ساعدنیوز
ساعدنیوز

حکایت مرد هیزم شکن از کتاب کلیله و دمنه

  جمعه، 28 مرداد 1401   زمان مطالعه 8 دقیقه
حکایت مرد هیزم شکن از کتاب کلیله و دمنه
در این بخش از ساعدنیوز قصد داریم شما را با داستان جالبی از داستان های کلیله و دمنه آشنا کنیم با ساعدنیوز همراه باشید.

نگاهی به کلیله و دمنه

کلیله و دمنه نام کتابی پند آمیز با قدمتی بیش از ۲۰۰۰ هزار سال است که از شاهکارهای ادبی جهان به شمار می آید. کلیله و دمنه اصالتی هندی دارد و بر اساس منابع موجود، تألیفی است مبتنی بر چند اثر هندی که مهم ترین آنها “پنجه تنتره” به معنی”پنج فصل” و به زبان سانسکریت است که توسط فیلسوف هندی به نام بیدبا (Bedba) و برای پادشاه هندی به نام دبشلیم (Debshleem) نوشته شده است. پنچاتنترا یا پنجه تنتره به معنی “پنج دستگاه” یا “پنج شعار” یا “پنج فصل”، کتابی است از هند باستان شامل مجموعه ای از حکایات حیوانات که به صورت نظم و نثر در یک قالب داستانی که جنبهٔ اخلاقی داشته و اساس کتاب کلیله و دمنه فارسی و عربی است. “مجموعه پنجه تنتره”، “فضایل اخلاقی” و “دوری از رذائل” و “رعایت وظائف نسبت به خانواده و اجتماع” و همچنین “تدبیر در کار کشورداری” را تعلیم می دهد.

نویسنده کلیله و دمنه حیوانات و پرندگان را به عنوان شخصیت های اصلی کتاب در نظر گرفته است و با استفاده از رفتارهای میان حیوانات به صورت کاملا هوشمندانه الگوهای زشت و زیبای رفتارهای انسانی را به تصویر کشیده است. قهرمانان کتاب کلیله و دمنه حیوانات هستند و یکی از شخصیت های مهم کتاب شیری است که نقش پادشاه را داشته و گویا یک گاو نر به نام شترباح (shetrebah) خدمتکار پادشاه (بنده ی او) بوده است. علاوه بر شخصیت شیر دو شخصیت اصلی دیگر داستان های کلیله و دمنه، دو شغال به نام های کلیکه (kalila) و دمنه (dimna) هستند و بخش بزرگی از کتاب اختصاص به داستان این دو شغال دارد. افسانه های موجود در کلیله و دمنه شامل چندین موضوع است که قابل توجه ترین رابطه بین پادشاه و مردمش است.

کلیله و دمنه

داستان مرد هیزم شکن کلیله و دمنه

مردی هر روز صبح به صحرا می رفت ، هیزم جمع می کرد و برای فروش به شهر می برد . زندگی ساده اش از همین راه می گذشت . تنها بود و همین روزی اندک بی نیازش می کرد . آن روز به هیزم هایی که جمع کرده بود ، نگاه کرد . برای آن روز کافی بود . حالا باید به شهر بر می گشت . هیزمها را روی دوش گذشت و به راه افتاد . از دور سایه ای دید . در ابتدا سایه مبهمی بود که به سرعت تکان می خورد . دقت کرد شاید بفهمد سایه چیست . سایه هر لحظه نزدیک و نزدیکتر می شد و شکل مبهم خود را از دست می داد .

این بار بیشتر دقت کرد . وای ! شتری رم کرده بود که جنون آسا به سمت او می آمد و هر لحظه امکان داشت او را زیر پاهای خود له کند . مرد به وحشت افتاد. نمی دانست چه کار کند و کدام طرف برود . شتر نزدیکتر می شد . پا به فرار گذاشت . هیزم های روی دوشش سنگین بودند و او مجبور شد آنها را به زمین اندازد ، وگرنه با آن سرعتی که شتر می دوید حتما ً به او می رسید . حالا سبکتر شده بود .

او می دوید و شتر هم دنبالش / چاهی را دید که هر روز از کنارش می گذشت . فکری به ذهنش رسید . باید داخل چاه می رفت . بله ! تنها راه نجاتش همین بود . شاید این گونه از شر آن شتر راحت می شد . بعد می توانست از چاه بیرون بیاید و هیزمهایش را دوباره بردارد و به شهر برود . به چاه رسید . دو شاخه ای را که از دهانه چاه روییده بود ، گرفت و آویزان شد . بین زمین و هوا معلق بود و دستهایش شاخه ها را محکم چسبیده بود . اما آن شاخه ها تنها وسیله پیوند بین مرگ و زندگی او بودند .

