به گزارش سرویس سرگرمی پایگاه خبری ساعدنیوز، اسپند یا اسفند، گیاهی باستانی است که در فرهنگ ایرانی جایگاه ویژهای دارد. از دود کردن آن برای دور کردن چشمزخم گرفته تا کاربردش در مراسمهای سنتی، اسپند همواره الهامبخش شاعران و نویسندگان بوده است. در ادبیات فارسی، اشعار زیادی درباره اسپند سروده شده که هم جنبه آیینی دارند و هم رنگ و بوی عاشقانه، عارفانه یا اجتماعی. در این مقاله مجموعهای از جذابترین اشعار ادبی درباره اسپند را مرور میکنیم و نگاهی به مفهوم و نماد آن در شعر فارسی میاندازیم.
اسفند و اسفندونه
اسفند سی و سه دونه
قضا به دور
بلا به دور
به حق این صاحب نور
🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿
مرغ زمین
مرغ هوا
جنٌ و پری
آدمیزاد
همسایه دست راست
همسایه دست چپ
همسایه روبرو
همسایه پشت سر
🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿
از خویش و قوم
از بیگونه
هرکه از خونه بیرون رفته
هرکه تو خونه اومده
هرکه از دروازه بیرون رفته
هرکه از دروازه تو اومده
🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿
شنبه زا
یکشنبه زا
دوشنبه زا
سه شنبه زا
چهارشنبه زا
پنجشنبه زا
جمعه زا
🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿
هر چشم ناپاکیه
بترکه چشم حسود
بترکه چشم بخیل
به حقٌ شاه مردان
درد و بلا بگردان
🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿
اسفند دونه دونه،
صد وسی و سه دونه،
هر خونه ای یه دونه،
کولک دکاشته موسی،
🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿
کولک بچیه عیسی،
شنبه زا،یک شنبه زا…جمعه زا،
بترکه چشم حسود
🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿
اسفند و اسفند دونه
اسفنـد سی و ســـــه دونـــــــه
هر دونه ای یَ خونـه
بسوزَ چَشم حسود و حسد و بیگونه
🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿
اسفندا کی کاشـتَ؟
حضــرت علــیّ
کـــی بـرداشــــتَ؟
حضــرت علــیّ
🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿
کـی دود کــــــردَ؟
حضـرت فاطمـــه
برای کی دود کــردَ؟
بـرای حســـــــن و حسیـــــــن
حسن و حسین یا الله!
یـــزیــــــــد لعنــت اللـــــــه!
🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿
اسفند و اسفند دونه
اسفنـد سی و سه دونـه
هر دونه ای یَ خونـه
اَ خویــش و اَ بیگونــــه
🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿
اَ دوسُّ و اَ دشـمــن
بترکَ چَشم حسود وحسد
اسفنـدا کی کاشــتَ
علـیّ (ع) کاشــــــتَ
🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿
کـــی درو کــــردَ؟
حســــن و حسیــــن
کــی آتیـش کــردَ؟
فاطمـــــه زهــــــرا
🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿
عجب مادر بزرگم راست می گفت،
شفا در دود اسپند حسین است…
🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿
مدتی هست که زخم دل من خورده نمک
از کس و ناکس و بیگانه شنیدم متلک
رَحمهُ الّٰله عَلَی الحُبَّ حُسینِ بنِ عَلی
ْسر ارباب سلامت،حرف مردم به درک
🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿
باز هم چشم به راهم که مُحرّم برسد..
بوی اسپند عزایش به مشامم برسد…
کاش امسال، مُحرّم به دعای زهرا (س)
خبرآمدن منجی عالم برسد…
اللهم عجل لولیک الفرج
🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿
اگه روزی عاشق شدی قصه ات رو برای هیچکس نگو،
این روزها چشم حسودها به دود اسپند عادت کرده
🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿
تو را خودم چشم زدم بس که نوشتمت
میان نوشته هایم بی آنکه اسپند بچرخانم میان واژه ها . . .
🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿
اسپند دود می کنم ، برای عشقمان هر شب
میان راز و نیاز های شبانه نکند جادوگر زشت بی تفاوتی ، چشممان بزند . . .
🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿
قصه خوب بودنت را برای کسی نمیگویم
این روزها چشم حسود به دود اسپند عادت کرده است
🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿
به هوای آرزوهایت، اسپندی دود میکنم، تا دور شود چشم بد،
از چشم های مهربانت!!!!
🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿
بوی اسپند عزتخانه ی تو می آید
ارباب صدای قدمت می آید
این خبر را برسانید به کنعانی ها
بوی پیراهن خونین کسی می آید…..
🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿
اسفندواسفند دونه اسفند سی وسه دونه
بترکه چشم حسودو بدزاااااااات
🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿
چشم بد از تو دور باشه الهی
چشم حسودا کور باشه الهی
🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿
اسپند اسپد دونه
اسپند دونه دونه
اسپند سی و سه دونه
اسپند اسپند دود کند چشم حسود کور کند
🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿
اسپند دونه دونه اسپند
130 دونه بترکه چشم حسود از لونه
از خودی و بیگونه
کند
🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿
اسپند و اسپند دونه…….. اسپند صدو سی دونه
چشم حسود و بخیل……… بترکه دونه دونه
کند
🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿
اسپند و سپند
پیغمبر ما کرد پسند
علی کاشت
فاطمه چید بهر حسین و حسن
کند
🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿
اسپند دونه دونه, اسپنو سی و سه دونه
چشم میچینم, چشم حسود و بخیل و دیوونه
کند
🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿
ای دلارام روز مار اسپند
دست بی جام لعل می مپسند
کند
🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿
ملک او را سپند سوز ای دوست
کاین بود رسم روز مار اسپند
کند
🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿
باز خرم گشت مجلس دلفروز
خیز دفع چشم بد اسپند سوز
کند
🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿
بوی صدقش آمد از سوگند او
سوز او پیدا شد و اسپند او
فسونگر دگرگونه گفتست راز
که چون به اسپند آتش آمد فراز
کند
🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿
من باید جایی میان باغچه خانه چند تا دانه نیلوفر بیندازم
تا وقتی آفتاب مرا دور ساقه های خشک نرده می پیچد
، کسی مرا یاد بی تابی های تو بیندازد.
کند
🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿
راستی آن شب لجوج باران هم آمد؟
اول صدای گریه ای بودی انگار دردمندی تمام سال های پیش رو را
و بعد جویای آغوشی برای آرامش همه خواب هایت
و آخرش هم لبخندی که اردیبهشت هر سال را مهربانانه تر از سال پیش می خندیدی.
🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿
تا به خودم آمدم دیدم من بارانی ام
و تو آفتابی در آغوش من و هاله ای از رنگین کمان دور سرم.
🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿
من الهه ای بودم همیشه چشم به راه باران
و تو بهاری که در آغوش من ریشه داشتی.
🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿
باد می زد آتش عشق مرا
چون جرقه شوق من پر می کشید
روی بوم لحظه ، جای بغض من
کنج لانه ، یک کبوتر می کشید
سرخ می شد این ذغال تیرگی
شعله می شد آتشی دیوانه وار
گرمی اش ، می رفت تا آغوش او
تا کنار گونه های سرخ یار
گاه گاهی تق تق اسپند ها
خلوت ما را به هم می زد ، ولی
دود می شد حس من ، پر می کشید
گر چه او تا صبح سر می زد ، ولی
با حضورش ، باز هم روبان بغض
باز شد با قیچی چشمان شوخ
"از نیستان تا مرا ببریده اند"
کرد چشمش در نیستانم رسوخ
صبح ، وقتی آسما ...
🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿
اسفند تمام شد و من هنوز اسپند روی آتشم
برزمین و هوامی پرم،فریادمی کشم،می سوزم و دود می شوم... ...
🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿
دیولاخ را ، دیو زده
و بر سفید چشمی ، ادب بُرده
و سست بنیادی از سست ریشانِ را نکوهیده
و بر سرمه کشِ دیارِ ژولیده
و پند را به میقات و آدابِ سفرجل رنگ آرمیده
تا نگاهی به سقفِ لاجوردی افتد و خیام به تبسّم روی نهاده
که اسپندِ سعیِ سعتری افاده نکرده ...
اسپند، این گیاه ساده و آشنا، در شعر فارسی نقشهایی فراتر از انتظار بازی کرده است. از محافظی در برابر چشمزخم تا نمادی از عشق و سوز درون، اسپند در ادبیات فارسی جایگاه خاصی دارد. اشعاری که در این مقاله مرور کردیم، تنها بخشی از گنجینهی غنی ادبی ما هستند که میتوانند برای علاقهمندان به شعر و فرهنگ ایرانی، الهامبخش و لذتبخش باشند.
برای مشاهده سایر مطالب مرتبط با سرگرمی اینجا کلیک کنید