امروز 12 مرداد 1400 روز تحلیف سید ابراهیم رئیسی به عنوان هشتمین رئیس جمهور جمهوری اسلامی ایران است. حسن روحانی در واپسین گفتگوی تلویزیونی اش از عملکرد خودش در هشت سال گذشته دفاع کرد و گفت که "مسیری جز مسیری که او رفته است وجود نداشته است!" او کارنامه دولت را با توجه به اختیاراتش قابل قبول ارزیابی کرد در حالی که کارشناسان و مردم نظر دیگری دارند. حتی کسانی که زمانی، از روحانی دفاع می کردند امروز به منتقد سرسخت او تبدیل شده اند؛ البته هرکس دلیل خاص خودش را دارد. اما نگاه کلان تر به دوران هشت ساله ریاست جمهوری حسن روحانی فقط از نظرگاه یک نظریه پرداز مسائل ایران و نیز تئوریستی برجسته در مقیاس صادق زیباکلام میسر است. انتقادهای زیباکلام از روحانی از جنس دیگری است؛ از جنس مطالبه و از جنس انتظار تغییر! نه تغییری گذرا بلکه تغییری بنیادین! در بامداد روز تنفیذ در صوتی که دکتر صادق زیباکلام برای پایگاه خبری ساعد نیوز ارسال کرده است، ایشان چرایی حمایت از روحانی و چرائی ناامیدی اش از دولت دوم روحانی را توضیح داده است. نظر مخاطبان ساعد نیوز را به این یادداشت جلب می کنیم:
تمام شدن دولت روحانی مثل تمام شدن چهار سال محکومیت زندان برای من بود/ سه ماه تمام برای پیروزی روحانی در انتخابات 96 شبانه روز تلاش کردم!
برای من، تمام شدن دولت روحانی مثل تمام شدن چهار سال محکومیت زندان بود. چهار سالی که اگرچه من پشت میله های زندان نبودم ولی هر کجا که می رفتم، طعنه، بی احترامی، هتک حرمت، و شاید باور نکنید، فحاشی که تو باعث شدی که ما برویم پای صندوق و به روحانی رأی دهیم. حالا چرا ساکت شدی؟ این بود دولت روحانی؟ نمی بینی بدبخت شدیم؟ تورم را نمی بینی؟ گرانی را نمی بینی؟ خراب شدن وضع مردم را نمی بینی؟ چرا اصرار داشتی که ما برویم به روحانی رأی بدهیم؟ چه می توانستم بگویم؟ حق با آنها بود! حق با تمام کسانی بود که در طی این 4 سال بر سرم زدند و مرا محکوم کردند که چرا ما را وادار کردی که به روحانی رأی دهیم؟! حق با آنها بود! برای آن که من هیچ فرصتی را از دست ندادم تا مردم را تشویق بکنم که در انتخابات شرکت بکنند. حدود سه ماه از اواخر سال 95، فروردین 96 و اردیبهشت 96، دانشگاه را رها کردم، زندگی ام را رها کردم، زن و بچه را رها کردم. از این شهر به آن شهر؛ از این استان به آن استان؛ از این دانشگاه به آن دانشگاه؛ از این ستاد انتخاباتی به آن ستاد انتخاباتی میرفتم و با جان و دل و با همه وجود مردم را تشویق می کردم که در انتخابات 29 اردیبهشت 96 شرکت کنند و بالطبع به روحانی رأی دهند! کم نبودند کسانی که با من مخالفت می کردند. کم نبودند کسانی که می گفتند: برای چه برویم رأی دهیم؟ آقای زیباکلام، رأی دادن چی رو در این مملکت عوض کرده که شما همچنان از ما می خواهید بعد از 1388 بیائید برویم رأی دهیم! اما به هر حال، عده ای هم مجاب شدند - البته نمی گویم به واسطه آنچه من گفتم - به واسطه آنچه که من و خیلی های دیگر، گفتیم که بیایید در انتخابات شرکت کنید، چون گزینه ی دیگری به جز صندوق رأی نداریم! (ساعد نیوز)
رابطه من با دولت دوم روحانی مانند یک ازدواج بود که شروعی عاشقانه و غروب زودهنگام تاریکی داشت/ آنقدرها طول نکشید که من در پله های دادگستری به دنبال طلاق بودم!