یکی دو دقیقه گذشت . صدای پای شتر را می شنید که هنوز داشت در آن اطراف ، پرسه می زد. دیگر بیشتر از این نمی توانست آویزان بماند. باید پاهایش را به جایی محکم نگه می داشت . به این طرف و آن طرف تکان خورد ، شاید بتواند دیواره چاه را پیدا کند . یک دفعه پاهایش به جایی محکم شد . همان جا پاهایش را نگه داشت .

نفسی به آرامی کشید و با خود گفت : ” خیالم راحت شد. چند دقیقه دیگر می ایستم و بعد بیرون می روم . دیگر صدایی نمی آید . حتما ً شتر رفته است . کمی دیگر هم صبر کنم بهتر است . ”
به پایین نگاه کرد . می خواست بفهمد پاهایش را کجا گذاشته است. چاه تاریک بود و چیزی نمی دید . کم کم چشم هایش به تاریکی عادت کرد. پاهایش را دید که روی …

وای ! خدایا باورش نمی شد . از سوراخ های دیوار چاه ، سر چهار مار بیرون آمده بود و او پاهایش را درست روی آنها گذاشته بود . کافی بود پایش را برای لحظه ای از سر مارها بردارد تا آنها او را مثل یک تکه چوب ، خشک و سیاه کنند. از ترس و وحشت نزدیک بود تعادلش را از دست بدهد. دست هایش می لرزید. نگاهش به ته چاه افتاد .

نمی دانست چاه چقدر عمق دارد . ناگهان ترسش دو چندان شد و بی اختیار فریاد کشید : ” نه ! خدایا به دادم برس .” ته چاه دو چشم درشت برق می زد . دو چشم درشت اژدهایی که از پائین او را تماشا می کرد و منتظر بود تا او پرت شود و حسابش را برسد. حالا باید چه کار می کرد ؟ عقلش به هیچ جا نمی رسید . خدا را شکر که شاخه ها سفت و محکم بودند . نگاهی به بالا انداخت . ای داد و بیداد ! دو موش صحرایی سیاه و درشت سر چاه نشسته بودند و شاخه ها را می جویدند .

اوضاع و احوال لحظه به لحظه بدتر می شد . سعی کرد موشها را بترساند و فراری بدهد . اما فایده ای نداشت . آنها همچنان مشغول جویدن شاخه ها بودند. دیگر حسابی ناامید شده بود. مرگ را در یک قدمی خود احساس می کرد . به خودش گفت : ” کارم تمام است . دیگر راه نجاتی نمانده ، نه بالا و نه پائین . از زمین و آسمان بلا بر سرم می بارد. ”

دستهایش از شدت خستگی می لرزید. بیشتر از این نمی توانست از شاخه ها آویزان بماند. باید راه چاره ای پیدا می کرد. هر لحظه امکان داشت دست هایش شل شوند و یا موشها شاخه ها را ببرند و او به ته چاه بیفتد و طعمه اژدها شود . پاهایش همچنان روی سر مارها بود. نمی توانست کوچکترین تکانی بخورد.

دوباره به شاخه ها نگاه کرد . موشها سرگرم جویدن بودند. فکر کرد چیزی بردارد و به طرف آنها پرتاب کند. با این کار حداقل خیالش از شاخه ها راحت می شد. آن وقت می توانست به مارها فکر کند. دستش را دراز کرد و به اطراف شاخه ها دست کشید . دستش به چیزی خورد . نگاه کرد . شبیه کندوی عسل بود . اما چرا تا به حال متوجه آن نشده بود ؟ از شدت ترس و فکر و خیال به آن توجهی نکرده بود . گرسنه اش بود و عسل می توانست گرسنگی او را فرو بنشاند و آن لحظات تلخ را شیرین کند . انگشت خود را در عسل فرو برد و در دهانش گذاشت .

چه شیرین بود ! یک انگشت دیگر برداشت و در دهان گذاشت . بعد یک انگشت دیگر و بعد … دیگر به کلی یادش رفت که کجاست و در چه وضعیتی قرار دارد . به تنها چیزی که فکر می کرد این بود که عسل ها را انگشت بزند و تا آخر بخورد. نه به فکر موشها و مارها بود و نه به اژدهایی که منتظر بلعیدنش بود ، می اندیشید . شیرینی عسل همه چیز را از یادش برده بود .

