به گزارش سرویس سیاسی ساعدنیوز به نقل از ایسنا، در سال 1400 و در ادامه مصاحبههای تفصیلی با پیشکسوتان و مدیران موثر در ورزش، این بار سراغ فائزه هاشمی رفتیم. زنی که نامش طی چهار دهه گذشته با ورزش زنان و حاشیههای آن گره خورده است. قطعا تکمیل پازل تاریخ شفاهی ورزش زنان ایران بیاعتنا به فائزه هاشمی ناقص خواهد بود.
دو ساعت تمام پای صحبتهای او نشستیم. زنی که بیشتر با اظهارات سیاسی جنجالیاش در یادها مانده اما این بار فارغ از موضوعات و دیدگاههای سیاسی با او درباره ورزش و چهار دهه گذشته ورزش زنان سخن گفتیم. مثل همیشه تند و پرهیجان سخن میگوید و پاسخهای بیمحابا میدهد.
عکس کوچکی از آیتالله هاشمیرفسنجانی را با چسب نواری به پشت درب اتاق خود چسبانده است. دفتر کارش شلوغ و پر از کارتنهای کتاب، نوار و عکسها و پوسترهای ورزشی است. انگار که کسی بخواهد خانهتکانی کند!
با روی خوش به استقبالمان میآید و مثل همیشه با دو دست محکم چادرش را چسبیده و با گرمی برایمان چای میریزد. موبایل ندارد و با خنده در پاسخ به صدای زنگ مکرر تلفن دفترش میگوید "اگر از اینجا بروم پیدا کردنم خیلی سخت میشود".
داستان تاسیس و تعطیلی فدراسیون اسلامی ورزش زنان و نقش هر یک از روسای جمهوری در این زمینه را مرور کردیم، رنجها و تلاشهایش برای رفع نابرابری را بازگو و آنچه در ورزش به ویژه ورزش زنان ایران اتفاق افتاده بود را تحلیل کرد. او به شدت از همه سیاستمداران و وزرای ورزش انتقاد داشت و همه را با دیدگاه "له" یا "علیه" ورزش زنان میسنجید.
مشروح گفتوگو با فائزه هاشمی را در ادامه میخوانید:
چگونه پای شما به ورزش باز شد و این مسیر را ادامه دادید؟
اوایل انقلاب همه چیز به سمت انقلابیگری و اسلامی شدن پیش میرفت و داشتن حجاب هم مطرح شده بود. به همین دلیل نگران بودند و به دنبال آن بودند که ورزش زنان را با تصور اختلاط و لباسهای غیر اسلامی قبل از انقلاب خارج کنند. من آن زمان اصلا هیچ کس را در ورزش نمیشناختم و نمیدانم من را از کجا پیدا کردند و به ورزش آوردند. چون 16 سال داشتم و چهره شناخته شدهای نبودم. آن موقع باشگاه اسدی نزدیک خانه ما در دزاشیب بود. سراغم آمدند و گفتند از آنجایی که محجبه و دختر آقای هاشمی هستی، اگر در باشگاه اسدی ورزش کنی نگاههای خطرناک برای ورزش زنان تعدیل میشود و میفهمند که با حجاب اسلامی هم میتوان ورزش کرد. از طرفی آقای هاشمی هم حامی این جریان میشود. به بابا گفتم و ایشان موافقت کرد و از همانجا ورود من به ورزش شروع شد.
آقای ادیبی در آموزش و پرورش منطقه یک کار میکرد و مربی بسکتبال بود. ما هم با مانتو و روسری ورزش میکردیم. این موضوع ادامه پیدا کرد تا اینکه بحث معلم ورزشی پیش آمد. آن موقع دنبال تربیت معلمان زن برای آموزش و پرورش بودند و به من هم پیشنهاد دادند در اردوی وحدت دوره ببینم. یک سال دوره علمی و عملی را پشت سر گذاشتم و سال 1360 در مدرسه سهیل در خیابان شریعتی که الان اسمش به شهید بهشتی تغییر پیدا کرده، معلم شدم. یک سال معلم بودم تا اینکه دانشگاهها باز شد و استعفا دادم تا برای ورود به دانشگاه درس بخوانم. البته تا سال 1368 پشت کنکور ماندم. در این فاصله آقای ادیبی پیشنهاد کرد که مسئول ورزش زنان وزارت نفت شوم. فکر میکنم سال 63 یا 64 بود که این مسئولیت را قبول کردم و دو، سه سالی مشغول شدم. متولد 1341 هستم و آن موقع 21 یا 22 سالم بود. از آنجایی که آقای ادیبی هم مسئولیت ورزش نفت را برعهده داشت، خوب کار کردیم. استخدام نشده بودم و اصلا جایگاهی نداشتم، فقط صبح تا شب مجانی کار میکردم (میخندد). البته کارهای اوایل انقلاب همه حمالی بود و کسی دنبال سود و درآمد نبود. تمام آن سالها تا آخر هم یک ریال حقوق نداشتم. در این فاصله ارتباطم با خانم طاهره طاهریان و سایر مسئولان و مدیران ورزش برقرار شد.
