ساعدنیوز
ساعدنیوز

داستان های هزار و یک شب / شب نوزدهم : غلام دروغگو ( قسمت دوم)

  سه شنبه، 13 آذر 1403
داستان های هزار و یک شب / شب نوزدهم : غلام دروغگو ( قسمت دوم)
ساعد نیوز: در این بخش از مطالب ساعدنیوز ماجراهای شیرین و جذابی از داستانهای هزار و یک شب را خواهید خواند.

به گزارش سرویس جامعه ساعد نیوز، یکی از متون ادبی چندملیتی که زنان در آن حضوری روشن و فعال دارند، کتاب هزار و یک شب است. قهرمان قصّه‌های این کتاب، زنی با تدبیر و هوشیار است که با نقل قصّه‌هایی هوشمندانه، پادشاهی خودکامه و مستبد را به خودآگاهی می‌رساند. روند قصه‌گویی شهرزاد در کتاب هزار و یک شب نشان می‌دهد که او، کاملاً هوشمندانه و آگاهانه برای نجات جان خواهر خود و دیگر دختران سرزمینش تلاش می‌کرده است.

** این داستان زیرمجموعه داستان بانو و دو سگش و ادامه داستان حمال و دختران است در این بخش ها دختران حکایت خود را نقل کرده اند.

شهرزاد قصه گو که تا امشب از دست شهریار شاه خونریزی نجات پیدا کرده بود در شب هجدهم داستان شیرین بانو و دو سگش را به پایان رسانید و داستان زیبای دیگری را برای شهریار حکایت کرد به نام غلام دروغگو و داستان را نصفه گذاشت تا شبی دیگر جان خود را نجات دهد در این داستان که شهرزاد قصه گو این گونه حکایت کرد؛

چون شب نوزدهم برآمد شهرزاد داستان غلام دروغگو را اینگونه ادامه داد

گفت: ای ملک جوانبخت، خلیفه به کشتن غلام سوگند یاد کرده به جعفر گفت که: غلام را از تو می خواهم، اگر پدید نیاوری به جای او ترا بکشم. جعفر از پیش خلیفه به در آمده همی گریست و همی گفت: «لا کل مره تسلم الجره» یعنی همه وقت سبو از آب، سالم درنیاید. اگر آن دفعه خلاص یافتم این دفعه کشته می شوم که پدید آوردن غلام محال است.

القصه، جعفر به خانه آمده سه روز به طاعت مشغول شد. پس از آن قاضی را خواسته وصیت بگزاشت. در آن هنگام حاجب خلیفه از در درآمد و گفت: خلیفه بسی خشمگین نشسته و سوگند یاد کرده که اگر جعفر غلام پدید نیاورد امروز او را بکشم. جعفر چون این بشنید بنالید و فرزندان و کنیزکانش بگریستند.

جعفر فرزندان را یک یک وداع بازپسین می کرد تا اینکه دختر خردسالی که از همه فرزندانش بیشتر دوست می داشت از بهر وداع در آغوش گرفته همی بوسید و همی گریست. در آن حال به جیب اندرش بهی دید. گفت: ای دخترک این به از کجا آوردی؟ دختر گفت: غلام ما ریحان دو دینار از من گرفته این به ، به من داد. جعفر چون این بشنید خرسند گردید و غلام را بخواست.

چون ریحان بیامد جعفر پژوهش آغازید. غلام گفت: پنج روز پیش این به را در کوچه از کودکی بربودم. طفل گریان شد و گفت: مادرم رنجور است پدرم سه دانه به از بصره به سه دینار خریده و آورده است. من به سخن کودک گوش ندادم چون به، به خانه آوردم خاتون به را بدید و آن را به دو دینار از من بخرید. جعفر چون این بشنید به خلاص خویشتن نشاط کرد و گفت: اکنون که من از هلاک برستم هلاکت غلامی سهل خواهد بود: «چو جان به جای بود خواسته نیاید کم».