یک جورایی آن دوران برایم به یاد ماندنی بود. عاشقانه بود! زیبا بود! از این شهر به آن شهر! ساعت 11 شب 12 شب قشنگ یادم هست در رشت سخنرانی ام تمام شد! فکر میکنید که بعد از این ساعت بایستی می رفتم و استراحت می کردم! نه! ساعت 12 شب که سخنرانی ام در رشت تمام شد، تازه داشتم می رفتم فومن. ساعت یازده و چهل دقیقه سخنرانی ام در ساری تمام شد و تازه ساعت 12 بعد از اندکی استراحت و صرف یک فنجان چای، به همراه آقای بهمنش و دوستان ستاد اصلاح طلب مازندران، رهسپار جویبار، بهشهر، قائم شهر، و خدا می داند، تا 2 و 3 بامداد. اما به هیچ وجه پیشیمان نیستم که این کار را کردم! البته بین خودمان بماند! یک جورایی، وصلت من با دولت دوم آقای روحانی، مثل ازدواج هایی بود که با هزاران رویا و امید و عشق شروع می شوند و اما آنقدرها طول نکشید که من در پله های دادگستری، به دنبال طلاق بودم! و همسرم می گفت که آنقدر بدو از این پله های دادگستری بالا و پائین برو، طلاقت نمی دهم! تا رنگ موهایت مثل رنگ دندانهایت شود! و تازه بچه ها را هم گروگان گرفته بود تا نتوانم طلاق بگیرم؟! (ساعد نیوز)
اولین شکایتم از روحانی در همان صبح بعد از گزارش 100 روزه عملکرد دولت بود! از او پرسیدم: چرا از مردم حقایق را پنهان می کنید؟
اولین شکایتم از همسرم درست سه ماه یا دقیقتر گفته باشم، 100 روز بعد از انتخابات 29 اردیبهشت 96 اتفاق افتاد! وقتی برای اولین بار، آقای روحانی به تقلید از رؤسای جمهور آمریکایی، در صدمین روز انتخابشان آمدند و در رادیو و تلویزیون شرکت کردند و برای اولین بار در دولت جدیدشان صحبت کردند با حضرت دکتر حیدری! فردایش نامه ای سرگشاده ای نوشتم و به کسی که با هزاران امید و آروز با او ازدواج کرده بودم، نوشتم که آقای روحانی، چرا با مردم مثل بچه ها صحبت می کنید؟ چرا با مردم درست صحبت نمی کنید؟ چرا به مردم نمی گید که مشکلات مملکت چیست؟ مشکلات مملکت کجاست؟ چرا از مردم پنهان می کنید؟ چرا فکر می کنید که مردم متوجه نیستند که چوب چی را دارند می خورند؟ آقای روحانی چرا نمی گید که سیاست های استراتژیک نظام هست که کشور را به این روز مصیبت بار گرفتار کرده است؟ چرا نمی گید که آمریکاستیزی، غرب ستیزی، شعار نابودی اسرائیل، حضور در سوریه، حضور در یمن، اصرار بر هسته ای، موشک سازی، نظامی، و ریختن دارایی مملکت به پای این طرح ها، و این استراتژی ها است که مملکت را به این روز انداخته است!!! (ساعد نیوز)
عملکرد دولت اول روحانی قابل قبول بود/ او رشد اقتصادی منفی احمدی نژاد را مثبت کرد/ وزیر خارجه اش توانست کوه یخ بی اعتمادی میان ایران و غرب را آب کند.
این حسرت، این آرزو، و این داغ در آن چهار سال به دلم ماند که چرا با مردم سخن نمی گوید؟! چرا نمی گوید که مشکلات چیست؟ هنوز هم بعد از گذشت آن چهار سال هولناک، بعد از گذشت آن چهار سال باورنکردنی، هنوز هم فکر می کنم که کارم در اردیبهشت 96 درست بود!! این که می گویم که کارم درست بود، و چرا اصرار داشتم که به روحانی رأی دهیم؟ و چرا اصرار داشتم که به جز رأی دادن گزینه دیگری برای تغییر و تحول نداریم، دوستان، خدا را شاهد می گیرم که از روی تکبر، از روی غرور و از روی لجاجت نیست! انسانی اینگونه نیستم. خیلی هاتان مرا می شناسید! اگر اصرار می کردم که در انتخابات 96 شرکت کنیم، بواسطه آن بود که عملکرد روحانی در فاصله 92 تا 96 انصافاً با هر ملاک و معیاری که اندازه گیری بکنیم، انصافاً قابل قبول بود! او توانسته بود، رشد منفی اقتصادی را که در زمان احمدی نژاد به 3-، 4- و حتی 5- رسیده بود، مثبت 2، 3 یا 4 بکند. در چهار سال نخست! منظورم سال های بین 92 تا 96 است. او توانسته بود، کوه یخ دیوار بی اعتمادی بین ما و غرب را با قریب دو سال مذاکره توسط آقای دکتر ظریف وزیر خارجه اش و برجام توانسته بود تا حدود زیادی به نظر من به سمت تنش زدایی، پیش برود به علاوه تغییراتی که در کشور به وجود آمده بود! فضای سیاسی کشور بازتر شده بود. من در دانشگاه بودم و دیدم و می دیدم که چگونه بعد از بحران 88، بعد از اعتراضات 88 و از مهر 88، دانشگاه مثل بهشت زهرا شده بود! مثل گورستان یا به قول امروزی ها، آرامستان! دیدم که چگونه تشکل های دانشجویی، مهر 88 درب هایشان گِل گرفته شده بود و حتی تابلوهایشان برداشته شده بود. دیدم که چگونه صدها دانشجو از تحصیل محروم شدند به واسطه نقش شان در انتخابات 88!! (ساعد نیوز)
دانشگاه با طراوت تر شد و دانشجویان ستاره دار رفع ستاره شدند/ من اینها را به چشم خودم دیدم!
