خودشیفتگی چیست؟
افراد خود شیفته همان گونه که از نامش پیداست، شیفته خود هستند و خود را قبول دارند بنابراین این افراد،از دید دیگران در بیرون، آدمهایی هستند که خیلی خود خواه هستند و باید حرف ،فقط حرف خودشان باشد. بر اساس تعریفِ رفتار خودشیفته وار به عنوان گوش دادن یک طرفه، ۶ نشانه برای تشخیص خودشیفتگی در ادامه ی مطلب آمده است.
۱. گوش دادن یک طرفه
هنگام گفت وگو تنها آنچه من می خواهم و آنچه من باید بگویم اهمیت دارد و نه چیز دیگر. وقتی ما تصمیمی می گیریم، آنچه تو می خواهی، دغدغه هایت، احساساتت و غیره فقط و فقط زمزمه، اسباب ناراحتی و نامربوط است. لذا هنگامی که ما با هم صحبت می کنیم، نظرات من درست و نظرات تو اشتباه یا بی اهمیت است. اگر توقع داری که به شکل جدی یک طرف بحث باشی، باعث رنجش من می شود.
گوش دادن خودشیفته وار دغدغه ها و نظرات دیگران را رد می کند، نفی می کند یا نادیده می گیرد. آنها را تقلیل می دهد، سیاه نمایی می کند و در غیر این صورت آنها را بی ربط جلوه می دهد. لحن تحقیرآمیز نشان از میزان بالای خودشیفتگی دارد. نشانه ی دیگر خودشیفتگی این است که پاسخ به نظر دیگران با عبارت «اما …» آغاز شود. «اما» مانند کلید حذف است و سخن دیگران، خنثی می کند.
۲. همه اش به خاطر من است
من بیشتر و بهتر می دانم، من جالب ترم و وقتی که ما با هم صحبت می کنیم، این منم که مهمم. در گفت وگوها، این منم که بیشتر صحبت می کنم و تقریبا تمام صحبتم درباره ی این است که قبلا چه کاری انجام داده ام و به چه چیزی فکر می کنم. اگر تو شروع کنی به صحبت کردن راجع به خودت، من به نکته ای در زندگی ام اشاره می کنم تا مجددا خودم در کانون بحث قرار بگیرم. شاید به همین خاطر است که دیگران اعتقاد دارند عرصه را بر آنها تنگ می کنم. وقتی که چیزی را بخواهم، حتما باید به دستش بیاورم و اصلا اهمیتی ندارد که تو در مورد آن، چه احساسی داری، فقط منم که اهمیت دارم. من بزرگ و مهمم و تو صرفا محض خالی نبودن عریضه کنار منی. کنار منی تا برای من کاری انجام بدهی. تو برای من حکم بازوی سوم را داری.
۳. قانون فقط برای دیگران است
من به اقتضای منافعم مجازم که برخی کارها را انجام بدهم. وقتی دیگران در صف انتظار می کشند نوبت را رعایت نکنم، از پرداخت مالیات با تقلب شانه خالی کنم و قوانینی که دستم را در رسیدن به اهدافم می بندد، نادیده بگیرم. قوانین فقط برای دیگران وضع شده است.
افراد خودشیفته از نشانه هایی رنج می برند که من آن را «نشانه های مرد بلندقد» می نامم. آنها خود را ورای دیگران احساس می کنند و در نتیجه معتقدند قانون شامل حال آنان نمی شود.
۴. دغدغه های تو در حکم انتقاد از من است و من انتقاد را تحمل نمی کنم
اینکه بر گوش دادن من تأکید کنی و دغدغه هایت را جدی بگیری، می تواند من را به شدت عصبانی کند. من دغدغه های تو را به عنوان راهی مبدّل برای انتقاد از خودم می شنوم و انتقاد، من را می رنجاند. من حق دارم از دیگران انتقاد کنم. بیشتر مواقع هم این کار را انجام می دهم. ولی اگر تو از من انتقاد کنی، احساساتم را جریحه دار خواهی کرد و من هم حق دارم مقابله به مثل کنم. پس اگر بگویی که از فلان چیز راضی نیستی، به طور غیرمستقیم می خواهی از من انتقاد کنی. از آنجا که «فقط من اهمیت دارم»، احساساتت باید متناسب با آنچه من انجام داده ام و می دهم، باشند.
رفتار خودشیفته ها متناقض است. به این صورت که هم خود را خیلی مهم تلقی می کنند و هم با کوچک ترین بازخورد منفی باد غرورشان زود خالی می شود. به علاوه از آنجا که فکر می کنند همه چیز درباره ی آنان است، هرگونه تلاشِ دیگران را برای بیان احساسات شان نقد مخفیانه ی خود تلقی می کنند. اصطلاح علمی حالتی که شخصی دغدغه های دیگران را انتقادی علیه خودش احساس کند، «شخصی سازی کردن» نام دارد. مثلا عبارت «من احساس تنهایی می کنم» از سوی یک خودشیفته این گونه شنیده می شود: «تو به اندازه ی کافی وقت صرف من نمی کنی.»
