به گزارش پایگاه خبری-تحلیلی ساعد نیوز به نقل از پارسینه، در طول سه سال در طول جنگ جهانی دوم، ایالات متحده شکل جدیدی از جنگ را توسعه داد: بمب اتمی
پس از آزمایش اولین بمب در لوس آلاموس در 16 ژوئیه 1945، ارتش ایالات متحده بلافاصله شروع به تصمیم گیری کرد که چه مکان هایی در ژاپن را با سلاح جدید هدف قرار دهد تا در اسرع وقت تسلیم شود.
پس از بررسی دقیق، آنها دو شهر را به عنوان هدف انتخاب کردند: هیروشیما و ناکازاکی . کمتر از یک ماه مانده بود که دومین بمب اتمی، این بار علیه یک قدرت محور، پرتاب شود.
روز ششم آگوست 1945 در هیروشیما زمانی که تسوتومو یاماگوچی کار را ترک کرد، روز روشنی بود. او به مدت سه ماه در یک سفر کاری برای صنایع سنگین میتسوبیشی در هیروشیما بود.
وقتی یاماگوچی پس از سه ماه طولانی آن روز آماده بازگشت به خانه شد، نمی دانست با چه تراژدی روبرو می شود. همانطور که به سمت کارخانه کشتی سازی شرکت می رفت، صدای وزوز یک هواپیمای بزرگ را شنید و به بالا نگاه کرد.خلبان پل وارفیلد تیبتز بر فراز شهر در حال پرواز بود. دو جسم متصل به چتر نجات را رها کرد.
یاماگوچی به یاد می آورد که متوجه هواپیما و چتر نجات شده است. همانطور که او تعجب کرد که آنها چه هستند، نور درخشانی وجود داشت که آسمان را روشن کرد و او را کور کرد
بسته چتر نجات یک بمب اتمی به نام پسر کوچک بود. حدود 2000 فوت بالاتر از شهر منفجر شد.
با این که فاصله وجود داشت، بیشتر بدن او را سوزاند، و او را موقتاً ناشنوا کرد. او کمتر از دو مایلی از مرکز انفجار فاصله داشت. پس از گذراندن یک شب طولانی با دو همکار که آنها نیز در یک پناهگاه هوایی جان سالم به در بردند، به یک ایستگاه قطار در شهر رسیدند که هنوز در حال کار بود.
اجساد مرده و آتشبر نماهای شکسته ساختمانهای متلاشی شده پراکنده بود. هنگامی که سرانجام به ایستگاه رسیدند، به جمعی از مجروحان دیگر پیوستند که از شهر خارج شدند و به شهر ناکازاکی بازگشتند. زنده ماندن او در آن روز چیزی جز یک معجزه نبود.
بیش از 80000 نفر فوراً در اثر بمب جان باختند. دهها هزار نفر دیگر به دلیل جراحات، تشعشعات و سوختگیها در هفتهها و ماههای بعد جان خود را از دست داده یا رنج میبردند.
این یک سطح بی سابقه از تخریب برای یک سلاح بود. ژاپن هیچ تصوری نداشت که ایالات متحده قصد دارد دومی را هم به کار ببرد.
بمب دوم
هنگامی که یاماگوچی به ناکازاکی بازگشت، به دنبال درمان برای زخم هایش بود. شدت سوختگی در صورت و دستان او به حدی بود که یکی از دوستان دوران کودکی که او را معالجه می کرد به سختی او را شناخت.
هنگامی که او با باندهای بسته شده به بدنش به خانه بازگشت، خانواده او نیز به سختی او را شناختند.
با این حال، ایالات متحده در حال آماده شدن برای پرتاب بمب دیگری بر روی ژاپن بود که او راهی محل کارش شد. یاماگوچی در حین صحبت با یکی از مدیران میتسوبیشی در مورد بمب گذاری در هیروشیما، یک فلاش قابل تشخیص را از پنجره دید و قبل از برخورد به پایین ساختمان آمد. تنها سه روز پس از تجربه یک انفجار اتمی در هیروشیما، یاماگوچی یک بار دیگر در فاصله دو مایلی، یک بمب اتمی دیگر را تجربه کرد.
بمبی که روی ناکازاکی انداخته شد از بمبی که روی هیروشیما انداخته شد قوی تر بود. خوشبختانه، جغرافیای شهر و نحوه ساخت ساختمان، یاماگوچی را در دفتر امن نگه داشت.
اگرچه او موج دیگری از تشعشعات را تجربه کرد اما مانند هیروشیما او را نسوزاند. در عوض، او توانست به سرعت راهی خانه شود، جایی که از بدترین اتفاق برای خانوادهاش میترسید.
پس از دیدن قسمتی از خانه اش که منفجر شده بود، ترسید. اما او متوجه شد که همسرش دخترشان را برده تا باندهای تازه ای برای زخم هایش پیدا کند و پس از انفجار در یک تونل پنهان شده است.
در روزهای بعد، تشعشعی که یاماگوچی در معرض آن قرار گرفت، شروع به اعمال اثرات منفی خود کرد. موهایش ریخت و بیش از حد استفراغ کرد، اما توانست از بدترین حالت جان سالم به در ببرد.
یاماگوچی نزدیک به نیم قرن از صحبت در مورد تجربیات خود اجتناب کرد. او در عوض احساسات خود را با نوشتن بیان کرد، از جمله شعر و خاطراتی که در سال 2006 منتشر کرد
او سپس شروع به سفر کرد و در مورد تجربیات خود برای حمایت از خلع سلاح هسته ای صحبت کرد و عنوان رسمی "شخصی که از دو بمب اتمی جان سالم به در برد" را از دولت ژاپن به دست آورد.
یاماگوچی سپس در سال 2010 در سن 93 سالگی درگذشت.