به گزارش سایت خبری ساعدنیوز به نقل از خبر ورزشی، این روزها در شبکه های اجتماعی، بازار پرداختن به پدیده اعجاب آوری با لقب خودخوانده «هالک ایرانی» داغ است؛ کسی که اسم یک ابرقهرمان غول پیکر را روی خودش گذاشته اما با نخستین فوت مثل یک توده متراکم چربی به حرکت درمی آید. حتی اگر این زمین خوردن «عمدی» نبود و نسبتی با واقعیت داشت، می شد برای لحظه ای با ترحم ماجرا را دنبال کرد اما حقیقت آن است که تک تک این اتفاق ها، نقشه هایی ازپیش تعیین شده برای فروش یا کلیک بیشتر هستند. این نه یک مبارزه است و نه کوچک ترین ارتباطی با دنیای ورزش دارد. این فقط یک نمایش روحوضی برای فریب دادن مردم و بلعیدن اسکناس است و متأسفانه تا اینجا کاملا موفق پیش رفته است. مانیفست پنهان شده در چنین نمایشی هم، همان شعار همیشگی شاخ های مجازی است. اینکه بدنامی، همواره سودآورتر از گمنامی خواهد بود.
محبوب بودن، هرگز انتخاب شاخ های مجازی نبوده است. اگر به سیر تکاملی شهرت آنها نگاه کنید، ماجراهایی را می بینید که مدام موجی از تحقیر و نکوهش را برای شان رقم زده اند و در عین حال باعث شهرت شان شده اند. کسی که خودش را به خاطر یک خواننده دیگر رسما خفه می کند، خوب می داند که در فضای مجازی با چه سرنوشتی روبه رو خواهد شد. کسی که به مردم توهین می کند و بی پول ها را بی عرضه می داند، خوب می داند مردم با چه کلماتی در اینستاگرام به سراغش خواهند آمد. آنها دست به هر کاری می زنند تا منفور باشند؛ چراکه در این صورت، مخاطب بیشتری به دست می آورند و در نتیجه، به درآمد بیشتری هم خواهند رسید. در عصر استوارشدن کلام روی بی محتوایی محض، وقتی قافیه ها به تنگ آمده اند و خوب بودن دیگر کسی را به وجد نمی آورد، عده ای حاضرند هر داغ و ننگی را به جان بخرند اما به هر قیمتی دیده شوند. هالک ایرانی هم یکی از همین قماش است. اگر هنوز نمی دانید چه اتفاقی بین او و حریف یا به عبارت بهتر «شریک» خارجی اش رخ داده، کافی است قطعه های پازل را در کنار هم قرار بدهید. ماجرا از فتوشاپ پیش پاافتاده و عضله سازی نرم افزاری شروع می شود، وقتی ابرقهرمان موردنظر با چند کلیک ساده ساخته شد، باید یک دعوای صوری هم راه بیفتد تا او بتواند خودی نشان بدهد؛ دعوایی که از رجزخوانی در اینستاگرام شروع می شود و به زد و خورد در دوبی می رسد. در نقشه ای که همه زیر و بم اش از قبل تعیین شده، سجاد غریبی با ظاهری کاملا متفاوت نسبت به آنچه در شبکه های اجتماعی به نمایش درآمده، کتک می خورد و روی زمین می افتد. چراکه هیچ راه بهتری را برای جذب مخاطب بلد نیست. پس از آن نوبت به یک کنفرانس مطبوعاتی صوری می رسد که اتفاقا هیچ مطبوعاتی هم در آن حضور ندارند. دو طرف با هم دعوا می کنند و حسابی اتاقک کوچک برگزاری کنفرانس نمایشی را به هم می ریزند اما در ویدئویی که به بیرون درز پیدا می کند، در حال شوخی و خنده دیده می شوند. جالب اینکه بین لورفتن این ویدئو در دوبی و انجام مصاحبه اختصاصی با یک رسانه زرد در ایران، فقط چند ساعت فاصله است. آن هم در شرایطی که همه می دانند هماهنگی، انجام مصاحبه، تدوین و آماده شدن آن به چند روز زمان نیاز دارد. قطعه های این پازل، تنها یک حقیقت را به تصویر می کشند؛ این دامی است که برای افراد ساده لوح پهن شده تا روی این بازی شرط ببندند، به تماشای آن بروند و یا برای آنلاین دیدن آن بلیت بخرند. بازنده این بازی، افرادی هستند که حتی هزار تومان برای این مزخرف محض خرج می کنند و برنده اش، 2 «بازیگری» که میلیاردها تومان پول به جیب می زنند و به ریش همه آنهایی که این نمایش را جدی گرفته اند، می خندند.
