ساعدنیوز
ساعدنیوز

گزارش تکان‎‌دهنده از کارتن‌خوابی زنان در اصفهان

  یکشنبه، 17 بهمن 1400 ID  کد خبر 191245
گزارش تکان‎‌دهنده از کارتن‌خوابی زنان در اصفهان
ساعد نیوز: ساعت ۱۲ شب است که راه می‌افتیم. تاریکی عمیقی است و اکثر جمعیت دو میلیونی شهر خوابیده‌اند. تا رسیدن به ارزنون راهی نیست، شاید پنج دقیقه با ماشین شخصی و ۱۰ دقیقه با اتوبوس از مرکز شهر می‌توانی از اینجا سر دربیاوری؛ محله‌ای در دل حاشیه با مردمانی که زیر پای زندگی لِه شده‌اند.

به گزارش سایت خبری ساعد نیوز به نقل از شرق، هر کدامشان بین سه تا ۱۵ سال کارتن خواب بوده اند. قدیمی تر ها هوای جدیدتر ها را دارند. یک خانواده شده اند به قول خودشان. مثل زباله های مچاله شده توی سیاهی شب. آن ها همیشه اینجا هستند، جزئی از خرابه های شهر شده اند. انگار وقتی پوست شهر را قلفتی بکنی، آن ها را پیدا می کنی. گُله به گُله نشسته اند کنار آتشی که بزرگ تر از حد معمول است. نشئه، خمار و ساکت. حتی سرمای دی ماه هم آن ها را وادار نکرده که به سمت شلتر ها یا مراکز نگهداری ای که شهرداری برایشان اختصاص داده است، بروند. حوالی نیمه شب است و نرسیده به خیابان «گل نرگس»، طاهره، کنار آتش قوز کرده است توی سرما. نمی توانی تشخیصشان دهی. کلونی از مردان و زنانی هستند که زندگی پوسیده شان را توی این خرابه ها طی کرده اند.

ظرف های غذا را می گیرند و مثل اشباحی در سیاهی شب ناپدید می شوند. از حدود ۱۰۷ کیلومتر مربع کلان شهر اصفهان، سهم هفت سال زندگی «طاهره»، دیوار خرابه ای است که از دود سیاه شده است. این دنیای هر شب اوست؛ به اندازه یک متر زمین تا او مثل هفت سال گذشته، همراه با ۱۰ نفر دیگر برای بساط کشیدن موادش، سور و سات به پا کند: «کشیدم که دردم کم بشه. شوهرم می گف بکشی بِیتَر می شی. قالی می بافتم با چار تا بچه قد و نیم قد. شونم سوز می داد. کشیدم. معتاد شدم. به چند ماه نکشید، این قدر کشید تا مُرد. بعدش دیگه آدم نشدم. رفتم دنبال ساقی. حالام اینجام. بچه هام پیش مادرمَن». ساکن فعلی خرابه های ارزنون، اشک توی چشم های بی رنگ خاکستری اش حلقه می زند وقتی در لحظه های اندکی از بچه هایش یاد می کند.

کمی جلوتر، سکینه، ۳۰ ساله و متأهل به ۶۰ ساله ها می زند. اگر تخیلت اجازه دهد و تمام آن سیاهی دود گرفته و دندان های سیاه شده نامرتب از چهره اش زدوده شود، شمایل زنی با زیبایی بی رحمانه را می بینی. هنوز هم بین ردپای اعتیاد و خشونت چیز های کمی برایش باقی مانده است. چشم های سکینه، درشت و سیاه می درخشد. لقبش توی خرابه ها سیندرلاست. سیندرلای گرسنه چهارسالی می شود که بچه هایش را ندیده است. سوز سردی می وزد و دود می رود به چشم سیندرلا و او در خودش می لرزد، اما بی خیال سوز، کاغذ فویل را که رویش هروئین آمده است، با ژست جلویمان می گیرد و زیر کاغذ فندک می کشد؛ دوای سیاه شده، آب می شود و روی زرورق می دود و او با لوله نازکی دودش را به جان می کشد: «می دونی این چیه؟ بش می گن هِرهِر. باهاش که بازی کنم یه دو ساعتی دسم بنده».