پس از آن غلام را به بارگاه خلیفه آورد و ماجرا به خلیفه باز گفت. خلیفه را عجب آمد فرمود که حکایت بنویسند و در خزینه نگاه دارند که آیندگان را عبرت افزاید.

جعفر گفت: ایها الخلیفه از این حدیث ترا شگفت آمد و این عجیبتر از حکایت نورالدین نیست. خلیفه گفت: چگونه است حکایت؟ جعفر وزیر گفت: تا از کشتن غلام در نگذری حکایت بازنگویم. خلیفه از خون غلام درگذشت.

جعفر گفت: در مصر ملکی بود خداوند دهش و داد. وزیر دانشمندی داشت و او را دو پسر بود که مهین را شمس الدین و کهین را نورالدین نام بودی. چون وزیر درگذشت ملک محزون شد و پسران او را بخواست و خلعت شایسته در خور هریک داده گفت: غم مخورید که شما در نزد من رتبت پدر خود دارید. پسران وزیر خرسند شدند و زمین ببوسیدند. پس هر کدام هفته ای شغل وزارت همی گذاشت. چون ملک به سفر می رفت یکی از ایشان را با خود می برد. شبی که در بامداد آن شب ملک قصد سفر داشت و نوبت رفتن با شمس الدین بود، دو برادر با یکدیگر به حدیث اندر نشسته از هر سو سخن میراندند تا اینکه شمس الدین با برادر کهتر گفت: همی خواهم که هر دو در یک شب زن بگیریم و اگر خدای تعالی بخواهد به یک شب آبستن شوند و به یک شب زن تو پسری و زن من دختری بزاید، دختر را به پسر کابین کنیم. نورالدین گفت: به مهر دختر چه خواهی گرفتن؟ شمس الدین گفت: سه هزار دینار زر و سه باغ و سه مزرعه خواهم گرفت. نورالدین گفت: تو باید دختر خود را به رایگان دهی و مهر از من نستانی زیرا که من و تو در وزارت در یک پایه و رتبتیم و پسر من از دختر تو بسی برتر است و نام نیک پدران با پسر زنده می ماند. شاید قصد تو این باشد که دختر به پسر من ندهی که پیشینیان گفته اند: اگر خواهی که با کسی معامله نکنی به کالای خود قیمت گران بنه. شمس الدین گفت: ترا کم خرد می بینم که پسر خویش از دختر من برتر دانی و خویشتن با من به رتبت یکسان شمری و نمی دانی که من ترا به مهربانی به وزارت درآورده ام و قصد من این بوده است که یار شاطر باشی نه بار خاطر. اکنون که این سخن گفتی هرگز دختر به پسر تو عقد نکنم هرچند در و گوهر به خروار دهی و هرگاه مرا سفر در پیش نبودی دانستی که با تو چه سان کردمی ولی پس از آنکه از سفر بازگردم با تو مکافات این سخنان بکنم.

چون نورالدین اینها بشنید به خشم اندر شد ولی پوشیده داشت تا اینکه شمس الدین با ملک برفتند و نورالدین خورجینی را پر از زر و در و گوهر کرده سخنان برادر را که چه سان خود را برتر داشته و نورالدین را پست تر انگاشته به خاطر آورد و این بیت بر خواند:

اینجا نه حشمت است مرا و نه نعمت است

جایی روم که حشمت و نعمت بود مرا

اسب بخواست. خادم برفت و اسبی زین کرده بیاورد. نورالدین خورجین به قرپوس زین انداخته بر اسب نشست و گفت: کسی با من آمدن لازم نیست زیرا که بیرون شهر برای تفرج می روم.