از ورودتان به کمیته ملی المپیک و ایده تشکیل فدراسیون اسلامی ورزش زنان بگویید
جنگ به پایان رسیده و بابا رئیس جمهور شده بود. من هم فعال شده بودم و خیلیها برای اینکه کارهایشان از طریق بابا حل شود، ارتباط برقرار میکردند. سال 1368 پیشنهاد شد که نایب رئیس کمیته ملی المپیک شوم. انتخابات کمیته برگزار شد و رای خوبی آوردم. البته در همه این موارد با بابا مشورت میکردم. آقای افشارزاده پیشنهاد داد تشکیلاتی برای زنان مسلمان در دنیا باز کنیم، چون ورزش همگانی زنان تقریبا خوب شده بود و حتی در رشتههای مختلف تیم ملی داشتیم اما تنها مسابقات داخلی برگزار میشد و دختران اجازه حضور در مسابقات خارجی را نداشتند. این باعث بیانگیزگی دختران شده بود چون تلاش میکردند و به تیم ملی میرسیدند، اما بعد از آن متوقف میشد و پیشرفت دیگری وجود نداشت. ضمن اینکه برخی از کشورهای اسلامی حتی ورزش ما را هم نداشتند، یعنی بلد نبودند که ورزش زنان میتواند اسلامی هم باشد. بنابراین پیشنهاد را در هیات اجرایی مطرح کردم و مورد پذیرش قرار گرفت.با اینکه ورزش زنان راه افتاده بود اما مشکلات زیادی در داخل کشور داشتیم و تبعیض زیادی وجود داشت. البته تبعیض الان هم زیاد است اما آن موقع فاجعه بود. من و خانم طاهریان استان به استان و شهر به شهر سفر میکردیم و با امام جمعه، شهردار، استاندار، مدیر کل تربیت بدنی و مقامات مرتبط گفتوگو و دیدار داشتیم. آن موقع سن و سالی نداشتم و کسی هم ورزش زنان را خیلی قبول نداشت، اگر این ملاقاتها را قبول میکردند به خاطر بابا بود. از آن به بعد برای جذب کشورهای اسلامی برنامهریزی کردیم. در این فاصله هم با اینکه ورزش زنان راه افتاده بود اما مشکلات زیادی در داخل کشور داشتیم. خیلی از استانها اجازه نمیداد، بودجه، امکانات و سالن خیلی کم بود و تبعیض زیادی وجود داشت. البته تبعیض الان هم زیاد است اما آن موقع فاجعه بود. من و خانم طاهریان استان به استان و شهر به شهر سفر میکردیم و با امام جمعه، شهردار، استاندار، مدیر کل تربیت بدنی و مقامات مرتبط گفتوگو و دیدار داشتیم. آن موقع سن و سالی نداشتم و کسی هم ورزش زنان را خیلی قبول نداشت، اگر این ملاقاتها را قبول میکردند به خاطر بابا بود. همه ملاقاتها مثبت پیش رفت. مثلا در یکی از شهرستانها اصلا دختران را به استخر راه نمیداند. با امام جمعه آن شهر که صحبت کردیم بلافاصله پذیرفت. البته کلی حدیث و آیات قرآن آوردیم و صحبتهای بابا و دیگران را گفتیم. آن مرکز استان آنقدر پیشرفت کرد که چند سال بعد میزبان مسابقات سراسری آموزش و پرورش شد و همان امام جمعه گفته بود دختران مشعل مسابقات را در خیابان حمل کنند چون قبل از آن ما در تهران مشعل اولین دوره بازیها را حمل کردیم که کیهان انتقاد کرد و گفت اسلام به باد رفت و دختران در خیابان دویدند اما در آن استان هم این کار را کردند که خیلی برایمان تکاندهنده بود. اگر اشتباه نکنم استان زنجان بود که آن موقع آیتالله موسوی امام جمعهاش بود. پیرمردی نورانی و خوشفکر بود. همیشه معتقدم آخوندها مسلمانان واقعیتر و افراد روشنفکری هستند چون دین را بلدند و دچار افراط و تفریط نمیشوند. مگر آنکه در جایگاهی به خاطر برخی منافع، حرفهای دیگری بزنند. به طور کلی تلاش میکردیم ورزش زنان را گسترش دهیم. مدیریت با خانم طاهریان بود، من هم مادر معنوی ورزش زنان بودم و مسئولیتی در سازمان تربیت بدنی نداشتم. طبق معمول مجانی و از صبح تا شب کار میکردم، اما لذت میبردم.
بنظر میرسد شما و آقای خاتمی با هم ارتباط خوبی نداشتید، وضعیت فدراسیون در این دوران چگونه بود؟
جریان آقای خاتمی کمی عجیب بود. دومین دوره بازیها را در سال 1376 و با پنج سال فاصله با دوره اول برگزار کردیم. از آنجایی که بابا همیشه برنامهها و بازیهای ما را افتتاح میکرد، سراغ آقای خاتمی رفتم تا دومین دوره را افتتاح کند. کمی اطلاعات دادم که اصلا این موضوع تا چه اندازه بزرگ و مهم است. آقای خاتمی خیلی استقبال و ما را تشویق کرد و گفت حتما میآید. بعد از آن ماجرای برگزاری اجلاس سران کشورهای اسلامی در ایران پیش آمد. ما خوشحال بودیم که بازیها با این اجلاس همزمان شده چون فکر میکردیم، میتوانیم از حضور آن همه مقام به نفع فدراسیون و ورزش زنان استفاده کنیم. از طرفی بازیهای ما هم برای دولت افتخار است اما گفتند به دلیل برگزاری اجلاس، بازیها را به سال آینده موکول کنید. امکانات کم است، شلوغ میشود و نمیتوان مدیریت کرد. گفتیم ما به شما کاری نداریم، اصلا فضا و امکانات ما با شما یکی نیست چون بچههای ما ورزشی هستند و در سطحی پایینتر از سران پذیرایی میشوند. از طرفی اگر مسابقات را به تعویق بیندازیم در دنیا بدقول و بیاعتبار میشویم و دیگر کسی محلمان نمیدهد. قبول نکردند و همانجا پایه دشمنی ریخته شد (میخندد). با اینکه آن همه تشویق کرده و قول داده بود بیاید اما برای افتتاحیه نیامد. من هم سراغ بابا رفتم. هر چه میگفتم بیا، قبول نمیکرد تا اینکه گریه کردم!، آن موقع پذیرفت بیاید.
یعنی آقای خاتمی از شما حمایت نکرد؟
مانعی برای ما نبودند. تشکیلات ورزشی زیر نظر آقای خاتمی با ما همراه بودند و کمک میکردند. ضمن اینکه در انتهای یک دوره از بازیها پول کم آوردیم که با آقای عارف دیدار کردیم و برایمان 400 میلیون تومان در نظر گرفت.
