیزی و قدرت بیان موسیقایی مورد استفاده قرار گرفت (این شیوه بعداً در رمانتیک ها خصوصاً آثار واگنر و ریچارد اشتراوس رایج شد). البته این شیوه خلاف اوایل کلاسیک و حتی اوایل رمانتیک ها (شوبرت و وبر) بود که بیشتر تغییرات تونالیته را به منظور اصول ساختمانی قطعه به کار می بردند.
موتیف، تم، بسط و گسترش تمی
یکی از تحولات موسیقایی که در دوره کلاسیک صورت گرفت تغییر در مفهوم ملودی و توسعه ملودیک است. تکنیک مرسوم دوره باروک به این صورت بود که آهنگساز تم اصلی را در ابتدای موومان معرفی می کرد و بلافاصله به صورت بافته شده و تکرارهای سکانس وار، بدون فرودهای مشخص و کامل سرتاسر موومان را در بر می گرفت. نتیجتاً هر موومان به صورت فوق العاده یکپارچه و بدون تضادهای مشخص ملودیک و تونالیته ای به وجود می آمد و ساختمان جملات موسیقی اغلب بی قاعده و فاقد تقسیم بندی های منظم به صورت مبتدا و خبر بودند. آهنگسازان قرن هیجدهم متد وحدت تونالیته و تمی باروک را کنار گذاشتند و بیشتر به نشان دادن حالت متضاد بین قسمت های مختلف یک موومان و حتی بین خود تم ها پرداختند. حالت متداوم و پیوسته مومان ها و تکنیک بافتن تم های دوره باروک به تدریج از بین رفت و جایش را موومان هایی با حالات متضاد و ملودی های منقطع با جملات مجزا که اغلب دو یا چهار میزانی (گاهی موارد شش یا هشت میزان) بودند، گرفت و در نتیجه ساختمان پریودیک و جملات کامل با قسمت های مبتدا و خبر به وجود آمدند.
گرچه اهمیت و استقلال ریتم، میزان بندی، هارمونی و تونالیته از جمله عوامل مشخص کننده هنر این دوره است، ولی موسیقی کلاسیک به وسیله ملودی که از ظریف ترین و شاداب ترین اجزای ترکیبی موسیقی محسوب می شود، زنده است. هرگز در تاریخ موسیقی پلی فونی ملودی این چنین نقش مهمی نداشته و هرگز تازگی و اصالت ملودی به چنین درجه ارزشی و اهمیتی دست نیافته است. ملودی روح موسیقی کلاسیک است.
ملودی های کلاسیک از جهات گوناگون با ملودی های دوره های پیش تفاوت کلی دارند. تمام ملودی های قدیمی اغلب از ملودی های کانتوس فیرموس کورال یا فرمول های ملودیکی به خصوصی که تا حدی حالت سنتی داشتند سرچشمه می گیرند. واضح است که تغییرات ملودیک به تدریج صورت گرفته و دارای مراحل گذار است. مثلاً بعضی از آثار یوهان سباستیان باخ را می توان حد فاصل دوره باروک و کلاسیک دانست، البته اپرای ایتالیا نیز راه را برای استقلال ملودیک باز کرد و از طرف دیگر گرایش به سادگی و استفاده از موسیقی فولکلوریک در این راه مؤثر بود. اهمیت دو صدای طرفین و هم چنین رهبری و استقلال کنترپوانتیک خط باس در موسیقی باروک به تدریج از بین رفت و خط باس صرفاً حامی ملودی شد. پیروی و فرمانبرداری خط باس و هارمونی (به عنوان اکمپانیمان) از ملودی، به وسیله یکی از تدابیر مهم و رایج موسیقی کلاویه ای دوره کلاسیک به نام آلبرتی باس مشخص می شود. آلبرتی باس توسط آهنگساز ایتالیایی به نام دومینیکو آلبرتی به وجود آمد و آن عبارت است از آکوردهای شکسته شده ای که به طور مداوم در زیر ملودی به صورت آکمپانیمان تکرار می شود. آلبرتی باس تدبیر بسیار مفیدی برای آکمپانیمان بود که نه فقط به وسیله هایدن، موتسارت و بتهون مورد استفاده قرار گرفت، بلکه تا قرن نوزدهم نیز تداوم یافت.
