به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ساعدنیوز، بامداد روز 11 آبان 1342 طیب حاجرضایی و اسماعیل رضایی به اتهام فعالیت مجرمانه و خیانتکارانه به منظور برهم زدن نظم و امنیت عمومی در روز 15 خرداد اعدام شدند.
تمامی آنان که تهران دهه 30 را درک کردهاند، از اهتمام طیب حاجرضایی به برگزاری عزاداری حسینی (ع) خاطرات متنوع و شیرینی دارند. برای آنان جالب بود که دعواگیر شهر، اینچنین در روزهای محرم سیاهپوش میشود، تکیه میبندد و اطعام میکند. فصل پایانی و تعیین کننده حیات وی نیز در محرم 1342 روی داد، آنگاه که او انتخاب کرد تا تصویر امام خمینی را در تکیهاش نصب کند و سخنران هیئتش، در انتقاد از رژیم شاه بگوید.
در 15 تیرماه 1342، طیب حاجرضایی رئیس میادین میوه و تره بار تهران به اتهام شرکت در وقایع نیمه خرداد ماه این شهر، دستگیر و زندانی شد. این امر آغاز فرآیندی بود که به ماندگاری نام و هویت او در تاریخ معاصر ایران انجامید و فصلی از آن را رقم زد. در مقال پی آمده و به مدد پارهای روایات و تحلیلها، آن واپسین محرم طیب مورد بازخوانی قرار گرفته است. روح آن جوانمرد نهضت اسلامی شاد و یادش بخیر.
«معمولاً در دهه اول محرم، وقتی مداحان میخواهند روضه جناب حر را بخوانند؛ برای ورود به روضه، یا داستان توبه رسول ترک را تعریف میکنند، یا داستان ادب طیبحاج رضایی را در حشر و نشر با سادات. منقول است روزی طیب دید که صاحبخانهای اسباب و اثاثیه مستأجر خود را - که جزو سادات بود- از خانه بیرون انداخته و عذر مستأجر را برای ندادن کرایهخانه خواسته است. طیب که این صحنه را میبیند، جلو میرود و لوطیگری میکند. خانه را میخرد و آن را به سید مستأجر هدیه میدهد. طیبحاج رضایی یکی از اعضای طایفه لوطیان بود که همواره حرفها و حدیثهای زیادی به همراه داشتهاند. سابقه درگیری و زندان نیز در کارنامه او فراوان دیده میشد. از جدال با عوامل شهربانی، تا رقبای خود در کف جامعه. او دعواگیر شهر بود و به بزن بهادری شهرت داشت. با این حال تا قبل از دهه 40، از طرفداران پر و پا قرص شاهنشاه بود. حتی میگویند که روی بدنش، عکس رضاخان و تاج سلطنت را هم خالکوبی کرده بود. البته رژیم هم به چنین افرادی نیاز داشت و سعی میکرد، تا از آنها در سربزنگاهها و برای پیشبرد اهداف خود استفاده کند. در این میان اما، طیب یک ویژگی بارز داشت.
ویژگیای که به عقیدهبسیاری، آخر به دادش رسید و عاقبت به خیرش کرد. آن ویژگی چیزی نبود، مگر اظهار عشق و علاقه و محبت به سیدالشهدا و اهل بیت عصمت و طهارت (ع). طیب در ایام محرم، خودش تکیه امامحسین را برپا میکرد و از مداحان و سخنرانان معروف، دعوت میگرفت که بیایند. خودش لباس مشکی میپوشید و به سرش گل میمالید و در دسته عزاداری، میان مردم به راه میافتاد. هنوز که هنوز است، دستههای ماه محرم طیب مشهور است و بازماندگان از آن دوره به گونههای مختلف روایتش میکنند».
لوطی بود و لوطیگری داشت و دعواکار هم بود و حرفش را باید همه میخواندند و از لوطیهای مشهور هیچ کم نداشت و البته خصلتهای اضافهای هم داشت که همانها نجاتش داد. میگفت: «من زندگیام و پولی را که بهدست میآورم دو قسمت میکنم؛ یک قسمت آن را خرج خودم میکنم و قسمت دیگر را خرج امام حسین (ع). حالا یا برای او عزاداری میکنم یا به راه او خرج میدهم» و میگفت: «ما در قانون مشتیگری، با بچههای حضرت زهرا (س) درنمیافتیم. من این سید را نمیشناسم؛ اما با او در نمیافتم». منظورش از این سید، امام خمینی (ره) بود.
طیب حاجرضایی و اسماعیل رضایی به حکم صادره از دادگاه ویژه شماره یک لشگر گارد به ریاست سرتیپ حسین زمانی و دادستانی سرهنگ ستاد احمد دولو قاجار و با وکالت تسخیری تیمسار شایانفر پس از 13 جلسه محاکمه به جرم فعالیت مجرمانه و خیانتکارانه به منظور برهم زدن نظم و امنیت عمومی در روز 15 خردادماه 42 به استناد قسمت اول ماده 70 قانون مجازات عمومی به اعدام محکوم شدند.
بر اساس روایت انقلابیون، اسماعیل رضایی که از بازاریان خیّر و لوطیهای جنوب تهران بود و به همراه طیب به هدایت آشوبها متهم شده بود در ذیل ورقه حکم دادگاهشان نوشت: «اگر صد سال زندگی کنم، مرگ به این سعادتمندی نخواهم داشت. چرا تقاضای عفو کنم و از این سعادت درگذرم؟»
سرانجام طیب حاجرضایی و اسماعیل رضایی در بامداد 11 آبان 1342 به پای جوخه اعدام برده شدند و در میدان تیر حشمتیه تیرباران شدند. در گزارشهای ساواک بعد از اجرای این حکم آمده است: «تیرباران نمودن طیب برای عامه مردم و خصوصا اهالی جنوب شهر که نامبرده در میان آنان وجههای داشته است کاملا غیرمنتظره و خلاف امیدواری آنان به عفو بوده است.»
4 ماه پیش