اوج قدرت اصلاحطلبان در آن دوران نقد خاندان هاشمی رفسنجانی بود. فرایندی که امثال آقای گنجی و دیگران علیه خانواده هاشمی راه انداختند، این مسائل در کار شما تاثیر گذاشت؟ اینکه میگویید در دوران آقای خاتمی سنگ اندازی میکردند آیا متاثر از این تحلیلهای سیاسی راجع به آقای هاشمی رفسنجانی بود و اینها در فرایند کار شما تاثیر میگذاشت؟
نه. فکر نمیکنم چون آقای خاتمی موضوعش همان بود که با تعویق بازیها مخالفت کردم. البته آقای خاتمی سنگاندازی نمیکرد، حتی برای ما بودجه پیشبینی کردند و راحت مسابقات را برگزار کردیم. سنگاندازی نداشتیم، اما مهربانی هم ندیدیم، یعنی اینگونه نبود که همراه ما باشند و تشویقمان کنند. همه چیز به تلاش خود ما بستگی داشت که باید کارها را انجام میدادیم.
سازمان تربیت بدنی وقت برای شما مشکلی ایجاد نمیکرد؟ اینکه حرفی در ظاهر بزند اما در عمل جور دیگری رفتار کند.
با ما نه، اما متاسفانه در دوره آقای خاتمی دشمنی عجیبی را با خانم طاهریان شروع کردند که در کار ما هم بیتاثیر نبود و بعدها فهمیدیم هدف من بودم. خطای اول از آقای مهرعیلزاده سر زد. قبل از اینکه خانم طاهریان بازنشسته شود و برود، برخی فضای بدی را ایجاد کردند و عدهای را جلوی وزارت ورزش میآوردند که علیه خانم طاهریان شعار بدهند. هرچند به من چیزی نمیگفتند، اما ما همه با هم یکی بودیم و ناراحت شدیم.متاسفانه در دوره آقای خاتمی دشمنی عجیبی را با خانم طاهریان شروع کردند که در کار ما هم بیتاثیر نبود و بعدها فهمیدیم هدف من بودم. خطای اول از آقای مهرعیلزاده سر زد. قبل از اینکه خانم طاهریان بازنشسته شود و برود، برخی فضای بدی را ایجاد کردند و عدهای را جلوی وزارت ورزش میآوردند که علیه خانم طاهریان شعار بدهند. هرچند به من چیزی نمیگفتند، اما ما همه با هم یکی بودیم و ناراحت شدیم.
خانم طاهریان که بازنشسته شد خانم احمدی پور را که ورزشی نبود را به جای او گذاشتند. خانم احمدیپور اصلا در ورزش نبود وانگیزه نداشت. اولین جملهای هم که گفت این بود که چون در تمامی این سالها مدیر ورزشی زن تربیت نکردهاند! مجبور شدهام به اینجا بیایم. این بیشترین توهین به مدیران ورزش ما بود، چون مدیران قدرتمندی داشتیم؛ بسیاری از انجمنهای ما که توسط خانم ها اداره میشد، قویتر از روسای فدراسیونها کار میکردند، به خاطر بازیها ارتباطات بینالمللی خوبی برقرار کرده بودند و در دنیا قبولشان داشتند. وقتی خانم اکبرآبادی را که حراست تربیت بدنی استان تهران بود، به عنوان مدیرکل استان تهران انتخاب کردند، با او همکاری نکردم، از من دیدار خواست اما وقت ندادم و میخواست در برنامههایشان شرکت کنم اما نرفتم چون معنی نداشت یک خانم حراست، مدیر ورزش ایران شود. ایستادنم مقابل خانم اکبرآبادی خیلی به وزارت ورزش برخورد و برای تلافی، صحنههای بدی را علیه خانم طاهریان ایجاد کرد.
معتقدم آقای مهرعلیزاده فضای بدی را برای ورزش زنان ایجاد و خیلی از دستاوردهای ورزش زنان را نابود کرد. مهمترین مساله طرح جامع ورزش بود که انجمنهای فعال ما را با فدراسیونها ادغام کردند. گفت میخواهم زنان را از جاده خاکی به اتوبان ببرم، اما در این طرح نایب رئیس زنان را نادیده گرفتند و تبدیل به یک شیر بییال و دم شد؛ نایب رئیس داریم، اما شرح وظیفه، بودجه، امکانات، قدرت و اختیار ندارد و همه چیز در دست مردان است، مگر اینکه رئیس فدراسیونی دلش بخواهد به نایب رئیس خود اختیاری بدهد که عمدتا نمیدهند. این طرح باعث شد که ورزش زنان از نظر مدیریتی افت شدیدی کند. البته اخیرا اساسنامه جدید فدراسیونها تصویب و نایب رئیس زنان دیده شده، اما در تمام این سالها نواب رئیس ما وضعیت بدی داشتند که شروع آن از زمان آقای مهرعلیزاده و دولت آقای خاتمی بود.
برای جلوگیری از اجرای این طرح رایزینی یا تلاشی نکردید؟
در مورد این طرح با ما هم گفتوگو کردند، چیز خیلی خوبی هم نشان دادند اما در عمل خوب درنیامد. از آنجایی که دوره آقای خاتمی و مهرعلیزاده در حال اتمام بود، صبر نکردند که تکمیل شود. در نتیجه نه تنها به ورزش زنان بلکه به ورزش مردان هم آسیب زد، چون اصلا اجرایی نبود. آن موقع هم که با من صحبت کردند، با شرط و شروط جلو رفتیم و گفتوگو کردیم اما درنیامد.
چه کسی پشت ماجرای بسته شدن فدراسیون بود؟
بعدها شنیدم آقای علیآبادی گفته بود احمدی نژاد گفته فائزه هاشمی در فدراسیون کار سیاسی میکند و باید آن را تعطیل کنید. ما هیچ وقت کار سیاسی نکردیم، اما آقای احمدی نژاد دشمن آقای هاشمی و خانوادهاش بود.