«سکینه» را خاله صدا می زنند. مسن تر از بقیه است و حالا ۱۵ سالی می شود که به خرابه های ارزنون وصله شده است: «پسرم گفت بیا برات تریاک می گیرم بشین تو خونه هر چی دلت می خواد بکش، اما مگه می شه جلوی عروس؟ خجالت می کشم، همین جا بهتره. معتاد که می شی اولش که کارتن خوابی نیس، اما یواش یواش تو خونه معذبی، نمی شه که مثلا آبجیت تو اتاق بغلی باشه، شوما تو اتاقت تل بزنی پا دوا، اولش یه شب می زنی بیرون. بعد یکی، دو روز که لباسات بی ریخت شد، دیگه نمی ری خونه، اصلا قاعده اش همینه».

کمی مانده به یک شب

زنی که می گوید نامش سیماست، با مو های شرابی، اطرافش را می پاید تا ساقی که قرار است از راه برسد و او را کمی بسازد از تیررسش دور نشود. توی نور کم رنگ آتش، اعتیادش به خوبی پیداست، اما خودش دلش نمی خواهد صورت به تاراج رفته اش مشخص باشد و با روسری اش دندان هایش را می پوشاند.

سیما یادش نمی آید کی به دنیا آمده، شناسنامه اش خیلی وقت پیش توی آتش منقل شوهرش خاکستر شده. مدام تکرار می کند: شاید ۳۲، شاید ۳۳: «۱۸ سال پیش که ازدواج کردم، نه عقل درست و حسابی داشتم و نه می خواستمش. دلم می خواست درس بخونم. نشد. شیشه می زد. کتک می زد. داغونم که می کرد رضایت می دادم، خرجش باید درمیومد». خرج اعتیاد شوهرش به اندازه یک عمر چوب حراج به زندگی سیماست. دو تا دختر و یک پسر دارد و حدود هفت سالی هست که از هیچ کدامشان خبر ندارد؛ یعنی از وقتی همدم خرابه ها شده، نه خودش خواسته و نه آن ها که از یکدیگر خبر داشته باشند. همان موقع ها بوده که همدمش کنج خرابه و پایپ و دود شده است.

او حالا ۱۰ سالی می شود که زندگی اش را با همه متعلقاتی که داشته، گم کرده است. به قول خودش یکی، دو باری که کمپ رفته نتوانسته ترک کند و آمده بیرون. گرمخانه برای او گرم نیست. گوشه دنج خرابه را بیشتر می فهمد: «اینجا بهتره، رفیقام اینجان. دوا هم که می رسه. ساقی پره اینجا. جنس ارزون بهم می دن. با انصافن خداییش».

کجا می خوابید؟ این را که می پرسم، زنان و مردان نشسته دور آتش با حیرت نگاهم می کنند. «عذرا» جواب می دهد؛ ۴۵ ساله است و متأهل: «ما که نمی خوابیم. شیشه که بزنی خواب نداری. بعضی وقتا بعضیا می کشن و می خوابن، بعدش دیگه صبح، بیداری تو کار نیس. شهرداری بی سروصدا میاد جمشون می کنه می بره. بیشتر زمسونا». حتی آتش زبان کشیده هم نتوانسته قدری از سرمای نیمه شب را کم کند، اینجاست که «ازیادرفته ها» وقتی زمستان به جانشان بزند، می شوند مجهول الهویه. جایی دور در زمینی ارزان به خاک سپرده و فراموش می شوند. ۱۲ سال قبل وقتی سیما اولین مرفین را به خاطر عمل جراحی اش زده تا دردش را کم کند، هیچ وقت فکرش را هم نمی کرده که دردهایش بیشتر شوند و کارش به اینجا بکشد. بعد از آن بوده که به فراموشی سپرده شده است و خانواده دومش، شده اند ساقی و معتاد.

ساعت ۲ و ۳۰ دقیقه

«شقایق» چمباتمه زده کنار آتشی که حالا کمی فرونشسته. بوی لاستیک سوخته و مِهی از دود اطرافش را پوشانده است.

