دسته بندی ها

سیاست
جامعه
حوادث
اقتصاد
ورزش
دانشگاه
موسیقی
هنر و رسانه
علم و فناوری
بازار
مجله خانواده
ویدیو
عکس

جستجو در ساعدنیوز

هنر و رسانه /

هاینریش بُل راوی تراژدی فاشیسم 

شنبه، 02 دی 1402
کد خبر: 367901
زیستن اخلاقی و انسانی در عصر استیلای اهریمن! تِم محوری آثار هاینریش بُل نویسنده نوبلیست آلمانی است. او نشان می دهد که چگونه ظهور فاشیسم سلسله ای بی منتها از رنج ها را برای جامعه آلمانی رقم می زند و انسان ها را به جلاد و قربانی تقسیم می کند.

قهرمانانش، انسان‌های تک‌روهایی هستند که در زندگی اجتماعی شکست می‌خورند و ناگزیر منزوی می‌شوند. اما در این تراژدی، درون انسانی خود را در قمار با ظلمت بیرونی نمی‌بازند. که این روایتی از زندگی خودش بود؛ از مخالفتش با فاشیسم تا نقدش به دین و‌ کلیسا. هاینریش تئودور بُل 105 سال پیش در کلن در خانواده‌ای کم‌بضاعت به‌دنیا آمد. تبار خانوادگیش ایرلندی بود. پدرش، ویکتور، نجار و گنجه‌سازی مقروض و مادرش، ماریا نی هرمانس زنی کم‌سواد و از خانواده‌ای کشاورز بود. دوره مدرسه را در کلن گذراند و تابستان‌ها کار می‌کرد تا کمک‌خانواده باشد.

خانواده‌اش معتقد به کلیسای کاتولیک بودند و در میان همسایگان انسان‌هایی اخلاقی شناخته می‌شدند. زندگی هاینریش تحت‌تاثیر یک معلم “ضدنازی” در دبیرستان تغییر کرد: «آقای بائر ساعت‌ها با ما شاگردان حرف می‌زد تا نشان دهد که چگونه استبداد به فساد اجتماعی و تنزل اخلاق عمومی منجر می‌شود». کمتر روزی بود که بدون خواندن کتاب برایش شب شود، با این‌حال بخاطر شرایط اقتصادی خانواده رویای رفتن به دانشگاه را نداشت. بعد از کمی کارهای پراکنده، 20 ساله بود که اولین شغل تمام وقتش را در موسسه انتشاراتی مت-لمپرتز در شهر بن شروع کرد و کتابفروش بخش کتاب‌های قیمتی و نایاب آن‌جا شد.

شب‌ها، تا دیر وقت می‌خواند و می‌نوشت. بل در زندگینامه‌اش نوشته «این دوره اولین تلاش‌های جدی من برای نوشتن بود» 21 ساله است که به خدمت وظیفه فراخوانده می‌شود و او که از خانواده‌ای با ریشه‌های انسان‌دوستانه و شهر مهاجرپذیر کلن می‌آید، به دنبال راهی برای گریز از ارتش نازی‌هاست. «کلن شهری بود که مردم بر سر هیتلر گلدان گل پرتاب می‌کردند» خودش هم هرگز حاضر نشد تا به سازمان جوانان هیتلری بپیوندد. به دنبال راهی برای رهایی از شر خدمت در ارتش هیتلری است که پس از 6 ماه موفق به اخذ پذیرش دانشگاه در تابستان 1939 در رشته ادبیات آلمانی و زبان‌های باستانی می‌شود.

هاینریش بل در میان هفت نویسنده آلمانی برنده جایزه نوبل در قرن بیستم، بیش از همه راوی زخم‌های فاشیسم بر روح و تن جامعه‌اش است. هنرمندی‌ست معترض که ادبیات را عرصه‌ای برای ادای وظایف انسانی می‌خواند همین نگاه به ادبیات و هنر است که روایت‌های گزارش‌گونه او را یکه و یگانه کرده است. می‌گوید دوران کودکی و نوجوانیش در محرومیت تام و فقر مطلق گذشت، اما این وضع تنها منحصر به او نبود. نوشته «همکلاسی‌های من زنگ تفریح از من نان گدایی می‌کردند زیرا پدر و مادرشان بیکار بودند» اما روایت هاینریش بل همین‌جا تمام نمی‌شود، و اتفاقا نگاه خاص او به نتایج این شرایط است.