نگاهشان در دوره اول ریاست جمهوری احمدینژاد چگونه بود؟
در دوره اول ارتباطی با هم نداشتیم اما در کمیته المپیک کار میکردیم و آنها مشکلی برای ما ایجاد نکردند. البته روابط حسنهای هم نداشتیم. با اینکه آقای قراخانلو و ورزشیهای خودمان بودند، اما هیچ کدام چشم دیدن ما را نداشتند و دشمن فدراسیون شده بودند، چون فدراسیون خیلی خوب کار میکرد و مردها میدیدند هر چه جلو میرود، نقششان کم رنگتر میشود و به نوعی حسادت وجود داشت. خیلی از دانشگاهیها هم بعدها دشمنمان شدند. در دوره اول ریاست جمهوری آقای احمدینژاد هیچ کدام از مسئولان ورزش چشم دیدن ما را نداشتند و دشمن فدراسیون شده بودند، چون فدراسیون خیلی خوب کار میکرد و مردها میدیدند هر چه جلو میرود، نقششان کم رنگتر میشود و به نوعی حسادت وجود داشت. خیلی از دانشگاهیها هم بعدها دشمنمان شدند.البته الان پشیمان هستند. در کل در دوره اول به ما کاری نداشتند و ما هم کاری نداشتیم. اسپانسرهای زیادی میگرفتم و کمتر به کمیته مراجعه میکردیم، اما حقوق پرسنل و بودجه محدودی را میدادند. تا اینکه کمیته سال 89 یک نامه رسمی فرستاد که پرسنل را به کمیته برگردانید و بودجه ما را هم بستند. البته بودجه زیادی هم نبود و سالی 100 میلیون اختصاص میدادند که همان را هم تعطیل کردند.
چرا چهار سال بعد از دوره چهارم بازیها در سال 84، دوره پنجم را برگزار نکردید؟
بازیها به بودجه نیاز داشت و دیگر پول نمیدادند. آخرین دوره را با چهار میلیارد برگزار کردیم و طبیعتا چهار سال بعد افزایش پیدا میکرد. از طرفی دوره بعدی را باید سال 88 برگزار میکردیم که ابتدا بحث انتخابات بود و بعد هم ناآرامیها پیش آمد و شرایط دعوت مهمان نداشتیم، چون آخرین دوره در 24 رشته و با حضور حدود دو هزار مهمان خارجی از حدود 50 کشور برگزار شد و مهمانهای زیادی از کشورهای دیگر داشتیم.
در دوره آقای احمدینژاد بودجه 400 میلیونی که در دوره آقای خاتمی برایمان در نظر گرفته را به ما ندادند. آنجا بود که حس کردیم دیگر به ما پول نمیدهند، چون اگر خیلی با صرفهجویی برگزار میکردیم هم به حداقل 10 میلیارد تومان پول نیاز داشتیم و وقتی 400 میلیون را ندادند، چگونه 10 میلیارد میدادند؟ از این طرف و آن طرف هم میشنیدم که میگفتند با فدراسیون همکاری نکنید و پول ندهید. از آنجایی که این 400 میلیون تومان را نمیداند، یکی از آقایانی که جزو مدیران بود و من و بابا را قبول داشت، دعوت کردیم تا بتوانیم بدهیهایمان را بدهیم. گفتیم حتما جرات نمیکنید این پول را بدهید. گفت میدهم و واقعا پول داد. در این فضا دیگر نمیشد بازیها را برگزار کرد. همه کارهای ما با هماهنگی ارگانهای دولتی انجام میشد و وزارت امور خارجه بال اصلی ما بود، اما دیگر آن همکاریها وجود نداشت، حتی در دوران آقای احمدینژاد وقتی مقامات کشورهای دیگر یا خبرنگاران به ایران میآمدند و میخواستند بابا یا من را ببینند، اجازه نمیدادند. این اتفاق در دوران آقای خاتمی هم زیاد پیش آمد.
اخباری مبنی بر حمله به دفتر فدراسیون در دهه نود منتشر شد، آیا صحت دارد؟
هیچ وقت به دفتر فدراسیون حمله نشد. اوایل کار فدراسیون در دهه هفتاد انصار حزبالله به خاطر حرفهای سیاسی من جلوی دفتر تجمع کردند و شعار دادند اما در دهه 90 به ما حمله نشد. یادم نمیآید.
فدراسیون را آقای احمدی نژاد تعطیل کرد، اما چرا در سال 92 که آقای روحانی به ریاست جمهوری رسید، برنگشتید؟
دیگر دست ما نبود و فدراسیونی وجود نداشت.
اما ساختار فدراسیون وجود داشت و در اساسنامه کمیته ملی المپیک هنوز هم این فدراسیون هست.
خانم طاهریان خیلی دنبال احیای فدراسیون بود و به هر حال احیا هم شد، اما معتقدم سمبلش کردند و به نوعی رفع تکلیف بود که بیاید فدراسیونتان را به شما دادیم. فدراسیون را زیر نظر وزارت ورزش قرار دادند که عملا نمیتوانست آن فعالیتها را ادامه بدهد. ضمن اینکه مهمترین کار ما روابط بینالمللی بود، اما در این دوران آشفته که با برخی کشورهای عربی ارتباطی نداریم، عربستان با ما قهر است و دنیا دشمنی دارد چگونه میتوانست احیا شود؟
شما شخصا حمایتی از پروسه احیای فدراسیون کردید؟
من دیگر جایگاهی نداشتم. اگر حمایت میکردم بدتر میشد.
به عنوان مادر معنوی ورزش زنان حمایت نکردید؟
اگر ورود میکردم، بدتر میشد چون سالهاست که حضورم ضربه میزند و اثر منفی میگذارد، اما از نظر مشورتی و ارائه راهکار کمک کردم، حتی لیست کارهایی که برای شروع لازم است را نوشتم، اما در نهایت اتفاق نیفتاد.
اگر یک مدیر سیاسی برای فدراسیون تعیین شود بهتر از مدیر ورزشی نیست؟
مدیران سیاسی در ورزش زنان جواب ندادهاند. در ورزش مردان گاهی جواب گرفته، اما در ورزش زنان نه.
اما شما سیاسی بودید و در فدراسیون زنان جواب گرفتید
سیاسی بودم، اما کارم را با ورزش زنان شروع کردم یعنی قبل از اینکه وارد سیاست بشوم سالها در ورزش زنان کار کردم، ورزشی بودم و ورودم به فعالیتهای اجتماعی، مدنی و سیاسی با ورزش شروع شد. هر چند از خانوادهای سیاسی بودم، اما از سال 75 که به مجلس رفتم، سیاسی شدم و قبل از آن بیشتر فعال اجتماعی، مدنی و ورزشی بودم.