خرجت را از کجا به دست می آوری؟

با پوزخند جوابم را می دهد: «به هواش می رم قرار می زارم». اشاره می کند به معتادانی که هم پیاله اش در این چند سال بوده اند: «اینام هوامو دارن». ته محترمانه حرف هایش می شود کلاهبرداری و دزدی: «بالاخره درمیاد». می خندد و سرش را فرو می برد در نایلون پلاستیکی خاک گرفته ای که پر از فندک رنگارنگ، ناخن گیر و کلی خرت و پرت دیگر است. دنبال چیزی می گردد که یافت نمی شود، بعد با صدای خفه می گوید: اصغر این فندک اتمی منو ندیدی؟ اصغر تک سرفه ای می کند و از دور جوابش را می دهد: «باز این دختره رفت مواد بگیره فندکتم برده حتما».

«شراره» را می گوید. دختر قدبلندی که هنوز صورتش به هم نریخته و هر شب سهمش را از ساقی ها می گیرد. از دور که پیدایش می شود، مثل یک شبح سرخ پوش توی دل سیاهی است. جلوتر که می آید، چهره اش بیشتر مشخص می شود؛ زیباست و هنوز خرابه ها به او دستبرد نزده اند. آرایش غلیظی دارد، با صورتی استخوانی و ته چهره ای کودکانه. «شراره» کمتر از دو سال است که کارتن خواب است و با مادرش توی این خرابه ها زندگی می کنند. آن ها از صبح تا شب توی کوچه ها پرسه می زنند و شب ها کارشان شروع می شود. به قول خودش مثل این ها تحمل سرما را ندارد.

خاله می گوید: «شراره بگو، بگو اینا با خودمونن، بگو چی شد سر از اینجا درآوردی». «شراره» بچه طلاق است. وقتی پدرش عاشق شد و زنی را به عقد خودش درآورد، برای او و مادرش خانه پدری تنگ شد. پدر مستبد از خانه بیرونشان انداخت و آن ها همان جا آرامش را بالا آوردند و آواره خیابان شدند و یار غارشان خاله و بقیه شدند. هزینه های «شراره»، اما بالاتر است؛ به غیر از مواد و شیشه و هروئین، هزینه های بزک دوزکش هم هست و لباس هایی که باید همیشه تمیز و مرتب باشد. او برای اینکه بتواند کار کند باید این هزینه ها را هر شب به دست بیاورد.

ساعت از دو گذشته «اصغر» غذایش را تمام کرده و ظرف یک بار مصرف را انداخته توی آتش. تَن ظرف به هم می پیچد و بوی برنج سوخته با تعفن زباله و تلخی بوی دود چوب آتش گرفته، می آید و تمام ارتفاع فاصله آسمان و زمین را از دود سفید رنگ نمناک و متعفن پر می کند. «اصغر» تا هشت سال پیش نه اهل دود بوده و نه حتی سیگار می کشیده، اما حالا جزء ۱۵ هزار کارتن خواب ایرانی است که تقریبا پنج هزار نفرشان زن هستند. دو تا از برادر های «اصغر» معتاد بوده اند و او فقط برای اینکه به آن ها بفهماند می توانند ترک کنند، روی قورت افتاده و پای منقل نشسته. بعد از آن، خانه سه طبقه پدری را فروخته و دار و ندارش را گذاشته برای دود. او هم جزء فراموش شدگانی است که ماه هاست از تعاریف و ناگزیر های انسانی دور مانده اند. برای آن ها حمام و دستشویی، رخت تمیز و باید هایی از این دست، معنایی ندارد.

