کتاب : «فارابی و الحروف؛ جستاری در تأملات زبانی فلسفی فارابی»
بخشی از کتاب فارابی و الحروف تالیف قاسم پورحسن
آدمی در درجه اول برای بیان مقصودش از اشاره بهره می برد بعد از اشاره، آدمی صدا را بکار گرفته است. نخستین نوع از صداها، نداء و خطاب قرار دادن بود. اشاره تنها زمانی بکار می رود که آدمی بخواهد مقصود خود را با اشاره به امور محسوس بیان نماید. بعد از آن است که صداهای گوناگون بکار برده می شود تا با هر کدام از صداها، معانی و امور محسوس را بنحو متمایز نشان دهد. هر کدام از صداها بنحو مشخص و منحصر بر مدلولی خاص و محدود دلالت می کند هر کدام از این صداها حکایت از معانی و مدلول خاص دارد.
بنظر می رسد پیدایش این آواها بدین نحو باشد که با کوبیدن و برخورد هوای نَفَس (هوای ریه ها م.) با بخشی از اجزای حلق یا با چیزی که از اجزای درون آن است و درون بینی یا دو لب است، شکل می گیرد. این اجزاء و اعضاء با هوای نَفَس برخورد می کند. برخورد و کوبیدن اولا همان نیرویی است که هوای نَفَس را از ریه و درون حلق می دمد و به سوی آن بخشی از حلقی که به جانب دهان و بینی کشیده شده، سوق می دهد و سپس به جانب دو لب می راند. سپس زبان، این هوا را دریافت می کند و پس از آن هوا را فشار داده و تجزیه می کند و به اجزایی متناسب با اجزای درونی دهان و آنگاه آنها را متناسب با تک تک اجزای ریشه ها و پایین دندان، تجزیه کرده و به سمت دندان هدایت می کند. با کارکرد زبان و دندان، هر جزیی که زبان بر روی آن فشار وارد می کند و برخورد پیدا می کند، با این کوبیدن و ضربه زدن، صدا و آوای مشخصی پدید می آید و سپس زبان ، این صداها را به کمک هوا از بخشی به بخش دیگر دهان منتقل می کند و بدین ترتیب، صداها و آواهای فراوانی به صورت پی در پی و به صورت مشخص شکل می گیرد.
ظاهر امر چنین است که زبان ابتدائا به جانب جزئی حرکت می کند که حرکت بدان سمت برای آن ، آسانترین جانب باشد. مردمانی که در سرزمینی واحد زندگی می کنند و بگونه ای هستند که اعضاء و بخش های زیستی آنها از سرشت و خلقت نزدیکی برخوردار است زبانشان بگونه ای آفریده شده که انواع حرکات آن در بخش های مختلف در درون دهان، در واقع یک نوع می باشد و این برای زبان آن قوم آسانتر از حرکت به بخش های گوناگون دیگر است.
ساکنان دیگر در سرزمین و مکانی دیگر، در صورتی که مردمانش دارای سرشت و مزاج متفاوتی از سرشت افراد سرزمین نخست داشته باشند، بگونه ای آفریده شدند که حرکت گوناگون زبان هایشان در درون دهان آسانتر از حرکات زبان به اجزایی است که زبانشان مربوط به سرزمین و آبادی دیگری است. بدینسان آواها و صداهای مختلفی پیدایش یافتند که انسانها آنها را در ابتدا بمثابه علامات و نشانه هایی برای حکایت کردن از مقصودشان در اشاره نمودن و نشان دادن امور عینی ِ محسوس بکار می برند. این نخستین دلیل در تفاوت های زبان ملت ها می باشد. از اینرو این آواها و صداهای نخستین، همان حروف هجایی و الفبایی می باشند.
از آنجاییکه تعداد حروفی که در ابتدا بمنزله علائم و نشانه ها بکار رفته اند محدود بوده و برای دلالت کردن بر تمامی آنچه را که مقصودشان بوده، کفایت نمی کرد لذا انسانها ناچار شدند تا دست به ترکیب آنها با کنار هم نهادن حروف بزنند. بدینسان الفاظی از دو حرف یا حروف بیشتر بوجود آمده و از آنها بعنوان علاماتی برای حکایت کردن اشیاء و امور استفاده کردند.
حروف و الفاظ در ابتدا نشانه هایی برای امور محسوس که امکان اشاره کردن به آنها وجود داشت، استفاده شد و سپس برای معقولاتی که مرتبط با محسوسات بوده و امکان اشاره به آنها بود، استفاده گردید. هر معقول کلی دارای اشخاصی است متفاوت از اشخاص معقول دیگر. بنابراین آواها و صداهای مختلف بسیاری بوجود آمدند که برخی از آنها نشانه ای برای امور محسوس بوده – که همان القاب و نامها است - و برخی دیگر دلالت بر معقولات کلیه ای می کند که دارای افراد و اشخاص محسوس است . تنها زمانی فهمیده می شود که آواها و صداها دلالت بر معقولات می کند که هر صدایی بعینه هم بر شخص خاص دلالت نماید و هم بر تمامی اشخاصی که در معقول بودن تشابه با او دارند سپس صدایی دیگر بر شخصی که در ذیل مفهوم معقول دیگری است، استفاده می شود و همچنین بر همه اشخاصی که در معقول بودن با آن شباهت داشته باشد بکار می رود.