قابلیت تغییر یافتن تم ها، یکی از مهم ترین خصوصیات مشخص کننده موسیقی دوره کلاسیک است که بر خلاف آن در آثار دوره باروک موتیف و تم هیچ گونه تغییری در فرم یا محتوی خود پیدا نمی کرد. به عبارت دیگر، موتیف یا تمی که از موتیف های مختلف تشکیل شده است، باید به طریقی ساخته شود که قابلیت تغییرات زیادی داشته باشد و در عین حال که تغییر می یابد، قابل تشخیص نیز باشد. این تدبیر همان تکنیک بسط و گسترش تمی یا موتیفی است که در آن از تمام امکانات بالقوه تم استفاده می شود. البته هنگامیکه موتیف ها در تونالیته های مختلف نیز انتقال می یابند تغییرات زیادی پیدا نمی کنند، زیرا باید شخصیت اصلی آنها در کلی حفظ شود. مثلاً موتیف اصلی مومان اول سمفونی پنجم بتهون در همه مومان ها علی رغم تغییراتی که می یابد هنوز قابل تشخیص است. این تکنیک اکثراً در مومان های اول (در فرم سونات) و مومان های آخر (در فرم روندو - سونات) آثار سازی دوره کلاسیک به کار برده می شد.
دینامیک و استفاده از پیانو :
دینامیک حالتهای مختلف موسیقی است که با افزایش و کاهش شدت صدا ایجاد تفاوت می کند.هر صدای موسیقی یک شدتی دارد فرکانس مختلف دارد زیر و بم، سوم کشش صدا طولانی و کوتاه، چهار رنگ صدا، دینامیک صدا باعث زیباتر شدن و آوازی تر شدن موسیقی می شود.در موسیقی دوره کلاسیک تغییر دینامیک به صورت پله ای است ازیک شدت یک دفعه به شدت دیگر میرویم.این تغییر پله ای دینامیک به تغییرات تدریجی تبدییل شد یعنی صداها تدریجاً ضعیف و ترجیحاً قوی می شود.باعث شد که ساز پیانو مورد توجه قرار بگیرد،در سال 1775 ـ 1700 در اوج دوره کلاسیک چون پیانو قابلیت بسیار فراوانی برای تغییر تدریجی شدت موسیقی پیدا کرد و به خاطر قابلیت دینامیک مورد توجه آهنگسازان قرار گرفت.
فرم های مرسوم دوره کلاسیک
یکی از مواردی که در بررسی های تاریخی و ساختاری قطعات بسیار مهم از فُرم و بررسی تغییرات آن در طول زمان می باشد. براساس کتب مرتبط با تاریخ موسیقی در اواخر قرن هجدهم اصول ساختار چندبخشی به ویژه در فُرم سونات با قطعیت تثبیت گردید.
در ابتدای دوره کلاسیک به ندرت فرم یا مقوله موسیقایی جدید به وجود آمد. برخی از فرم های قدیمی از بین رفتند که از همه سریع تر اوورتورهای ارکستری فرانسوی، سویت و سونات مجلسی برای سازهای مختلف بود. رقص های آلماند، کورانت، ساراباند، ژیگ چه در اجتماع و چه روی صحنه از مد افتادند ولی گاوت، پولونز و مینوئت با کمی تغییرات مرسوم بودند. قسمت تریو به مینوئت اضافه شد و خود مینوئت نیز در اواخر دوره کلاسیک به فرم اٍسکٍرتزو تغییر پیدا کرد.
در میان انواع مختلف موسیقی سازی، واریاسیون برای پیانو نمونه محبوبی در سرتاسر دوره کلاسیک شد که این فرم ابتدا به عنوان موسیقی سرگرمی در دربار و محافل بورژوا و بعداً به عنوان قطعه استادانه و چیره دستانه در کنسرت ها اجرا می شد. اکثر استادان موسیقی کلاسیک از این فرم استفاده کرده اند و اغلب مهارت و قدرت خود را به صورت بداهه نوازی در قطعات واریاسیون برای ساز پیانو نشان داده اند. فرم واریاسیون به عنوان یک موومان مستقل نیز در سمفونی و سونات به کار گرفته شد.