سرما رعشه به تنمان می اندازد و ساعت چهار و نیم را نشان می دهد؛ در میان حجم سایه های انسانی، یک پیکر مچاله و آشنا چسبیده بر زمین نظرت را می بلعد. در مخروبه حاشیه دیوار کاهگلی و زیر پشم شیشه بازمانده از خاطره یک پتو، «راضیه» پنهان شده است. فلج شیشه است و پنج زمستان را در این خرابه ها دیده و یک سال دیگر به سرمایه خیابان خوابی اش اضافه شده است. دو فصل باردار شده و قبل از اینکه نوزادان تازه رسیده اش را ببیند، آن ها را فروخته است. به قول خودش آدم های این خرابه ها مهربان تر از اغیار خیابان بوده اند. تا پای tc هم رفته تا به خاطر بچه هایش ترک کند: «وقتی فهمیدن حامله ام، بیرونم کردن. پناه آوردم به بچه ها. حالا اینجام. نشد ترک کنم. باز شروع کردم. وقتی نشئه می شی دیگه سردت نیست. دیگه هیچیت نیست».

مرضیه نمی داند چند بچه زاییده و چند تا از آنان را فروخته است. دو دختر و دو عروس دارد.

«مرضیه» همه کاری می کند؛ هم ساقی است و هم صیغه این و آن می شود تا چند صباحی دیگر بتواند نانی بر شکمش ببندد.

تا حالا کمپ نرفتی؟

کمپ که نیست مایه عذابه.

حداقل می تونستی بچه هاتو نگه داری!

یاد بچه های سوخته و مرده و فروخته اش می افتد: «خمار بودم. نمی دونم شاید ۷۰۰ شاید ۸۰۰ فروختمشون شاید کمتر. یکیشون مثل قرص ماه بود. بعدش پشیمون شدم. دیگه پیداشون نکردم».

ساعت ۵:۳۰ صبح

شهر انگار لحاف بی خبری را روی سرش کشیده تا از سرمای غافلگیرکننده و اینکه چند نفر اینجا یخ می زنند و بی رنگ می شوند، چیزی یادش نماند. ساعت کمی از پنج صبح گذشته و آسمان قرمز شده است؛ مثل رنگ چشم های آسیه که از دود سوختن پلاستیک، کاغذ و زباله و خرده های پارچه به سرخی نشسته است. او قبلا در یکی از پاتوق ها بوده و حالا ساکن اینجا شده است. پاتوق برای زنانی که هنوز رد اعتیاد، خماری و مستی روی چهره شان جای پا نگذاشته و به قول اینجایی ها می شود نگاهشان کرد، وجود دارد و بعد از آن وقتی کمی از جوانی شان گذشت، سهمشان می شود بیابان های بی آب و علف و خرابه هایی که جایی میان قوانین زندگی ندارند.

ساعت شش صبح است؛ تاریکی می شکند و نور کم سوی شعله های در حال مرگ در اجتماع چهار و پنج نفره کارتن خواب ها دیگر پناه مناسبی برای آن ها نگذاشته. بدن های مچاله شده آرام آرام توی گرگ و میش تکان می خورند و دود کم حجمی از گُله های آتش به آسمان می رود. چشم های خمار و قرمز یکی از زنان به دور ها خیره شده است و در حالی که از سیگار تمام شده اش کام سنگینی می گیرد، با تمسخر کبره های دستش را نشان می دهد و می گوید: «خیلیا آشغال جمع می کنن برای هزینه هاشون». بعد زیر لب می گوید: «ما مجرم نیستیم. ما بیماریم ...».


11 دیدگاه


  دیدگاه ها
إمل
3 سال پیش

واقعا خیلی سخته یه مادر بخاطر مواد بچه هاش رو بفروشه
محمد
3 سال پیش

ببینید شاید بعضا"از روی دلسوزی کلماتی بنویسید‌ . بعداز فوت والدینم. خواهر ۱۰ ساله ام رو آوردم پیش خودم. تازه ازدواج کرده بودم من و همسرم لیسانس داشتیم.خواهرم بود تا قبل از دیپلم خواستگار اومد براش.پسر پولدارترین همسایه ما بود. خواهرم چندوقت بعدگفت دوستش ندارم اگه خسته شدید من میرم.چندوقت رفت پیش خواهر بزرگم و و و طولانی میشه.. همه کاری براش کردیم الآن توی خیابونای تهرانه. پیداش نمیکنیم فقط گاهی پول میخواد. بیشتراز خواسته ش واریز میکنیم. ولی خودش خواسته. زندگیشو خودش خراب کرده.کوتاهی نکردیم
امیر
3 سال پیش