الان مثلا اگر دختر سیاستمداری مثل دختر حسن روحانی یا دختر ابراهیم رئیسی به فدراسیون اسلامی بیایند، موفق میشود؟
اگر ورزشی نباشند نه. البته به شخصیت آدمها بستگی دارد که تا چه اندازه برایشان مهم است و دنبال میکنند، فدراسیون را دکان نمیبینند و دنبال منافع خود نیستند. از میان به اصطلاح آقازادهها غیر از خانواده آقای هاشمی چه کسی بدون اهمیت به پست و مقام دنبال حمالی رفته؟ همان موقع هم نداشتیم. وقتی از دختران برخی از مسئولان میپرسیدم به شما هم مراجعه میکنند، جواب میدادند پدر ما گفته نباید خودتان را درگیر این مسائل کنید. جوابهای مثل این را خیلی از خانواده مسئولان شنیدهام. کسی قبول نمیکند بدون منفعت و پول زحمت بکشد و وقت بگذارد. علاوه بر این در تمام این سالها آقازادهای نداشتیم که وارد موضوعات اجتماعی و غیراجتماعی شود و تحولی ایجاد کند.از میان به اصطلاح آقازادهها غیر از خانواده آقای هاشمی چه کسی بدون اهمیت به پست و مقام دنبال حمالی رفته؟ همان موقع هم نداشتیم. وقتی از دختران برخی از مسئولان میپرسیدم به شما هم مراجعه میکنند، جواب میدادند پدر ما گفته نباید خودتان را درگیر این مسائل کنید. علاوه بر این در تمام این سالها آقازادهای نداشتیم که وارد موضوعات اجتماعی و غیراجتماعی شود و تحولی ایجاد کند.
چه شد که فائزه هاشمی تا این حد به ورزش زنان توجه کرد، حاضر شد بدون هیچ حقوقی کار کند و حتی برخی مواقع رنج هم بکشد؟
ورودم به فضا که تصادفی و بدون تفکر بود. وارد شدم، آگاهی پیدا کردم، مشکلات، رنجها و تبعیضها را دیدم و برایم انگیزهای قوی شد. هیچوقت به فکر ترک این فضا نبودم چون فکر میکردم مسیر خوبی میرویم و بخشی از مسائل زنان را حل میکنیم اما وقتی میگفتند چرا ورزش زنان؟ این ارزیابی و تحلیل را برای خودم داشتم که ورزش به انسانها مخصوصا زنان اعتماد به نفس، شهامت، جسارت و توان مضاعف میدهد.
ورزشکاران و مدیران ورزشی اگر در این عرصه موفق باشند، میتوانند همه جا موفق ظاهر شوند. این اعتماد به نفس نیاز زنان ماست که میتواند پایهای برای فعالیت و موفقیت آنها در عرصههای سیاسی، اجتماعی و حوزههای دیگر باشد. ورزش روی شخصیت افراد تاثیر میگذارد و آنها را قوی میکند تا نسبت به حقوق خود آگاهی بیشتر و برای مطالبه حقوق خود جسارت بیشتری داشته باشند، یعنی ورزش را یک زیربنا برای تمام فعالیتهای انسانها به ویژه زنان میبینم.
حاکمیت هم از زمان آقای هاشمی به بعد تقریبا چنین ایدهای را داشت، پس چرا این راه تا این حد دشواری دیدید و زجر کشیدید؟
کسانی که به ورزش زنان اعتقاد داشتند، شعار میدادند و هنوز هم میدهند، ورزش زنان را در حد نرمش، ورزش همگانی، پیادهروی و در حد سلامتی میبینند. به ورزش قهرمانی و حرفهای زنان اعتقاد ندارند. مدتی قبل نواری از بابا گوش میکردم که در همین مورد بود. آن موقع اجازه نمیدادند زنان از کشور خارج شوند و اولین بار بابا وساطت کرد و از طریق رهبری اجازه گرفته شد که دختران تیرانداز ما در مسابقات آسیایی پکن شرکت کنند. همه هم بسیجی بودند و با چادر رژه رفتند اما کیهان حمله کرد. بابا گفت حمله یعنی چه! دختران ما نماد افتخار بودند و با حجاب هم شرکت کردند. باید به آنها افتخار کنیم نه اینکه حمله کنیم اما این نگاه هنوز هم وجود دارد و در برخی موارد قویتر هم شده است.
دیگر اینکه شاید از زمانی که سیاسی شدم، نگاه به ورزش زنان سیاسی و امنیتی شد، بنابراین موانع هم بیشتر شد چون آن را ورزش نمیدیدند، بلکه ابزاری برای قدرت خود و از طرف دیگر نرسیدن زنان به حق و حقوقشان میدانستند. از زمانی که سیاسی شدم، نگاه به ورزش زنان سیاسی و امنیتی شد، بنابراین موانع هم بیشتر شد چون آن را ورزش نمیدیدند، بلکه ابزاری برای قدرت خود و از طرف دیگر نرسیدن زنان به حق و حقوقشان میدانستند.شاید اینها عواملی بود که دست به دست هم داد و این اتفاق افتاده است. البته نمیگویم صرفا این موضوع نقش دارد چون بقیه مسائل کشور هم سیاسی و امنیتی شده یعنی نگاه امنیتی و سیاسی در مدیریت، موضوعات حقوقی زنان، محیط زیست، اقتصاد و سایر حوزهها قویتر از نگاه تخصصی و واقعی شده که یک انحراف جدی و واقعی است.
معتقدید که حضور شما در ورزش زنان به سیاسی شدن ورزش زنان کمک کرده است؟
شاید، آن هم از زمانی که وارد سیاست شدم، چون تا وقتی که سیاسی نبودم همه چیز خیلی بهتر، قویتر و راحتتر جلو میرفت. شروع برخوردهای سیاسی هم از مجلس پنجم و دوچرخهسواری زنان بود که ادامه پیدا کرد، در دوه هایی تقویت و در دورههایی ضعیفتر شد.
حضور فائزه هاشمی مانع رشد ورزش زنان بود؟
مانع نبود، چون اثرات حضورم خیلی بیشتر از موانع بود. درست است که گاهی فشار میآمد، اما اگر اثرات را 100 در نظر بگیریم، موانع 10 بود و دورانی که به مجلس وارد شدم به 15 رسید.
