امروز دشمن خارجی و ناکارآمدی های داخلی بلای جان ایران عزیز است؛ ایرانی که پایداری و دوامش را مدیون خون هزاران قهرمان جان برکفی است که وجب به وجب خاک این سرزمین به خون آنان آغشته است. هر کس امروز سنگ ایران دوستی به سینه می کوبد، عیار سخنش را باید با گام های عملی ای که برای سبک تر کردن بار ایران برمی دارد سنجید. ایران امروز در انتظار ذهن های خلاق و جان های شیفته ای است که جز هوای خدمت به خلقی برگزیده و آزاده را ندارند. محمد مالی روزنامه نگار و تحلیلگر مسائل ایران معاصر در یادداشتی به تحلیل این موضوع پرداخته است:
صحنه میدان نشان از اجرایی شدن استراتژی "هزار خنجر" علیه ایران می دهد. کاردهایی پیاپی و زهرآگین که از هر سو بر وطن می نشیند تا شاید این سرزمین خونریزی کند. در مقابل "هزار خنجر" این "مقاومت فعال" است که می تواند اثربخش باشد. اما نباید فراموش کرد که پیش زمینه ایستادگی "وحدت" و "یکپارچگی" است. باهم بودن و کنار هم ایستادن می تواند هزار خنجر را به سوی مصد آن بازگرداند. پس هر سخن و نوشته، هر عمل و کنش که بر مرزها بیافزاید و نارضایتی بسازد، اگر خنجر نباشد، یک تیر سمی است که می تواند رگی را بشکافد و کاخ رؤیایی را واژگون سازد. به عنوان تنها یک نمونه، خود ببینید که این روزها، "انسان نماهای شیطان صفت" چگونه نگرانی و تشویش را به دختران دانش آموزمان ارزانی داشته اند و می خواهند با پراکندن وحشت، علم و دانش را تخطئه، و آرامش و امنیت را از دخترانمان بستانند.
پس به تأکید می گوئیم هرچه و هر که اتحاد جامعه ایرانی را در شرایط کنونی هدف گیرد، و متزلزل سازد، مانند دوقطبی سازی های کاذب، و هزینه زایی که "ایران امروز" گرفتار آن است، اگر در دشمنی عمدی نداشته باشد، به حتم، دوستی و دلسوزی ندارد.
شاید باید با صراحت سخن گفت. اگر مسئولی آزمون و خطا می کند اگر از تخصص و شایستگی لازم برای اداره و تدبیر امور برخوردار نیست. اگر توان و ظرفیت او کوچک تر از مشکلی است که فرارویش آمده و حتی اگر سیاست ها و راهبردهایش شکست خورده، یک لحظه نباید بماند. چرا که یک کشور، تاب جنگیدن هم در عرصه داخلی و هم در گستره خارجی را ندارد. نمی توان از دالان ناکارآمدی داخلی و دسیسه های خارجی؛ تؤامان به سلامت عبور کرد. نمی توان در داخل، با مصیبت نفوذ و قصه تلخ خیانت روبرو شد و هم از خارج، تیرها و دشنه های بی شمار را یکی پس از دیگری به جان خرید. نمی شود هم قربانی تحجر بود و هم هدف از خودباختگی. هم از بیرون زخم کاسبی و دلالی و سوداگری را چشید، هم قاطبه ملت را به صبوری توصیه کرد و هم در برابر زیاده خواهی عده ای قلیل که زالوسفتانه شیره جان مردم را می مکند، سکوت روا داشت.
در ایران امروز، راهی نیست جز سپردن بارهای سنگین به افراد کاربلد، نخبه و متخصصین و بهترین های هر رشته! و افسوس و هیهات اگر در مسیری خلاف این جهت باشیم، و البته یادمان باشد، این خاک اهورایی در طول هزاره های رفته، ققنوس وار زیسته است و این راز ایران است که بر زمینه افتاده، زخم خورده، و تلخی دیده اما ناگهان برخاسته و جاودان مانده است. همین.