«همین بیکاران بودند که چند سال بعد یا پلیس سرکوب شدند یا جلاد سیستم فاشیستی، یا سرباز ارتش نازی و یا کارگر کارخانه‌های اسلحه‌سازی. و دیگرانی که راهی اردوگاه‌های کار اجباری و قربانیان فاشیسم شدند» از همین‌رو موضوع رمان‌های بل جنگ است و ظلمت زندگی در جامعه تکه‌تکه شده پس از آن. با درگرفتن آتش جنگ جهانی دوم توسط آلمان هیتلری، در پایان همان ترم تابستان دوباره برای خدمت به ارتش احضار و مجبور به شرکت در جنگ می‌شود. از پاییز 1940 تا تابستان 1943 در جبهه غربی در فرانسه مشغول خدمت است. در این میان البته یک‌سالی را بابت ابتلا به تیفوس از خدمت مرخص می‌شود.

در همین دوره بیماری و مرخصی استعلاجی با آن‌ماری سش، دختر جوانی که خود «زخم خورده درام فاشیستی حکومت نازی‌ها و منتقدی آگاه و زبان‌شناس» بود و بعدها مترجم، ازدواج می‌کند. چند ماه بعد دوباره به ارتش فراخوانده و این‌بار راهی جبهه شرق و نبرد با روسیه در خاک مجارستان و رومانی می‌شود. با آغاز شکست آلمان در بهار 1945 اسیر ارتش آمریکا و تا پایان جنگ در اردوگاهی در بلژیک زندانی می‌شود. در همین ایام خبر درگذشت پسر نوزادش، کریستف را می‌شنود و پس از آزادی از اردوگاه جنگ، در دسامبر 1945 با همسرش به حومه کلن و خانه ویران شده‌اش باز می‌گردد و همان‌جا ساکن می‌شوند.

اما زمانه سیاهی‌ها همچنان سترون پا برجاست. گرسنگی و تلاش هر روزه برای دریافت کارت جیره بندی غذا اولویت اصلی زندگی آلمانی‌هاست. بل که کار پدرش، نجاری را ادامه می‌دهد، رویایی اتمام تحصیل بازگشت به دانشگاه را دارد و هدفش در زندگی روایت رنج روزگار است. رویایی که به سرانجام رساند. اولین داستان کوتاهش را یک‌سال پس از جنگ چاپ می‌کند و تا سال 1950 به‌غیر از چندین داستان کوتاه و مقاله شاهد به‌دنیا آمدن فرزندانش ریموند، رنه و وینسنت در کلن ویران و البته چاپ اولین رمانش “قطار به موقع رسید” می‌شود. اتفاق سرنوشت‌ساز اما دعوت شدنش به گروه ادبی و مهم 47 است.

این گروه که در «آلمان ویران و تقسیم شده پس از جنگ» تحت‌تاثیر جنبش‌های ادبی اروپا و در سال 1947 پایه‌گذاری شد تا سال‌ها و پیش از فروپاشی‌اش، دو دهه بعد، نقش یگانه‌ای در شکل‌دهی به تجربه ادبی نسل جوان داشت و از دل آن نفراتی چون گونتر گراس، پل سلان، اریش فرید و پتر هانکه در آمدند. هاینریش بل تا پیش از شناخته شدنش به‌عنوان نویسنده و تا تابستان 1951 کارمند قراردادی اداره آمار و سرشماری کلن می‌شود. اما با دریافت جایزه ادبی گروه ادبی 47 برای داستان “گوسفند سیاه” تصمیم نهایی را می‌گیرد و قید کارمندی را می‌زند. تصمیمی که آلمان را صاحب نویسنده‌ای تراز اول کرد.