برخی شما را بنیانگذار دوچرخهسواری زنان در ایران میدانند، نظر شما چیست؟
بنیانگذار نیستم، چون قبل از صحبتهای من دوچرخهسواری زنان انجام میشد و مشکلی هم نداشت. اتفاقا با حرف من برایش مشکل به وجود آمد. این را هم بگویم که دوچرخه سواری زنان شعارم نبود، بلکه شعار انصار حزبالله برای تخریب من بود. اصلا ممنوع نبود که من دنبال راهاندازی آن باشم، حتی خود ما هم بارها در خیابانها دوچرخهسواری میکردیم و هیچ مانع و مشکلی وجود نداشت.
پس این ماجرای دوچرخه سواری زنان و نام شما از کجا و چگونه شروع شد؟
دو سال قبل از انتخابات مجلس پنجم و کاندیدا شدنم، شهرداری تهران در پارک چیتگر سمیناری در مورد دوچرخه به عنوان وسیله حملونقل برگزار و از من هم به عنوان سخنران دعوت کرد. آنجا گفتم دوچرخهسواری از نظر شرعی اشکال ندارد، پس اگر وسیله حملونقل است، باید کودکان، زنان و مردان از آن استفاده کنند اما اگر این موضوع را صرفا مردانه ببینیم، دیگر وسیله حمل و نقل نیست. بنابراین باید شروع به برنامهریزی و فراهمسازی زمینه کنید، تا همه بتوانند از آن به عنوان وسیله حملونقل استفاده کنند.
اینجا جا دارد از آقای کرباسچی تشکر کنم که یکی از مهمترین پایههای تقویت ورزش زنان بود و خیلی هم به فعالیتهای ما کمک میکرد. این باعث شده بود که شهردارهای همه شهرهای کشور به تبعیت از تهران به این موضوع توجه کنند.
حرفهایم آن موقع در رسانهها منتشر شد، اما سر و صدا نکرد. دو سال بعد که کاندیدای مجلس شدم، انصار حزبالله گفتند خانم هاشمی در مورد دوچرخهسواری زنان صحبت کرده اما با چادر، لباس و شلوار گشاد و مانتوی بلند که نمیتوان دوچرخهسواری کرد، پس منظور خانم هاشمی این است که باید بیحجاب شوند و دوچرخه سواری کنند. از این به عنوان یک پروژه تبلیغاتی علیه من استفاده کردند. هر جا هم که سخرانی داشتم، میآمدند که بهم بزنند، البته هیج جا موفق نشدند، حتی این موضوع باعث شد تا صدای من بیشتر شنیده شودانصار حزبالله گفتند خانم هاشمی در مورد دوچرخهسواری زنان صحبت کرده اما با چادر، لباس و شلوار گشاد و مانتوی بلند که نمیتوان دوچرخهسواری کرد، پس منظور خانم هاشمی این است که باید بیحجاب شوند و دوچرخه سواری کنند. از این به عنوان یک پروژه تبلیغاتی علیه من استفاده کردند. هر جا هم که سخرانی داشتم، میآمدند که بهم بزنند، البته هیج جا موفق نشدند، حتی این موضوع باعث شد تا صدای من بیشتر شنیده شود و هر کجا که برای کارهای تبلیغاتی انتخابات میرفتم، جمعیت زیادی از دختران و پسران جوان میآمدند و اولین سوالشان هم این بود که دوچرخهسواری چه زمانی آزاد میشود؟ جواب میدادم دوچرخهسواری ممنوع نیست، الان هم آزاد است و نیاز به قانون ندارد.
معتقدم سه عامل باعث پیروزی من در انتخابات شد؛ اول اینکه دختر آقای هاشمی بودم، دوم عملکرد خودم که سالها در ورزش زنان حضور داشتم و سوم دوچرخه سواری زنان که باعث استقبال جوانان شد. الان هم خیلی از جوانان آن موقع وقتی من را میبینند، میگویند دوچرخهسواری باعث شد که به شما علاقمند شویم.
چقدر از جایگاهتان در مجلس پنجم برای ورزش زنان استفاده میکردید؟
خیلی و اوضاع هم قویتر شده بود. از آنجایی که دختر آقای هاشمی بودم، نمایندههای دیگر برای کارهای شهرهایشان به شدت با من ارتباط برقرار میکردند چون وقتی من نامهای میدادم یا جایی میرفتم، بیشتر توجه و اجرایی میشد. آن هم نه به خاطر من بلکه وزاری دیگر میدیدند که دختر آقای هاشمی نامه داده و باید انجام بدهند. از طرفی خودشان هم محبت میکردند و انجام میدادند. بنابراین ارتباطم با نمایندهها و حضورم در شهرستانها خیلی زیاد شده بود. من هم استقبال میکردم و هر نمایندهای میگفت به شهر ما بیا و این مشکلات را داریم، میرفتم. خیلی هم برای ورزش زنان دعوتم میکردند چون در جایگاه یک نماینده شرایط فرق میکرد و تاثیرات چندین برابر میشد.
به نظرم خیلی دوران خوبی بود. هرچند برخی سعی میکردند قضیه را سیاسی کنند، اما اثرات مثبت خیلی بیشتر و بهتر بود. خود نمایندهها هم به ورزش زنان در شهرستانهایشان توجه میکردند، چون شرطم برای حضور در شهرستانشان این بود که ورزش زنان هم باید تکان بخورد. خیلی هم دنبال ساخت سالن ورزشی مخصوصا برای زنان بودند. این دوران همزمان با پروژه 1376 سالن آقای هاشمیطبا هم بود و ما هم برای سالنهای ورزشی اعتبار میگرفتیم.
برخی معتقدند فائزه هاشمی در دوران ریاست جمهوری آقای هاشمی تندروی داشت، قبول دارید؟
از این نظر تند بود که خیلی کار انجام دادیم، اما حساسیتی ایجاد نمیکردیم. خوشبختانه مخالفت ائمه جمعه را هم نداشتیم و خیلی همراه بودند. بعد از بابا هم ائمه جمعه به سراغ ما در ورزش نیامدند. جز کیهان و انصار حرب الله کسی مخالفت و حمله نمیکرد. یادم نمیآید علما جایی مخالفت کرده باشند، حتی وقتی بحثهایی در شورای فرهنگی اجتماعی زنان پیش میآمد، خانم طاهریان برای توضیح میرفت و متقاعدشان میکرد. حساسیتها بعد از دوران آقای احمدینژاد ایجاد شد و تا آن موقع اینقدر حساسیت روی ورزش زنان وجود نداشت. مثلا برای راهاندازی فوتبال ابتدا عدهای خیلی مخالفت کردند، اما بعد از اینکه راه افتاد، دیگر عادی شد و کسی مخالفت نکرد.