۵. حق با من است. تو در اشتباهی. پس هنگامی که بین ما مشکلی پیش می آید، مقصر تویی
نباید انتظار داشته باشی که من عذرخواهی کنم یا به اشتباهم اعتراف کنم. من والاتر از دیگران هستم. ملامت و سرزنش شدن در شأن من نیست. چنانچه از من انتظار داشته باشی که سهم خود را در ایجاد مشکلی بگویم، به شدت از دستت عصبانی می شوم. عدم تمایل به پذیرفتن مسئولیت اشتباهات، احتمالا از عدم تفکیک جزء از کل سرچشمه می گیرد. «اگر من حتی یک کار را به درستی انجام ندهم، کلا آدم بدی هستم.»
این «تفکر همه یا هیچ» نام دارد. دلیل حساسیت به انتقادات و سختی اعتراف به اشتباه هرچه که باشد، نتیجه اش گرایش به سرزنش کردن دیگران در هنگام بروز مشکل است. سرزنش کردن و پیدا کردن مقصر از بین دیگران، حس امنیت بیشتری برای افراد خودشیفته به ارمغان می آورد. آنها از اینکه بخواهند کشف کنند، بیاموزند و به وسیله ی شناخت اشتباهات شان در مسیر رشد و تعالی گام بردارند، احساس ناامنی می کنند. درست همان قدر که افراد خودشیفته سریع به سرزنش دیگران می پردازند، در قدردانی کردن کند عمل می کنند، چرا که قدردانی و سپاسگزاری نیازمند شنیدن است.
۶. خیلی سریع می توانم عصبانی شوم. و وقتی که عصبانی شوم، این هم تقصیر تو است
تو من را از کوره به در بردی. به من گوش ندادی. از من انتقاد کردی. تو تلاش می کنی من را کنترل کنی. نظرت اشتباه است. پس این تویی که باید عذرخواهی کنی، نه من! اگر من عصبانی ام، به خاطر این است که با کارهایت من را ناامید می کنی. عصبانیت من تقصیر تو است. من عصبانی شده ام چون که تو … .
برخی از خودشیفته ها دلربایی و ظرافت اجتماعی خاصی از خود نشان می دهند. همین افرادی که ظاهرا اعتماد به نفس زیادی دارند، به سرعت می توانند عصبانی شوند. وقتی هم از کوره در بروند، فورا عصبانیت شان را با سرزنش کردن دیگران نشان می دهند.
چرا بعضی افراد دچار خود شیفتگی می شوند؟
خودشیفتگی در دو فضا ایجاد می شود:
- اول: فضایی که محدودیت واقع بینانه وجود ندارد، یعنی برای کودک حد و مرز و محدودیتی وجود ندارد به اصطلاح فرزند سالاری، یعنی والدین به هر سازی که کودک میزند می رقصند. در این صورت زمانی که کودک بزرگ می شود هیچ مرز و محدوده ای را نمی شناسد و دوست دارد دنیا فقط بر وفق مراد وی بچرخد نه بر طبق قواعد وقوانین اجتماع.
- دوم: ممکن است در خانواده فضایی ایجاد شود که کودک را زیاد تهدید و کتک کاری می کنند، تنها پیام تربیتی که در این خانواده ها همیشه وجود دارد این است که تو آدم نیستی! که این موضوع در بزرگسالی شورشی به وجود می آورد به اینصورت که من از همه مهم تر هستم، رئیس یا ارباب هستم و دیگران باید به من احترام بگذارن بین اختلال شخصیت خود شیفته و اختلاف شخصیت پارانوئید هم بستگی بالایی مشاهده می شود، وحتی گاهی اوقات نیز بین اختلال شخصیت خود شیفته وآنتی سوشیال همبستگی بسیار بالاست
دلیل همبستگی فرد خود شیفته با فرد پارانوئید
دلیل اصلی همبستگی افراد خود شیفته و فرد پارانوئید،کنترل گری افراطی آنها می باشد. هر دو کنترل می کنند اما انگیزه آنها فرق می کند. بطور مثال وقتی فرد خود شیفته کارها ورفت وآمد همسر خود را کنترل می کندو مورد پرس و جو قرار می دهد می خواهد بگوید که من رئیسم! اما اگر فرد پارانوئید این رفتارها را با همسرش داشته باشد، میخواهد بگوید که من نگرانم! پس انگیزه در افراد خود شیفته و افراد پارانوئید کاملا متفاوت است.
دلیل همبستگی فرد خود شیفته با فرد آنتی سوشیال
سوالی که اینجا مطرح است این است که آیا هر دو فرد از جامعه طلبکارند؟ آیا هر دو محدودیت گریز یا هنجار گریزند؟
فرد خود شیفته درهنگام شکستن قاعده ها بر این باور است که من قوانین خود را وضع می کنم و هیچکس نباید مانع آزادی و پیشرفت من شود، اما فرد آنتی سوشیال با قانون شکنی های خود بر این باور است که قوانین، مانع از لذت و هوسبازی من می شود.
نتیجه گیری
بنابراین کسانی که خود شیفتگی بالایی دارند مهم ترین عامل بالینی آنها پرخاشگری مستقیم و آزارگرایانه است، چون تنها سلاح خودشیفته ها برای رسیدن به اهدافشان چیزی غیر از پرخاشگری نیست.