باید رسیدگی شود
بازدیدکننده
3 سال پیش

الهی آمین
بازدیدکننده
3 سال پیش

به خدا من دلم می سوزه برای هموطنم خدا خودش کمک کنه
الین
3 سال پیش

واقعا که خیلیی بده مسئولین باید یه کمکی به این وضعیت بکنند
محمود
3 سال پیش

زندگی درد بزرگبست که جریان دارد
مصطفی دینی
3 سال پیش

از خدا میخوام چهره اعتیاد از صورت زنان و مردان سرزمینم ایران پاک کنه ،❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سیدسعید
3 سال پیش

لطفا کمکشون کنید شما توان این سرما دارید؟
دانا
3 سال پیش

افرادي را هم داريم كه ماهيانه ميليونها تومان بابت ويزيت دامپزشك سگها وگربه هاشون هزينه دارن
دراکونا مالفوی
3 سال پیش

واقعا باید رسیدگی بشه
پربحث های هفته   
صحبت های عادل فردوسی پور در مورد قطعی برق:درسته که مردم باید رعایت کنند و کمتر مصرف کنند ولی به خدا هیچ جای دنیا سال 2025 مردم اینجوری زجر نمیکشند از این اتفاقات و... (54 نظر) نعیمه نظام دوست: پول اجاره خانه ام را نداشتم که پرداخت کنم و مجبور شدم از این طرف و آن طرف برای پرداخت اجاره خانه ام قرض بگیرم! (42 نظر) (ویدئو) نعیمه نظام‌دوست: آقای علیخانی میای پایین یا من میاما/ احسان علیخانی: تو صورت خانوم سعادت نگاه کن یکم خجالت بکش😁/ خنده‌های از ته دل نعیمه رو از دست ندید (39 نظر) الهام چرخنده:وقتی حضرت آقا می فرمایند اغلب هنرمندان ما خوبند حجت تمام است/ من که آبرو ندارم خودم را سنجاق کرده ام به اهل بیت (36 نظر) سکانس خنده دار نعیمه نظام دوست: یه مشت تُرشیده دور هم جمع شدیم+ویدیو/برنامه رفت رو هوا از خنده... (30 نظر) نماینده مجلس: یک دانشجوی پسر به من گفت شما وضعیت اقتصادی من را کمی خوب کن من چادر سر می‌کنم (28 نظر) (ویدئو) بازگشت باشکوه و پرسروصدای مهران مدیری به تلوزیون/ هم‌خوانی گوش‌نواز وشنیدنی آهنگ یلدایی با علی زندوکیلی به سبک سنتی (26 نظر) شهربانو منصوریان: یکی از شب های یلدا پدرم پرتقال خریده بود اما به همه نرسید ما هم یک پَر از پرتقال مان را به آن‌ها دادیم تا همه خورده باشند! (25 نظر) خلاقیت مشاغل: ترفند خنده‌دار و هوشمندانه اوستای سیمانکار برای گرم نگهداشتن بدنش هنگام کار کردن در هوای سرد با حلبی روغن+ ویدیو/ همه با هم هنر نزد ایرانیان است و بس😂 (23 نظر) از ایران تا قطر؛ مقایسه رشد اقتصادی کشورهای منطقه در 50 سال گذشته (21 نظر) یارانه هر لیتر بنزین در ایران؛ 40 هزار تومان/ فعلا قرار نیست بنزین گران شود (19 نظر) ساغر عزیزی بازیگر سریال سوجان: برخی بر این باروند که من واقعاً فرح دیبا هستم ولی من اصلاً با سیاست کاری ندارم (18 نظر) (ویدئو) حیات وحش ؛ مستند حیات وحش حیوانات / عقرب سیاه، موش، قورباغه (17 نظر) دانلود آهنگ جدید مرتضی پاشایی با نام «آغوش تو»(هوش مصنوعی) (17 نظر) مازیار لرستانی: تمام شایعاتی که در فضای مجازی درباره من وجود داره دروغه مطلق‌اند/ شنونده باید عاقل باشه! (15 نظر)