پس توشه کمی برداشته از مصر راه بیابان گرفت و همی رفت تا به شهر بلبیس رسید و از اسب به زیر آمده خوردنی بخورد و شبی بر آسود. پس از آن توشه برداشته از شهر بیرون شد و همی رفت تا به شهر قدس رسید. از اسب به زیر آمده برآسود و خوردنی بخورد و از سخنان برادر همچنان به خشم اندر بود. پس آن شب در آنجا بخفت. بامداد سوار گشته همی راند تا به حلب رسید. به کاروانسرایی فرود آمد. سه روز در آنجا بر آسود. دیگر بار به باره بنشست و از شهر به در آمد و نمی دانست به کدام سو رود. سرگشته همی رفت تا به بصره رسیده به کاروانسرایی فرود آمد. خورجین از اسب بگرفت و سجاده به یکی از مکانهای نظیف کاروانسرا گسترده بنشست و اسب را با زین زرین و مرصع، به دربان کاروانسرا سپرده گفت: اسب بگردان. او نیز اسب همی گردانید.

اتفاقا وزیر بصره در منظره قصر خود نشسته بود چشمش به اسب افتاد و زین و لگام گران قیمت او را بدید. گمان کرد اسب وزیری از وزرا یا ملکی از ملوک است. در حال خادم کاروانسرا را بخواست و از صاحب اسب باز پرسید. خادم گفت: خداوند اسب پسر هجده ساله نیکو شمایلی است و از محتشم زادگان بازرگانان است. وزیر چون این بشنید برخاسته سوار شد و به کاروانسرا بیامد. چون نورالدین دید که وزیر بدان سو می آید بر پای خاست و پیش آمده سلام کرد. وزیر از اسب به زیر آمده نورالدین را در بغل گرفت و خود بنشست و او را نیز به پهلوی خود بنشاند و گفت: ای فرزند، از کجا و چرا آمده ای؟ نورالدین گفت: از مصر می آیم و پدرم وزیر مصر بود، درگذشت. پس آنچه در میان خود و برادر گذشته بود بیان کرد و گفت: اکنون قصد بازگشتن ندارم، به شهرهای دور سفر خواهم کرد.

چون وزیر سخنان نورالدین بشنید گفت: ای فرزند، از پی هوا و هوس مرو و در هلاک خویشتن مکوش. نورالدین سر به زیر انداخته هیچ نگفت. آنگاه وزیر برخاسته نورالدین را به خانه خویش برد و در محل نیکو جای داد و گفت: ای فرزند، مرا پایان عمر است و از فرزند نرینه بی نصیبم. دختری دارم که در نکویی و شمایل ترا همی ماند. بزرگان او را خواستگاری کرده اند من نداده ام ولی مهر تو اندر دلم جای گرفته می خواهم که دختر به تو کابین کنم. اگر دعوتم را اجابت خواهی کرد پیش ملک رفته بگویم پسر برادرم از مصر آمده تو او را به جای من وزیر خود گردان که من پیر گشته ام. نورالدین چون این بشنید سر به زیر افکنده گفت: آری. وزیر شاد شد و بزرگان دولت و خردمندان بازرگانان را دعوت کرده با ایشان گفت که: برادرم در مصر وزیر بود و دو پسر داشت و مرا چنان که دانید جز دختری نیست و برادرم با من پیمان بسته بود که من دختر خویش به یکی از پسران او دهم. اکنون برادرم دانسته که دختر در خور شوهر است پسر خود پیش من فرستاد من نیز می خواهم که دختر به او کابین کنم. رای شما در این کار چیست؟ همگی رای وزیر پسندیدند شربت خورده گلاب بیفشاندند و از مجلس پراکنده گشتند. آن گاه وزیر به نورالدین خلعت فاخر پوشانده به گرمابه اش فرستاد.

چون از گرمابه به در آمد به پیش وزیر شد دست وزیر را ببوسید. وزیر نیز جبین او را بوسه داد.

چون قصه بدینجا رسید بامداد شد و شهرزاد لب از داستان فروبست.

در شب بیستم خواهید خواند...