آنچه بین سجاد غریبی و مارتین فورد اتفاق می افتد، کوچک ترین ارتباطی با ورزش ندارد. اصلا آنها در کدام رشته ورزشی و در کدام سبک با هم مسابقه می دهند؟ اگر قرار است مبارزه آنها در رشته ام ام ای انجام شود، این دو نفر عضو کدام سازمان ام ام ای هستند؟ اصلا مگر می شود 2نفر در عضویت رسمی یک سازمان باشند و چنین رفتارهایی انجام بدهند؟ نوع برگزاری جلسه معارفه و کنفرانس هم نشان می دهد که همه چیز در یک فضای غیرمجاز به صورت نمایشی و با کمترین هزینه ممکن انجام شده است. این یک کلاهبرداری مدرن است که تعداد فالوئرهای هر دو نفر، نشان می دهد که تا امروز جواب داده و بعید نیست که حتی بیشتر از این هم جواب بدهد. جالب اینکه پسر خودهالک بین ایرانی، از نیامدن اسپانسرها و حامیان مالی به سمت خودش گلایه هم دارد. کدام عقل سلیمی سرمایه اش را در چاهی می ریزد که در آن این چنین با اعتماد، احساسات و حتی ترحم آدم ها بازی می شود؟
اینکه حتی یک نفر هم به جز خود سجاد غریبی وجود دارد که او را هالک می داند، تأسف بار است. شما که این لقب را برای او پذیرفته اید، اصلا می دانید هالک چه بود؟ هالک در دنیای کمیک، مرد خوب و سربه زیری بود که تحت تأثیر یک اتفاق، دچار یک جهش ژنتیک شد. پس از آن، هر وقت که خشم به سراغش می آمد، تغییر جثه می داد و به یک موجود بزرگ سبزرنگ تبدیل می شد. هالک که اتفاقا سوژه خیلی از فیلم ها و داستان ها بوده، نه اصلا می دانست فتوشاپ چیست، نه عکس جعلی جلوبازو درست می کرد، نه با له کردن پرتقال برای دیگران کری می خواند و نه تلاشی برای فریب دادن مردم انجام می داد. چقدر تلخ است که چنین القابی به همین راحتی مصرف می شوند. اگر قرار است هر آدمی که اضافه وزن دارد هالک باشد، پس هر دزدی که از دیوار خانه دیگران بالا می رود را باید اسپایدرمن صدا کنیم!
سجاد نخستین کسی نیست که این راه و روش را برای درآمدزایی انتخاب می کند و آخرینش هم نخواهد بود. این ماجرا در درجه اول، یک پدیده اجتماعی است که تأثیراتش هم هر روز بیشتر از قبل آشکار می شود. تنها راه منطقی برخورد با چنین پدیده ای، فاصله گرفتن از ایجادکنندگان آن است. بهاندادن به فرصت طلبان، بزرگ نکردن آنها و کلیک نکردن روی تصاویری که منتشر می کنند. این همان سلاح مرگباری است که آنها را از پا درمی آورد. این همان تلنگری است که جلوی این تعفن گسترده را می گیرد و به آنها یاد می دهد که بلند شوند، دنبال کار بروند، از زور بازوی نداشته شان نان بخورند و به دنبال خالی کردن جیب ملت نباشند.
محبوب بودن، هرگز انتخاب شاخ های مجازی نبوده است. اگر به سیر تکاملی شهرت آنها نگاه کنید، ماجراهایی را می بینید که مدام موجی از تحقیر و نکوهش را برای شان رقم زده اند و در عین حال باعث شهرت شان شده اند. کسی که خودش را به خاطر یک خواننده دیگر رسما خفه می کند، خوب می داند که در فضای مجازی با چه سرنوشتی روبه رو خواهد شد. کسی که به مردم توهین می کند و بی پول ها را بی عرضه می داند، خوب می داند مردم با چه کلماتی در اینستاگرام به سراغش خواهند آمد. آنها دست به هر کاری می زنند تا منفور باشند؛ چراکه در این صورت، مخاطب بیشتری به دست می آورند و در نتیجه، به درآمد بیشتری هم خواهند رسید. در عصر استوارشدن کلام روی بی محتوایی محض، وقتی قافیه ها به تنگ آمده اند و خوب بودن دیگر کسی را به وجد نمی آورد، عده ای حاضرند هر داغ و ننگی را به جان بخرند اما به هر قیمتی دیده شوند. هالک ایرانی هم یکی از همین قماش است. اگر هنوز نمی دانید چه اتفاقی بین او و حریف یا به عبارت بهتر «شریک» خارجی اش رخ داده، کافی است قطعه های پازل را در کنار هم قرار بدهید. ماجرا از فتوشاپ پیش پاافتاده و عضله سازی نرم افزاری شروع می شود، وقتی ابرقهرمان موردنظر با چند کلیک ساده ساخته شد، باید یک دعوای صوری هم راه بیفتد تا او بتواند خودی نشان بدهد؛ دعوایی که از رجزخوانی