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
تیتر امروز   
هدیه شرکت مرسدس بنز به کودکی که آرم آن را بوسید +عکس/ بوسه میلیاردی یک کودک خوش شانس... :/
گلوریا هاردی: تو ایران هم شناختی از تیم ها ندارم و ساعد بعضی وقت ها استقلالیه، بعضی وقت ها پرسپولیسی /من طرفدار تیم خاصی نیستم
کدام لژیونر های جوان به تهران می آیند؟
چرا روزبه چشمی مرد ویژه ی استقلال است؟!
کریم باقری سرمربیگری موقت پرسپولیس را قبول کرد!
خداحافظی فوری گاریدو و ژاوی از پرسپولیس!
جزئیات آخرین وضعیت تعطیلی مدارس فردا دوشنبه 3 دی/ کدام شهرها فردا هم تعطیل هستند؟
ایلان ماسک به مداخله در انتخابات آلمان متهم شد
حمله تروریستی در آلمان و تشدید تنش‌های سیاسی این کشور
افزایش 20 میلیون مترمکعبی مصرف گاز در یک روز
رئیس سازمان بهزیستی: 52 درصد سالمندان زنان هستند
چه خودروهایی شرایط فروش خارج از سامانه را دارند؟/ ضیغمی: مجوز وزارت صمت الزامی است
افتخار انتصاب اولین فرماندار زن در تاریخ مازندران به نام دولت پزشکیان ثبت شد
وزیر امور خارجه جدید سوریه فرمانده گروه تروریستی القاعده: الشیبانی از جنایت در کوچه پس کوچه های شام تا رسیدن به کت و شلوار و کراوات دیپلماتی
اسپانسر یک باشگاه دولتی با 270 میلیارد تومان کلاهبرداری متواری است / همسر موبایل موسوی دستگیر شد
منتخب روز   
شباهت حیرت‌انگیز و باورنکردنی بهنوش بختیاری و خواهرش در استایل قاجاری یلدایی/ به نظرتون کدوم بهنوشه؛ کدوم بهناز؟🤔 صحبتهای جالب و اشکبار مهران مدیری درباره عشق عمیق مادرانه/ خودش چه بغضی هم کرد! استوری احساسی احسان علیخانی به مناسبت روز مادر/ خدا به حضرت مادر نه نمیگه+ عکس جدول زمانبندی قطعی برق امروز دوشنبه 3 دی در تمامی استان ها منتشر شد + لینک پایتخت 7 مهمان ویژه نوروز رمضانی 1404/ رکوردزنی پایتخت بدون بهتاش و ارسطو با روح بابا پنجعلی ریمیکس خوانندگی زیبای مانی رهنما با صدای دلنشین همسرش صبا راد به بهانه شب یلدای 1403 /حافظ خوانی صبا راد ارزش هزار بار دیدن رو داره +فیلم کیک شکلاتی مخصوص روز مادر/ طرز تهیه کیک شکلاتی با گاناش با بافتی نرم و طعم بی نشیر به بهانه روز مادر نگاهی می‌اندازیم به تصویر خواننده‌های محبوب کشورمان در کنار مادرانشان/ از همایون شجریان و محسن چاوشی گرفته تا بهنام بانی و رضا صادقی شعر خوانی ترکی در وصف حضرت فاطمه زهرا (س) در حضور مقام معظم رهبری +ویدئو (ویدئو)عاشقانه‌های ناب دخترانه نعیمه نظام‌دوست برای مادر مهربانش به مناسبت روز مادر/ زحمت‌کش بی‌مزد، قربون اون دستای پینه‌بستت که همیشه رو به آسمونه بدترین پرسپولیس تاریخ ؛ پرسپولیس در مسیر سقوط؟/ از صدر تا قعر؛ کابوس قرمزها در زمستان با گاریدو ادامه دارد نگاه های معنادار دختر پزشکیان بعد از شنیدن جملات امروز پدرش: تصور می‌کنم اگر همسرم بود شاید فرزندانم بهتر تربیت می‌شدند+ویدیو