من این را دیدم که چگونه وزیر علوم روحانی آقای دکتر فرجی دانا با چه تلاشی می خواهد دانشجویانی را که از تحصیل محروم شده بودند، بواسطه اعتراضات خرداد ماه سال 1388، به دانشگاه بازگرداند؟! و بسیاری به دانشگاه ها بازگردانده شدند. بسیاری از ستاره دارها توانستند رفع ستاره شده و به تحصیلاتشان بعد از مهر 92 در دانشگاه ادامه دهند. نه روحانی شق القمر نکرد. روحانی نلسون ماندلا نبود! روحانی، مهندس مهدی بازرگان نبود! فقط در آن چهار سال توانست گام هایی بردارد! اتفاقاً اگر من با تمام وجود، از این شهر به آن شهر رفتم، از این دانشگاه به آن دانشگاه رفتم، ساعت 12 شب که سخنرانی ام در رشت تمام می شد تازه ساعت 1 شب می رفتم تا در فومن، سخنرانی بکنم، برای کارنامه نسبتاً موفق و قابل قبولی بود که روحانی توانسته بود در آن چهار سال ثبت کند. اما هرگز نفهیدم چه بلایی به سر ازدواجمان آمد؟! چه کسی ما را نفرین کرد؟ چه کسی ما را طلسم کرد؟ چه کسی پشت سر ما آب پاشید؟ چون در 4 سال بعدی یعنی از 96 تا 1400، روحانی دیگر آن روحانی 92 تا 96 نبود!
سکوت روحانی شاید به خاطر ترس از زندانی شدن حسین فریدون بود یا به دلیل رؤیای مقامی بالاتر!/ امیدوارم به خاطر آینده ایران، کارنامه آقای رئیسی بهتر از روحانی باشد هرچند تردید دارم!
نمی دانم چه شد؟ شاید نگران آن بود که اگر جدی خواسته باشد، برخی مشکلات و مسائل را مطرح کند پای به زندان افتادن حسین فریدون برادرش به میان آید؟! شاید امیدها، انتظارات و تصوراتی برای خودش در آینده نظام و رسیدن به پست های بالاتری داشت؟ شاید می خواست به سرنوشت مرحوم هاشمی رفسنجانی، سید محمد خاتمی یا محمود احمدی نژاد گرفتار نشود و مورد غیض و غضب قرار نگیرد؟! نمی دانم، نمی دانم دلیلش چه بود؟ انگیزه اش چه بود؟ و چرا روحانی 96 تا 1400 هیچ سنخیتی با روحانی 92 تا 96 پیدا نخواهد کرد؟! نمی دانم، شاید مثل رجال غربی، مثل مسئولین غربی، مثل نخست وزیران و رؤسای جمهور غربی، روزی آقای دکتر حسن روحانی هم خاطراتش را بنویسد و ما هم بفهمیم که چه شد، چه بلایی سر او آمد؟ که زبانش آنچنان الکن شد؟ حتی از گفتن بدیهیات هم خودداری کرد. در 4 سال 96 تا 1400. امیدوارم به خاطر آینده ایران که کارنامه دولت آقای رئیسی، بهتر از کارنامه دولت آقای روحانی باشد. اگرچه تردید داریم! اگر آمریکاستیزی، اگر مرگ بر آمریکا گفتن، اگر دشمنی با آمریکا، اگر ریختن دارایی های مملکت به چاه ویل هسته ای، برنامه های نظامی، استراتژی نظامی گری، و غیره، تداوم پیدا کند، بعید می دانم که آقای رئیسی بتواند چیزی را عوض کند!! تغییری به وجود بیاورد! اما ناامیدی را می خواهم کنار بگذارم، و از خداوند عزت می خواهم که آقای رئیسی بتواند، موفق تر از آقای روحانی باشد. (ساعد نیوز)
3 سال پیش
3 سال پیش
3 سال پیش
3 سال پیش
3 سال پیش