در اینستاگرام شروع می شود و به زد و خورد در دوبی می رسد. در نقشه ای که همه زیر و بم اش از قبل تعیین شده، سجاد غریبی با ظاهری کاملا متفاوت نسبت به آنچه در شبکه های اجتماعی به نمایش درآمده، کتک می خورد و روی زمین می افتد. چراکه هیچ راه بهتری را برای جذب مخاطب بلد نیست. پس از آن نوبت به یک کنفرانس مطبوعاتی صوری می رسد که اتفاقا هیچ مطبوعاتی هم در آن حضور ندارند. دو طرف با هم دعوا می کنند و حسابی اتاقک کوچک برگزاری کنفرانس نمایشی را به هم می ریزند اما در ویدئویی که به بیرون درز پیدا می کند، در حال شوخی و خنده دیده می شوند. جالب اینکه بین لورفتن این ویدئو در دوبی و انجام مصاحبه اختصاصی با یک رسانه زرد در ایران، فقط چند ساعت فاصله است. آن هم در شرایطی که همه می دانند هماهنگی، انجام مصاحبه، تدوین و آماده شدن آن به چند روز زمان نیاز دارد. قطعه های این پازل، تنها یک حقیقت را به تصویر می کشند؛ این دامی است که برای افراد ساده لوح پهن شده تا روی این بازی شرط ببندند، به تماشای آن بروند و یا برای آنلاین دیدن آن بلیت بخرند. بازنده این بازی، افرادی هستند که حتی هزار تومان برای این مزخرف محض خرج می کنند و برنده اش، 2 «بازیگری» که میلیاردها تومان پول به جیب می زنند و به ریش همه آنهایی که این نمایش را جدی گرفته اند، می خندند.
آنچه بین سجاد غریبی و مارتین فورد اتفاق می افتد، کوچک ترین ارتباطی با ورزش ندارد. اصلا آنها در کدام رشته ورزشی و در کدام سبک با هم مسابقه می دهند؟ اگر قرار است مبارزه آنها در رشته ام ام ای انجام شود، این دو نفر عضو کدام سازمان ام ام ای هستند؟ اصلا مگر می شود 2نفر در عضویت رسمی یک سازمان باشند و چنین رفتارهایی انجام بدهند؟ نوع برگزاری جلسه معارفه و کنفرانس هم نشان می دهد که همه چیز در یک فضای غیرمجاز به صورت نمایشی و با کمترین هزینه ممکن انجام شده است. این یک کلاهبرداری مدرن است که تعداد فالوئرهای هر دو نفر، نشان می دهد که تا امروز جواب داده و بعید نیست که حتی بیشتر از این هم جواب بدهد. جالب اینکه پسر خودهالک بین ایرانی، از نیامدن اسپانسرها و حامیان مالی به سمت خودش گلایه هم دارد. کدام عقل سلیمی سرمایه اش را در چاهی می ریزد که در آن این چنین با اعتماد، احساسات و حتی ترحم آدم ها بازی می شود؟
اینکه حتی یک نفر هم به جز خود سجاد غریبی وجود دارد که او را هالک می داند، تأسف بار است. شما که این لقب را برای او پذیرفته اید، اصلا می دانید هالک چه بود؟ هالک در دنیای کمیک، مرد خوب و سربه زیری بود که تحت تأثیر یک اتفاق، دچار یک جهش ژنتیک شد. پس از آن، هر وقت که خشم به سراغش می آمد، تغییر جثه می داد و به یک موجود بزرگ سبزرنگ تبدیل می شد. هالک که اتفاقا سوژه خیلی از فیلم ها و داستان ها بوده، نه اصلا می دانست فتوشاپ چیست، نه عکس جعلی جلوبازو درست می کرد، نه با له کردن پرتقال برای دیگران کری می خواند و نه تلاشی برای فریب دادن مردم انجام می داد. چقدر تلخ است که چنین القابی به همین راحتی مصرف می شوند. اگر قرار است هر آدمی که اضافه وزن دارد هالک باشد، پس هر دزدی که از دیوار خانه دیگران بالا می رود را باید اسپایدرمن صدا کنیم!
سجاد نخستین کسی نیست که این راه و روش را برای درآمدزایی انتخاب می کند و آخرینش هم نخواهد بود. این ماجرا در درجه اول، یک پدیده اجتماعی است که تأثیراتش هم هر روز بیشتر از قبل آشکار می شود. تنها راه منطقی برخورد با چنین پدیده ای، فاصله گرفتن از ایجادکنندگان آن است. بهاندادن به فرصت طلبان، بزرگ نکردن آنها و کلیک نکردن روی تصاویری که منتشر می کنند. این همان سلاح مرگباری است که آنها را از پا درمی آورد. این همان تلنگری است که جلوی این تعفن گسترده را می گیرد و به آنها یاد می دهد که بلند شوند، دنبال کار بروند، از زور بازوی نداشته شان نان بخورند و به دنبال خالی کردن جیب ملت نباشند.