دهه 50 میلادی دهه جوایز معتبر ادبی‌ست؛ از جایزه فون‌درهایت تا نشان آکادمی هنرهای زیبای باواریا، از جایزه منتقدان آلمان تا نشان تریبونِ پاریس و جایزه فرانسه برای بهترین رمان خارجی، کمی بعد جایزه گئورگ بوشنر و با آغاز دهه 70 میلادی به ریاست “انجمن بین‌المللی قلم” برگزیده می‌شود. در 55 سالگی نوبل ادبیات را هم گرفت، اما برای بل مدال دفاع از حقوق بشر، کارل فون اوسیتزکی Ossietzky جایگاه دیگری داشت. اوسیتزکی روزنامه‌نگاری بود که با افشای اطلاعات سری نظامی نازی‌ها و علیرغم برنده شدن جایزه صلح نوبل توسط گشتاپو بازداشت و درنهایت بخاطر اهمال در درمانش جان‌سپرد.

هاینریش بل خود نیز لحظه‌ای در دفاع از حقوق نویسندگان و روزنامه‌نگاران و فعالان مدنی در آلمان و سراسر جهان باز نماند. نمونه‌اش، هماهنگی و کمک تاثیرگذاری بود که در فرار و نجات آلکساندر سولژنیتسین و خانواده‌اش پس از چاپ رمان تکان‌دهنده “مجمع‌الجزایر گولاک” از روسیه به سوئیس کرد. بل به دلیل تجربه دهشتناک جنگ، زخمی شدن چندباره‌اش و زیستن سیاهی‌هایی که دیده بود، وظیفه اصلی خود را هشدار به جامعه می‌دانست که در «چشم بهم‌زدنی به غفلت خشونت و دامن جنگ نیفتد» خودش گفته است که خلاصه کلی تمامی مقالات و رمان‌هایش در تکرار این عبارت است «جنگ، دیگر هرگز».

از “حتی یک کلمه هم نگفت” که در آن به سرنوشت زن و شوهری می‌پردازد که ارتباط انسانی خود را به دلیل وضع بد اجتماعی در آلمان پس از جنگ از دست می‌دهند و زندگی‌شان می‌پاشد، تا “خانه بی‌سرپرست” که روایتی است از جامعه گرسنه‌گان و بیکاران که هر روز بیشتر زوال اخلاق را تجربه می‌کنند. مردانی معلول و زخم‌خورده جنگ و زنانی بی‌سرپرست و کودکانی رها در خیابان‌ها، این گزارش صادقانه بل است از زندگی پس از جنگ. “بیلیارد در ساعت نه و نیم” پرتره‌ای‌ست از جامعه شکاف خورده که میان قربانیان و جلادان تقسیم شده و البته شاهکارش “عقاید یک دلقک” که نقدی است به کلیسای کاتولیک.

هانس اشنیر، دلقک دوره‌گردی‌ست که با حضور در مجامع مذهبی موجب خنده حظار می‌شود. او که فرزند کارخانه‌دار معروفی است به ثروت پدر پشت‌پا زده و زندگی ساده‌ای را در پیش گرفته که تلخ تمام می‌شود. نقد اصلی بل البته به نقش کلیسایی است که در آن خوشبختی مردم و زندگیشان، هیچ جایگاهی ندارد. بل که خود را کاتولیک می‌دانست، نمی‌توانست از اشتباهات واتیکان و محافظه‌کاری افراطی حزب دموکرات مسیحی به‌راحتی چشم‌پوشی کند. خصوصا این‌که توافق و تنفیذ پاپ پیوس دوازدهم از رژیم هیتلر را گام بزرگی در مشروعیت بخشیدن به پایه‌های حکومت نازی‌ها و خطای نابخشودنی واتیکان می‌دانست.

دیدگاه‌های آزادی‌خواهانه بل در مورد مذهب و مسائل اجتماعی به آتش خشم محافظه‌کاران در آلمان و پاسخ تند کلیسای کاتولیک منجر شد. پرده آخر زمانی رخ داد که بل علیه قانونی که پس از جنبش دانشجویی 1968 در آلمان و اروپا اتفاق افتاد، تصویب شد و محدودیت‌های اجتماعی فراوانی را موجب می‌شد. بل در مقاله‌ای این قانون را سرکوب آزادی نامید و بعد از نقدهایی که به مطبوعات دست‌راستی و محافظه‌کار، از جمله بیلد کرد و آن‌ها را به روزنامه‌نگاری غیراخلاقی و جعلی متهم نمود، زندگیش دستخوش حملات تندروها شد. شهرت و پیگیری بل چیزی نبود که محافظه‌کاران به‌آسانی از آن بگذرند.