شاید اگر سیاسی نمیشدید، کمک بیشتری به ورزش زنان میکردید؟
شاید موانع کمتر میشد.
کارنامه سیاسی خود را پررنگتر و موثر میدانید یا کارنامه ورزشی؟
ورزشی ماندگارتر شده است. سیاسی دورههایی موثر بود اما ماندگار نشد. وقتی میبینیم شرایط کشور اینگونه است یعنی فعالیتهای سیاسی ما ماندگار نشده است. دورههایی خوب، موفق و تاثیرگذار بود اما ادامه پیدا نکرد. در حالی که ورزش الان مثل سیلی شده که دیگر کسی نمیتواند جلوی آن را بگیرد و هر چقدر هم میخواهند محدودش کنند باز راه خودش را میرود.
بعد از اینکه در مجلس ششم رای نیاوردید به انگلیس رفتید، آیا این تصمیم به خاطر شکست در انتخابات بود؟
رای نیاوردم و از مردم رنجش داشتم، چون واقعا نماینده فعالی بودم. علاوه بر این روزنامهام هم بسته شده بود، سیاست را کنار گذاشتم و فقط فدراسیون را داشتم. گفتم حالا که فراغت دارم و نمیخواهم کار سیاسی بکنم به انگلیس بروم تا هم زبانم را برای کارهای فدراسیون تقویت کنم و در محیط یاد بگیریم و هم درس بخوانم و کمی به خودم برسم. بنابراین سال 82 رفتم و چهار، پنج سال بعد برگشتم. انتخابات ریاست جمهوری سال 84 که بابا کاندیدا شده بود، زنگ زدم و گفتم من آن همه برای آقای خاتمی کار کردم، الان نمیشود برای شما کاری نکنم به ایران بیایم؟ بابا گفت اصلا نمیخواهد، آنجا بمانی برای ما امنتر استانتخابات ریاست جمهوری سال 84 که بابا کاندیدا شده بود، زنگ زدم و گفتم من آن همه برای آقای خاتمی کار کردم، الان نمیشود برای شما کاری نکنم به ایران بیایم؟ بابا گفت اصلا نمیخواهد، آنجا بمانی برای ما امنتر است. (میخندد).
کارهای فدراسیون را هم از طریق فکس و تلفن انجام میدادم. سالی دو، سه بار هم به ایران میآمدم و برمیگشتم. دفترمان بود و بچهها کارها را پیگیری میکردند و با من در ارتباط بودند. برای بازیهای سال 84 هم به ایران آمدم، چند ماه ماندم و بعد از برگزاری بازیها برگشتم.
از چه زمانی مشکلات و محدودیتهای ورزش زنان آغاز شد؟
مشکلات کشور از جمله ورزش زنان، از دوران آقای احمدینژاد به بعد است، چون سبک مدیریت آقای احمدینژاد درست نبود و مملکت را درهمه زمینهها به قهقهرا برد. سیاستهای پوپولیستی و غیرتخصصی و مدیران ناکارآمد داشت. هر چه پرونده اختلاس میبینیم از آن دوران است. با اینکه میگویند آقای هاشمی، خانواده و مدیرانش دزد بودند، اما یک پرونده از این زمان و زمان آقای خاتمی درنیامد، اما هر چه پرونده داریم برای آقای احمدی نژاد به بعد است. نگاه امنیتی هم از این دوران شروع شد و فرماندههان و افراد غیرتخصصی وارد میدان شدند و هنوز هم ادامه دارد. متاسفانه مشکلات ما به حدی عمیق شد که آقای روحانی نتوانست از آنها رهایی پیدا کند و بعد از مدتی خودش هم سیاستهای پوپولیستی را دنبال کرد. البته نبود بابا هم تاثیر بدی روی روند کار آقای روحانی و احزاب اصلاح طلب گذاشت، انگار احساس بیپشتوانگی کردند و تغییر رویه دادند.
در زمان ریاست جمهوری آقای روحانی در ورزش بودید؟ برای انتخاب وزیر ورزش با شما صحبت شد؟
در ستاد انتخاباتی و شورای ورزشی آقای روحانی حضور داشتم. بعد از پیروزی در انتخابات هم کمیتههایی تشکیل شد که در کمیته ورزش حضور داشتم. آقای هاشمیطبا رئیس این کمیته بود و اولویتها را مشخص و افراد را برای سمت وزیر ورزش معرفی میکردیم، اما بعد از آن دیگر راهمان ندادند. بدم نمیآمد کمک کنم و باشم، اما خودشان به دلایل سیاسی ملاحظه میکردند. اخیرا هم شنیدهام که به آقای روحانی توصیه شده بود که نباید از فرزندان هاشمی استفاده کنی.
کدامیک از وزرای ورزش با شما به عنوان فعال ورزشی در حوزه زنان هماهنگتر بود؟
آقای عباسی دوران آقای احمدی نژاد بود که ارتباطی با هم نداشتیم. وزرای آقای روحانی هم آقایان گودرزی و سلطانیفر بودند که حرف ما را گوش نمیدادند.
به صورت شخصی با آقای روحانی ارتباط داشتید تا دغدغههای ورزش زنان را مطرح کنید یا مشورتی بدهید؟
نه یادم نمیآید، چون فضا به گونهای بود که آدمها خیلی جرات نمیکردند با من حرف بزنند و من هم دلم نمیخواست برایشان مزاحمت ایجاد کنم. البته آقای روحانی مراسماتی مثل افطاری یا دیدار با احزاب و زنان داشتند که من را هم دعوت میکردند. لابی و گعدههای خوبی بود، اما حس کردم تاثیر زیادی ندارد، به همین دلیل فقط چند بار شرکت کردم. خارج از این فضا ارتباطی با آقای روحانی نداشتم.