در شب بیست این داستان، شهرزاد قصه گو داستان غلام دروغگو را ادامه خواهد داد ....

با ما همراه باشید.


برای خواندن داستان های هزار و یک شب اینجا کلیک کنید.

دیدگاه ها

  دیدگاه ها
پربحث های هفته   
دکوراسیون مجلل قصر فرح و محمدرضا پهلوی/ از اتاق خلوت باشکوه فرح تا اتاق پذیرایی و غذاخوری، وجب به وجبش نشان از ولخرجی‌های الکی داره اونم در شرایطی که اکثر مردم در فقر شناور بودند (282 نظر) سحر زکریا: جوکرِ احسان علیخانی اگر ابتذال نیست پس چیه؟ رقص دسته جمعی بازیگران در جوکر نشانه جهل آنهاست+عکس (245 نظر) پزشکیان: کلاس‌ های درس 45 نفره خیلی هم خوب است؛ خبرهای امیدوارکنننده در رابطه با اصلاح روش های آموزش در مدارس (154 نظر) مقایسه پراید و پژو با سانتافه توسط نماینده مجلس! / مگه سانتافه کره‌ای نیست؟ (100 نظر) نگاهی به استایل بسیجی رؤسای جمهور ایران در زمان جنگ: از آیت الله خامنه ای تا مسعود پزشکیان +تصاویر (77 نظر) هادی ساعی: هیچ منتی سر مبینا نعمت زاده نیست او میتواند تحصیلاتش را ادامه بدهد/ او خودش بیخیال رشته پزشکی شد!+فیلم (75 نظر) گلوریا هاردی: هم ایران خانه من است و هم فرانسه؛ هر دو وطن من هستند/اگر روزی تیم ملی ایران و تیم ملی فرانسه بازی کنند، من دوست دارم بازی مساوی شود (74 نظر) جشن تولد مجلل و شاهانه نوید محمد زاده برای فرشته خانوم، نور زندگی اش+عکس/تزئین زیبای کیک با تم یونیکورن (72 نظر) رضا رویگری: یک استخری در جنوب شهر بود که لطف کردند یک شب من را دعوت کردند نوشتند رویگری در استخر خانه‌اش دارد شنا می‌کند! (69 نظر) یادی کنیم از ناهار ظهر جمعه‌های خونه‌ی مادر بزرگ/ از غذاهایی که عطر و بوی خونه های قدیمی دارن تا سفرهای چیده شده به سلیقه‌ی مادربزرگ (66 نظر) شهربانو منصوریان: زنگ زدم به همسرم گفتم باید رضایت نامه خروج بدی گفت نمیدم منم گفتم بلیت پرواز میگیرم برمیگردم کتک سفتی بهت میزنما😂+فیلم (64 نظر) کنایه سنگین علی دایی به پژمان جمشیدی:خدارو شکر میکنیم که حداقل تو فوتبال به جایی نرسیدی ، عوضش یه هنرپیشه ی خوب شدی که خود من هم بهت افتخار میکنم (54 نظر) لعیا زنگنه: افتخارم این است که در کشوری زندگی می‌کنم که رهبر آن از نسل حضرت فاطمه زهراست + ویدیو (49 نظر) نگاهی به بازیگران و سلبریتی های مشهور ایرانی که مجردی را به متاهلی ترجیح دادند +عکس/ از مهراوه شریفی نیا و نیکی کریمی تا الناز شاکردوست و پریناز ایزدیار (48 نظر) هزینه هنگفت تزئینات لاکچری توالت فرح در دوره پهلوی + سند/ رسیدگی به تزئینات توالت ملکه از رسیدگی به اوضاع برق و آب مردم واجبتر بوده (47 نظر)
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
تیتر امروز   
دعا و نیایش؛ بخش 5/ دعاهای کوتاه و بسیار اثربخش در دفع بلا