او را بطور رسمی متهم به “همدلی با خشونت‌گرایان و همدردی با تروریسم” کردند. در جریان دستگیری اعضای گروه چریکی “بادر-ماینهوف” از لزوم محاکمه قانونی و حق دفاع آن‌ها و خصوصا اولریکه نوشت. حقی که تندروها درکش نمی‌کردند و در “اشپرینگر” بل را بطور رسمی «پدر معنوی خشونت» نامیدند. کمی بعد بابت پرونده آدم‌ربایی هانس مارتین شلایر، به دروغ توسط روزنامه بیلد متهم به اطلاع از اتفاق و دخالت پسرش در آدم‌ربایی شد که در تحقیقات پلیس رد شد. برای تندروها دفاع بی‌قید بل از حقوق بشر و آزادی قابل هضم نبود، از همین‌رو، حزب دموکرات مسیحی نامش را در لیست سیاه گذاشت.

شاهکار بل را “سیمای زنی در میان جمع” (عکس دسته جمعی با بانو) خوانده‌اند که علیرغم پلیدی‌ها سویه‌ای به‌غایت انسانی دارد. لنی، قهرمان داستان، علیرغم خطاها و جهالتش از اوضاع، در میان کسانی که بویی از انسانیت نبرده‌اند “بانویی” است با شخصیت اصیل و ممتاز که انسان باقی می‌ماند. هاینریش بُل که ادبیات را گزارشی متعهدانه می‌دانست که باید با قلب نوشته شود و درد فرودستان را تجلی دهد، قهرمان‌هایش «تک‌روهایی هستند که در زندگی اجتماعی شکست می‌خورند و ناگزیر منزوی می‌شوند» اما سعی می‌کنند تا چهره انسانی خود را حفظ ‌کنند.

*** این یادداشت اثر نویسنده ای با نام مستعار آدورنو در توئیتر @Adorno_Persian است که با هماهنگی خود نویسنده منتشر می شود.


1 پسندیدم 2 دیدگاه

استخاره آنلاین
فال حافظ آنلاین
فال امروز یکشنبه 11 شهریور
از سراسر وب
دیدگاه ها
بازدیدکننده
8 ماه پیش

بااحترام بسیار متشکرم.
پاسخ
دیدگاه خود را ثبت نمایید
استخراج مقاله از پایان نامه کارشناسی ارشد و دکتری و چاپ در مجلات isi، علمی پژوهشی، Scopus + پاورپوینت آموزشی
(ویدئو) لحظات پر از حس خوب، آشپزی با مادربزرگ خوش سلیقه به صرف کتلت خوشمزه
ترجمه تخصصی کتاب
چیدمان مفصل میز صبحانه دلچسب دختر علی دایی با دیزاین اشتها برانگیز/ سالم خوری به سبک دنیز دایی +عکس
تست هوش تصویری/ فقط افرادی جواب صحیح را می‌دانند که هوش و استدلال منطقی بالایی دارند
رونمایی از محسن رضایی در حال بازی کردن با نوه هایشان +عکس / آقای سیاستمدار پدربزرگ مهربانی از آب درآمد
خطای دید/ حتی افرادی با ضریب هوشی بالا نمی‌توانند "پاکت‌نامه" را در «غذاخوری مدرسه» و فقط در 5 ثانیه پیدا کنند
هزینه تبدیل پایان نامه به کتاب + ویدئو آموزشی
استخراج فوری مقاله از پایان نامه برای مجلات ISI با بهترین کیفیت
رونمایی از چهره واقعی شیما جعفرزاده، بازیگر نقش دیبا در سریال طوبی/ خواهر طوبی زمین تا آسمون تفاوت داره با فیلم+عکس