شما گفتهاید که ورود زنان به ورزشگاه مشکل قانونی و شرعی ندارد. در حال حاضر اما شاهد دو دیدگاه در مورد ورود زنان به ورزشگاه هستیم، نظر شما در این زمینه واقعا چیست؟
به نظرم همین که زنان وارد استادیوم شوند قدم خیلی بزرگی است، چون معلوم میشود بهانههایی که از نظر فرهنگی، دینی و نبود زیرساخت میآوردند، باد هواست و این تفکر تنگ است که اجازه نمیدهند. البته به شرطی که تلاش زنان ادامه پیدا کند، تا بتوانند آزادانه با بلیت وارد ورزشگاه شود.
چه کسانی بهتر ین و بدترین وزرای ورزش بودند؟
هر کسی را باید با توجه به شرایط زمان خودش ارزیابی کرد. آقای غفوریفر مرد شریفی بود، به توسعه ورزش زنان علاقه داشت و دست زنان را باز گذاشت. با این حال به نظرم آقای هاشمیطبا بهترین رییس سازمان ورزش بود. چون در زمان سازندگی و دو دوره کامل کار کرد. البته در دوران اول آقای خاتمی هم بود به همین دلیل زمان برای به سرانجام رساندن کارهایش داشت. آقای مهرعلیزاده را هم بدترین میدانم. مخصوصا در ورزش زنان، البته در بخش مردان هم عملکرد چندانی نداشت، حتی وزیران آقای احمدینژاد از آقای مهرعلیزاده بهتر بودند. آقای هاشمیطبا بهترین رییس سازمان ورزش بود. چون در زمان سازندگی و دو دوره کامل کار کرد. البته در دوران اول آقای خاتمی هم بود به همین دلیل زمان برای به سرانجام رساندن کارهایش داشت. آقای مهرعلیزاده را هم بدترین میدانم. مخصوصا در ورزش زنان، البته در بخش مردان هم عملکرد چندانی نداشت، حتی وزیران آقای احمدینژاد از آقای مهرعلیزاده بهتر بودند. دوران مدیریتی آقای صالحیامیری در کمیته ملی المپیک هم خیلی خوب و درخشان است و به فدراسیونها و زنان خوب رسید. یکی دیگر از بدترین دورههای ورزش هم زمانی بود که فارغالتحصیلان ورزش به عنوان روسای ورزش و کمیته یا معاونان انتخاب شدند. نمونه آن آقای قراخانلو بود. تجربه نشان داده کسانی که تجربه اجرایی قوی نداشتند به صرف دکتر بودن و تحصیلات دانشگاهی موفق نشدند.
چه پیامی برای دختران ورزشکار دارید؟
به آنها میگویم اعتماد به نفس داشته باشید، مطالباتتان را رها نکنید و بجنگید چون حق گرفتنی است و هیچ کس حق را دو دستی به آدم نمیدهد. هر جا جنگیدهاید به نتیجه رسیدهاید پس ادامه بدهید. مطالب را دنبال کنید و آگاهی عمیق داشته باشید تا با پشتکار و اعتماد به نفس حقوقتان را دنبال کنید.
به آیتالله هاشمی رفسنجانی، آقایان خاتمی، احمدی نژاد و روحانی بر اساس شرایط و شاخصهای کلی موفقیت ورزش زنان نمره بدهید
به هر کسی بر اساس شرایط خودش نمره میدهم، چون نمیتوانیم شرایط زمان جنگ را با دوران آقای خاتمی که همه چیز آماده بود، مقایسه کنیم. به این ترتیب به بابا 18، آقای خاتمی 16، آقای احمدینژاد منهای 2، دوره اول آقای روحانی 16 و دوره دوم 8 میدهم.
فکر میکنید نمرهای که به احمدینژاد دادید منصفانه است؟
معتقدم مشکلات ما از زمان آقای احمدینژاد شروع شد و کشور را به سمت بحرانهایی برد که هنوز هم با آنها درگیریم و قابل حل هم نیستند. نقش آقای احمدینژاد خیلی اساسی است. من او را یک خائن میدانم.
اگر با آقای هاشمی دعوا نداشت، باز هم این نظر را داشتید؟
بله چون من بر اساس هشت سال عملکردش میگویم. اصلا کینهای نیستم. آقای کیومرث هاشمی جزو مدیران اصلی آقای احمدینژاد بود که برای تعلیق فوتبال به من زنگ زد اما نگفتم چون مدیر آقای احمدینژاد است، رسیدگی نمیکنم.
به آقایان هاشمی طبا، مهرعلیزاده، گودرزی و سلطانیفر هم نمره بدهید.
به آقای هاشمی طبا 18 و مهرعلیزاده 4 میدهم. به آقایان گودرزی و سلطانیفر نمره ندارند چون خیلی فرصت سوزی کردند و حداقلهایی را هم که میتوانستند انجام بدهند، انجام ندادند. زیر 5 میگیرند.
در خانواده آقای هاشمی شما و یاسر به ورزش علاقه داشتید. یاسر هم مدتی کاندیدای فدراسیون سوارکاری شد اما رای نیاورد، هنوز در باشگاه سوارکای فعالیت دارد؟
یاسر هیچ وقت باشگاه سوارکاری نداشت. میگفتند اسبهای من روزی 300 هزار تومان پول پوست هندوانهشان است، در حالی که من هیچ وقت اسب نداشتم. اینها شایعات است. یاسر یک اسب داشت که ترکمنستان به بابا هدیه داده بود. یاسر هم آن را در باشگاه گذاشته بود و خودش و دیگران استفاده میکردند.
خود شما هنوز هم ورزش میکنید؟
بله هرچند ورزش کمی فصلی است، اما الان هفتگی والیبال داریم. پیاده روی و کوهنوردی هم میکنم. اخیرا تنیس بازی کردم و موقعیت پیش بیاید بدمینتون و پینگ پنگ هم کار میکنم.
دیگر اعضای خانوادهتان هم ورزش میکنند؟
فاطی و مامان ورزش میکردند. مامان با سن و سالش ورزشهای خاص خود را دارد. فاطی هم تصادف کرد و استخوانهایش مشکل پیدا کرد به همین دلیل حرکاتش محدود شد، اما باز هم ورزش میکند. محسن و مهدی هم مستمر ورزش میکنند، اما کار ورزشی انجام نمیدهند.