ساعدنیوز
ساعدنیوز

لب های دوخته‌ زن صیغه ای در خانه مرد خودخواه !

  شنبه، 23 اردیبهشت 1402 ID  کد خبر 340039
لب های دوخته‌ زن صیغه ای در خانه مرد خودخواه !
ساعد نیوز: از وقتی چشم باز کردم یک دیوار را مقابل خودم می‌دیدم؛ دیواری که اجازه نمی‌داد نور خورشید، آزادانه صورتم را لمس کند. حتی 7 سالگی که به مدرسه پا گذاشتم تازه آنجا با اسم خودم آشنا شدم چرا که تا آن زمان یا آبجی، یا دختر، یا هوی بچه صدایم می‌زدند.

به گزارش پایگاه خبری-تحلیلی ساعد نیوز به نقل از رکنا، از وقتی چشم باز کردم یک دیوار را مقابل خودم می‌دیدم؛ دیواری که اجازه نمی‌داد نور خورشید، آزادانه صورتم را لمس کند. حتی 7 سالگی که به مدرسه پا گذاشتم تازه آنجا با اسم خودم آشنا شدم چرا که تا آن زمان یا آبجی، یا دختر ، یا هوی بچه صدایم می‌زدند. همین‌طور گذشت تا اینکه 12 ساله شدم و روزی دلم را به دانش‌آموز پسری دادم که هر روز مقابل مدرسه ام می‌ایستاد. حتی یک روز نامم را پرسید اما من آنچنان سرخ شدم که دوباره نام خودم را که فقط در مدرسه برده می‌شد از یاد بردم.

زمان گذشت و من از ترس برادرانم و فامیل بدون اینکه چشمم به چشم کسی بیفتد راه مدرسه را تا خانه طی می‌کردم تا از یک چهاردیواری به چهاردیواری دیگری برسم. در نهایت 16 ساله شدم که همه جرأت خود را جمع کرده و به همان پسری که یک بار در 12 سالگی نام مرا پرسیده بود، دل دادم.

علی هم عاشقم شده بود و هر روز با هم وقت بیشتری می‌گذراندیم اما حد و حدود را من تعیین کرده بودم. با اینکه همه وجودم لبریز از گرفتن دستانش بود اما به خاطر آن چیزی که از خانواده یاد گرفته بودم حتی از خیر آن دست‌ها نیز گذشتم تا اینکه برادرانم از رابطه ما باخبر شدند و آنجا بود که به معنای واقعی کلمه با واژه ناموس آشنا شدم.

اول مرا چنان به باد کتک گرفتند که کارم به بیمارستان رسید و آنجا فهمیدم که من ملک شخصی آنها هستم و کسی نباید چشم به آن داشته باشد. من نماد آبروی آنها بودم وقتی خودشان هزار و یک بی‌آبرویی داشتند.

با علی در نهایت تصمیم گرفتیم که از دیار خود فرار کنیم و با یکدیگر در جای دورتر از آنجایی که برایمان وطن نبود، وطنی نو بسازیم و ساز دوست داشتن در آن حاکم کنیم. اما این کار نیز بی‌فایده بود و توانستند ما را پیدا کنند با این تفاوت که به اجبار پای سفره عقد نشستیم؛ اجباری که برای نخستین بار خودمان نیز به آن راضی بودیم. زندگی ما مثل دو کبوتر عاشق با علی شروع شد اما حقیقت زندگی چیز دیگری بود. زمان باعث شد آن شعله‌هایی که قبل از ازدواج وجودمان را می‌سوزاند، خاموش و آن رؤیاهای زیبا تبدیل به کابوس شوند.

علی زیر بار فشارهای زندگی معتاد شده بود و من نمی‌دانستم که باید با آن سن کم چه کار کنم. در نهایت تصمیم خودم را گرفتم و برای طلاق اقدام کردم اما این بار نیز دوباره با دیوار خانواده برخورد کردم. همان‌هایی که شعارشان ناموس بود، امروز حاضر بودند که کنار آن معتاد با همسر دومش، با بدبختی زندگی کنم اما با برگه طلاق به خانه آنها برنگردم.

پس خودم طلاق گرفتم و با طلاهای روز عقد و عروسی راهی تهران شدم. یک سال اول فقط دست و پنجه نرم کردن با افسردگی بود و طلاهایم آنقدر بودند که کفاف زندگی‌ام را بدهند تا اینکه در سال 99 گرانی مسکن باعث شد، هر جور که شده سرکار بروم. کافه، رستوران، سفره‌خانه و.... را برای کار کردن انتخاب کردم اما گرانی‌ها هر روز بیشتر از روز قبل کمرم را خم می‌کرد.

پس در شیفت روز در یک بنگاه مشاور املاک کار پیدا کردم و شیفت شب نیز در کافه کار می‌کردم. جنازه‌ام با کار کردن زیاد به خانه می‌رسید اما باز هیچ چیز جور در نمی‌آمد. سنی هم نداشتم و تنها 27 ساله بودم.