اقتصاد کوپنی احیاء می شود؟/ تکلیف کالابرگ الکترونیکی مشخص شد
قیمت های فضایی گوجه و سیب زمینی چه ربطی به دلار دارد؟
متلک سنگین مشاور رسانه ای حسن روحانی به دلواپسان: قانونی ننویسید که زنده نماند و زنده نگذارد!
محمد دادکان خطاب به پزشکیان: بچه‌های برخی مدیران که ثروت‌های مملکت را با رانت از کشور خارج کردند را بازخواست کنید!
اتفاقاتی که بعد از فروش کاپشن احمدی نژاد افتاد!
همراه شو عزیز / چالش 30 روزه ترک اعتیاد قرض گرفتن بدون درد و خونریزی!!!
روایت مسعود پزشکیان درباره موضع رهبر معظم انقلاب درباره فیلترینگ
قتل شوهر با بند مانتو/ زن ورزشکاری که شوهرش را کشته و مثله کرده ، از روز‌های تلخی گفت که از او یک قاتل ساخت
همراه شو عزیز / چالش 30 روزه کاهش هزینه‌های خانواده بدون تأثیر منفی بر کیفیت زندگی
پزشکیان با عدد و رقم واقعیت‏‌ها را به مردم بگوید
چه کنیم که آخر ماه، حقوقمان ته نکشد!
محمدجواد ظریف در یک دورهمی روشنفکرانه در دفاع از جامعه مدنی +عکس/ سخنگوی دولت: 40 و اندی سال برای تمرین دموکراسی خیلی کم است
دغدغه‌های مسعود / فعلا باید دست‌مان رو دکمه Ctrl+Z باشد / آقا باقر قهر کرده؟
ساترا به دلیل پخش جوکر از فیلیمو شکایت کرد!کشمکش ساترا و فیلیمو جدی شد+عکس
منتخب روز   
دعا و نیایش؛ بخش 5/ دعاهای کوتاه و بسیار اثربخش در دفع بلا نگاهی به بازیگرانی که همسر پزشک نصیبشان شده/ از همسر خوش‌تیپ جراح شیلا خداد و همسر غزل شاکری تا آناهیتا همتی و سیروس همتی+ تصاویر (ویدئو) ستاره پسیانی: شوهری می‌خوام که فقط قدش بلند باشه و قیافش واسم مهم نیست/ مهران مدیری: یعنی یه چیز دراز بی‌ریخت؟! غش کرد از خنده😁 نگاهی به سوپرایز ویژه بهرام رادان برای همسرش، مینا مختاری/ طلای مزین شده به اسم پسر یکی یدونشون+ عکس داستان های هزار و یک شب / شب نوزدهم : غلام دروغگو ( قسمت دوم) ایده‌های یلدایی/ خورش انار مسما (خورش انار و بادمجان) گیلکی ساغر عزیزی بازیگر نقش فرح پهلوی: من باید جوری راه بروم که مردم در چهره من ملکه بودن را ببینند! قرار نیست از فرح کپی برداری کنم من مثل فرح حرف نخواهم زد، مثل فرح راه نخواهم رفت عکسی از بی‌رحم‌ترین زن تاریخ که علاوه بر همسر و 3 دختر نوجوانش 40 غریبه را نیز به قتل رساند (عکس) حضور پرانرژی بهنوش بختیاری در تئاتر جدید بهاره رهنما با استایل رنگی و مانتوی خاص؛ چه دسته گل خوشگلی هم برده واسه خانم رهنما بانک سینا استخدام میکند/ اما آیا با خبرید چه کسانی با چه مدرک تحصیلی و در چه استانهایی میتوانند در آزمون 7 دی بانک سینا شرکت کنند؟ (ویدئو) سکانس خنده‌دار قهوه پدری با تخریب 100 درصدی جواد رضویان توسط همسرش/ باجناق مناطق محروم😁 بالاخره فردوسی پور مجوز دارد یا ندارد؟ / برای صدا و سیما بله، برای آپارات خیر!