ناگهان تکانی خورد و کمی پائین رفت . به خودش آمد و کندو و عسل شیرین از یادش رفت . به موشها نگاه کرد . داشتند آخرین بندهای نازک شاخه ها را پاره می کردند . دیگر فرصت هیچ کاری نبود . به یاد غفلت خودش افتاد که در اوج گرفتاری و بدبختی ، به خوردن مشغول شده بود. شاید اگر کمی زودتر به فکر می افتاد ، می توانست نجات پیدا کند و شاید هم نه . اما به هرحال غفلت او همه چیز را خراب کرد . شاخه ها کاملا ً پاره شدند . فریادی از ترس کشید و خودش را بین زمین و آسمان دید که به سرعت به ته چاه می رفت . صدای فریادش در دل چاه پیچید . انگار کسی به او می گفت : ” این است سزای کسی که در هنگام خطر ، بی خیال و بی تفاوت باشد و دست روی دست بگذارد . ” چند لحظه بعد ، صدای فریاد او و انعکاسش محو شد و سکوتی عمیق چاه را فرا گرفت . مثل اینکه هیچ اتفاقی نیفتاده بود و هرگز کسی از شاخه ها آویزان نشده بود .

مارها که از شر پاهای او خلاص شده بودند ، دوباره به سوراخهای خود خزیدند . آن بالا و بیرون از چاه هیچ چیزی نبود . نه موشی و نه شتری . فقط هیزمهای مرد هیزم شکن بودند که باد آنها را به این طرف و آن طرف می برد .