فرم تریوسونات هم چنان در اوایل دوره کلاسیک با جزئی تغییرات در مومان ها (به صورت تند، آهسته، تند) و هارمونی باقی ماند و در کل سبک کلاسیکی به خود گرفت. حدود سال های ۱۷۷۰ تا ۱۷۸۰ بود که نوع سونات برای پیانو و یک ساز یا سونات پیانو جانشین نوع قدیمی تریوسونات گردید.
فرم کنسرتو گروسو باروک نیز در اوایل دوره کلاسیک مورد استفاده بسیاری از آهنگسازان قرار گرفت و این فرم بانی سینفونیا کنچرتانته دوره کلاسیک به شمار می آید که بعدها به صورت سمفونی درآمد. مثلاً سمفونی های صبح، بعدازظهر و سمفونی شماره ۸ هایدن چیزی غیر از کنسرتو گروسو نیست. فرم کنسرتوسلو بدون هیچ وقفه ای در دوره کلاسیک ادامه یافت و در مکتب موسیقی وین خصوصاً با کنسرتو پیانوهای موتسارت توسعه بیشتری یافت. اما با کنسرتو پیانوهای بتهون بود که این فرم در دوره کلاسیک به حد کمال و تکامل هنری خود رسید و نمونه ای برای آهنگسازان دوره رمانتیک شد.
کوارتت زهی در اواخر دوره باروک یا حتی اوایل دوره کلاسیک در مفهوم امروزی خود وجود نداشت. فرم کوارتت زهی از سینفونیاهای ایتالیایی (برای سازهای زهی) یا دیورتیمنتوهای مکتب ونیز سرچشمه گرفته است که در ابتدا گاهی سه یا پنج موومان داشت. حتی کوارتت های اپوس ۱ و ۲ اثر هایدن که هنوز آنها را کاساتسیون یا دیورتیمنتو می نامیدند، دارای دو مینوئت بود. اما با شروع کوارتت های اپوس ۳، فرم اصلی چهار موومانی ظاهر شد و تقریباً به عنوان یک قاعده کلی تا به امروز بدون تغییر باقی ماند. فرم سونات (فرمی که اساس مومان های اول سمفونی ها و کوارتت های زهی و سونات های پیانو را تشکیل می داد) به تدریج و خیلی آهسته در اوایل باروک به وجود آمد و در کل دارای سه قسمت کاملاً مشخص شد. در قسمت اول تم اصلی در تونالیه نت پایه و تم فرعی در تونالیته نمایان (درجه پنجم) یا در گام مینور در درجه مدیانت (درجه پنجم) یا در گام مینور در درجه مدیانت (درجه سوم) معرفی می شود و در اصطلاح این قسمت را اکسپوزیسیون می نامند. در قسمت وسط که آن را دولُپمان (گسترش) می گویند، تم ها بسط و گسترش می یابند و به تونالیته های دیگر مدولاسیون می کنند. در قسمت آخر (ریکاپیتولاسیون) هر دو تم در تونالیته اصلی برگشت می کنند و بالاخره با یک کودا کوتاه موومان اول به پایان می رسد.
پدر تکنیک بسط و گسترش موتیفی و دولپمان را بدون شک باید جوزف هایدن دانست. موتسارت تا قبل از آشنایی خود با هایدن دولپمان را در مفهوم کامل خود به کار نگرفته بود ولی بتهوون بود که شکل اصلی دولپمان را تکامل بخشید و این شکل به طور ثابت تا مدت ها باقی ماند. اکثر مومان های اول سمفونی ها، کوارتت ها و سونات های دوره کلاسیک و رمانتیک در همین فرم سونات تصنیف شده اند که در کل اساس موسیقی سازی شد.
ارکستر و سازها
در دوره کلاسیک ارکستر تشکیل دادند که از این سازها تشکیل میشد:سازهای زهی: ویلن ٬ ویولا (ویلن آلتو) ٬ ویولن سل ٬کنترباس سازهای بادی چوبی : فلوت ٬ کلارنیت ٬ ابوا ٬ فاگوت ٬ کرانگله سازهای بادی برنجی : هورن ٬ ترومپت ٬ ترومبون ٬ توبا سازهای کوبه ای : تیمپانی ٬ سنج ها ٬ طبل ها ٬ طبل بزرگ ٬ سایدرام به طور کلی سازهای زهی برای ملودی موسیقی است. بادی چوبی برای رنگ موسیقی. بادی برنجی برای پاساژهای قوی سازهای کوبه ای برای تأکید و ریتم.