دیدگاه ها

  دیدگاه ها
پربحث های هفته   
الهام چرخنده: من برای همه کسانی که کتکم زدند، باعث بیماری قلبی شدند نفرین ندارم اما الهی که به درد من دچار بشید+ویدیو (112 نظر) عرض ارادت فریبا نادری به امام خمینی(ره): مرد بزرگ جایت خالی است در میان مردمان سرزمینِ نور؛ ممنون که این انقلاب رو برایمان رقم زدی+ عکس (111 نظر) مازیار لرستانی: ای کاش به جای روز زن و روز مرد، روز شرف و انسانیت داشتیم+عکس (106 نظر) تذکر جدی علی دایی به اعجوبه طنز ایران: دفعه آخرت باشد که ادای من را درآوردی! (80 نظر) علی دایی در واکنش به تقلید صدایش در مراسم استقلالی‌ها: در گذشته پادشاهان دلقک‌هایی داشتند که وظیفه‌شان تقلید صدا و خنداندن مردم بود+عکس (62 نظر) سحر زکریا خطاب به شهاب حسینی: این جماعت چه می دانند که در خیابان با من چه کردید از اینکه یورش آوردید برای زدن من فراموش نمی کنم! +عکس (57 نظر) شعرخوانی زیبا و دلنشین رهبر معظم انقلاب: ای تکیه گاه و پناه زیباترین لحظه های پرعصمت و پر شکوه تنهایی و خلوت من+ویدیو (54 نظر) سحر زکریا: بهنوش بختیاری نخود هر آشه در حد من نیست که بخوام باهاش دهن به دهن بشم! خانم بختیاری در بین همکاران جوک هستن!+فیلم (41 نظر) شیلا خداداد: موهامو رنگ نمیکنم چون همینجوری و نچرال بودن رو دوست دارم؛ وقتی عروسی برم لاک میزنم و برمیگردم پاک میکنم+ ویدیو (39 نظر) مریم مومن: تمام پسرهای محله رو زدم هیچکس بدون اجازه من نباید از کوچه رد میشد باید زنگ در رو میزدن بعد رد میشدن+فیلم (37 نظر) امام جمعه پردیسان: از رهبری تقاضا دارم اجازه ساخت بمب اتم را صادر کنند +فیلم (32 نظر) ژیلا صادقی: من زنی هستم، آزاد/ در فطرت من حیا نهاده شده/می‌دانم از کجا باید شروع کنم و کجا می‌شود رها شد (32 نظر) لیلا اوتادی: من ترک هستم، منتها نه تُرک تبریز و اردبیل؛ ترک قشقاییِ شیراز هستم+ویدیو (30 نظر) مهراوه شریفی نیا، بازیگر سریال کیمیا با پوششی متفاوت و با گوشواره هایی با طرح انگور در شبکه تلویزیونی افغانستان حضور یافت+ویدیو/ تعریف و تمجید خانم بازیگر از مهمان نوازی مردم در کابل (29 نظر) علی دایی: دکترها گفته بودند شاید زیر عمل زنده نمانم، میتوانستم همه جای دنیا زندگی کنم اما همه درآمدم را در ایران سرمایه‌گذاری کردم...+عکس (26 نظر)
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
تیتر امروز   
قانون حجاب نباشد زنان عریان می‌شوند!
قاتل عاشق جنایت شب ولنتاین در یک قدمی چوبه دار
خبر تاسف برانگیز امروز/ حدس میزنید در جهان تکنولوژی زده‌ی امروز هر ساعت چند زن بدست نزدیکانش به قتل میرسد؟
لاریجانی دبیر شورای عالی امنیت ملی شود، با آمریکا واقع‌بینانه مذاکره می‌کند
همتی: مصمم به ایفای تعهدات خود در قبال بانک توسعه اسلامی هستیم
توزیع 720 هزار دلار تقلبی در بازار تهران
آقای عارف حق ندارید سکوتتان را علیه منتقدان چماق کنید!
قدرت فناوری در پیشگیری از انتقال بیماری مشترک با دام
ایران با پهلوی و قاجار ایرانستان می‌شد/اسرائیلی‌ها هم سرپهلوی کلاه گذاشتند؛ شاه شدن یک دزد، سندی از تحقیر ملت ایران!
بریدن گوش گروگان افغانستانی برای اخاذی از خانواده‌اش/ انهدام باند گروگانگیری و متجاوز
از بازار چه خبر؟ | قیمت خودروهای خارجی و وارداتی امروز سه‌شنبه 6 آذر 1403
اسرائیل و لبنان بر سر شرایط آتش‌بس به توافق رسیدند!
از بازار چه خبر؟ | قیمت خودروهای داخلی و مونتاژی، امروز سه‌شنبه 6 آذر 1403
پیشنهادات کمیسیون آموزش مبنی بر اصلاح سهمیه‌های مناطق محروم در کنکور
عفو مقام معظم رهبری برای بازگشت به تحصیل 60 نفر از دانشجویان تعلیق شده علوم پزشکی+ فیلم
منتخب روز   
خبر تاسف برانگیز امروز/ حدس میزنید در جهان تکنولوژی زده‌ی امروز هر ساعت چند زن بدست نزدیکانش به قتل میرسد؟ (فیلم) بیش از 60 درصد ایرانی‌ها تمایل دارند مهاجرت کنند / حس تعلق به ایران به شدت کاهش یافته ... تهران گردی / معرفی 36 پارک تفریحی و جذاب تهران؛ پایتخت را بهتر بشناسید آلبوم تصاویر ورزشی و خصوصی محمدهادی ساروی کُشتی گیر چشم ابرو مشکی ایرانی ؛ از کافه گردی و پاریس گردی تا پُشتک روی تُشک و مدال طلا مفاخر ورزشی ایران/ غلامرضا تختی از تولد تا مرگ گزارش تصویری دیدار تاریخی بسیجیان با ولی امر مسلمین جهان در سالروز تشکیل بسیج 20 میلیونی استقلال و پرسپولیس روی لبه تیغ/ روی مرز بین صعود و سقوط (فیلم) نظر رهبر معظم انقلاب درباره تخت جمشید / افتخاری ندارد، خدا می‌داند چقدر بیگناه مقابل تخت طاغوت‌های زمان به قتل می‌رسیدند ... کرکره خنده؛ بدل مهران مدیری: مدیری برای همیشه از ایران رفت اونور آب شبکه ای برای خودش تاسیس کرده به نام جوج تی وی من هم بدل مدیری هستم اسمم نعمت برزو کلایه است!+فیلم نگاهی به تیپ و استایل خوشرنگ و پرانرژی بهنوش بختیاری در اتاق گریم جوکر/ میکس زیبای سفید و قرمز👌 حضور بی شرمانه احسان کرمی و برزو ارجمند در عروسی مختلط ساسی مانکن به بهانه پاشیدن نمک روی زخم آبادانی ها+عکس واضح وام 680 میلیارد تومانی آقای مدیرعامل از بانک خودش!