خدا لعنت کند مرا! هرروز کابوس، هرروز بی‌خوابی، هر روز ترس از اینکه الان فلان فرد خفه‌ام می‌کند، هر روز عذاب و... ای کاش هیچ وقت حرف آن مرد را گوش نمی‌کردم. ای کاش با همان پسری که مرا در همین تهران دوست داشت ادامه می‌دادم و امروز به این نقطه نمی‌رسیدم؛ نقطه‌ای که سرآغازش در همان اواخر سال 99 بود که مرد جوان با خودروی پورشه‌اش روبه‌روی بنگاه املاک ما ترمز زد و برای دیدن صاحب کار من که رفیق اوست، وارد شد.

بعد از سلام و احوالپرسی، چهره خسته مرا که دید، گفت: حیف نیست که جوان به این زیبایی هستی و شبانه‌روز برای چندصدهزار تومان کار می‌کنی؟ گفتم چاره‌ای ندارم که پیشنهادی به من داد. پیشنهاد وسوسه انگیزی که می‌توانستم از شر گرانی کمرشکن اجاره مسکن خلاص شوم و تازه درآمد خوب هم داشته باشم اما من قبول نکردم.

تابستان 1400 شده بود. استرس همه وجودم را به خاطر تماسی که صاحبخانه باید بزودی با من می‌گرفت تا قیمت اجاره را مشخص کند، فرا گرفته بود. مصرف سیگارم دو برابر و مصرف غذایم نصف شده بود تا اینکه بالاخره تماس گرفت و قیمت اجاره را دو برابر کرد.

راهی بنگاه شدم که در میانه راه با حرف‌های صاحبخانه که در سرم می‌پیچید حالم بد شده و زمین خوردم. وقتی به هوش آمدم، مردان زیادی را دور خودم دیدم که می‌خواستند به من کمک کنند اما در نگاه‌هایشان چیز دیگری حس می‌کردم، پس دوباره وقتی حالم سرجایش آمد و به راه افتادم، فکر آن پیشنهاد دوباره به سرم افتاد و تا مغازه درباره‌اش فکر کردم. وقتی به بنگاه املاک رسیدم، آن جوان پورشه‌سوار نیز حضور داشت.

این بار من پیشقدم شدم که او ابتدا کمی ناز کرد و بعد گفت من باید شرایط او را نیز قبول کنم. او گفت باید وقتی صیغه من شدی بچه هایم را در نبود همسرم نگه‌ داری و او نداند صیغه‌ای هستیم، همچنین هر روز به خانه‌ام بیایی و بعد به آپارتمانی که من در اختیارت گذاشتم بروی آنجا هم باید همه تصور کنند سرایداری!

خیلی تحقیر شدم و پذیرفتم. از فردای آن روز دیگر اجازه نداشتم سرکار بروم، برده این مرد شده بودم، از بچه‌هایش پرستاری می‌کردم و هروقت همسرش را می‌دیدم، هم خجالت می‌کشیدم، هم حسادتم گل می‌کرد!

هر روز با دنیایی تحقیر به آپارتمانی که مثل زندان بود می‌رفتم و شب‌ها گریه و جیغ شده بود تنها راه بیرون ریختن عقده‌هایم.

آن مرد خودخواه برخوردهای زشتی با من داشت. نزد همسرش رفتارش با من به اندازه‌ای حقارت‌آمیز بود که گاهی می‌خواستم همانجا نزد همسرش آبرویش را ببرم، می‌دانست عاشقش نیستم و می‌دانستم من را فقط برای هوسرانی‌اش می‌خواهد.

آن روز شوم وقتی هنگام غذا دادن به پسرش ناخواسته ظرف سوپ روی زمین افتاد و مقداری از سوپ داغ روی پاهای بچه‌اش پاشید، سیلی محکمی به صورتم زد.

تا شب صدای سیلی و توهین‌هایش در گوشم پیچیده بود، وقتی به خانه رسیدم دعا دعا کردم نزدم نیاید اما ساعت 12 شب بود که کلید در خانه چرخید و او با لبخندی به چهره‌اش داخل شد، انگار نه انگار و خواست ببخشمش! می‌دانستم دارد فیلم بازی می‌کند و نمی‌خواستم ببخشمش.

ساعت 2 نیمه شب بود و آن مرد خودخواه را دیدم که خوابیده است، بلند شدم و به آشپزخانه رفتم وقتی چاقو را برداشتم در تیغه‌اش چهره خسته، شکسته و پر از نفرت خودم را دیدم و...

حالا در اتاق کوچکی در زندان منتظر سحرگاه آخرم هستم، آینه‌ای نیست که چهره‌ام را ببینم و اتاق تاریک است اما می‌دانم برخلاف لب‌هایم که از ترس اعدام به هم دوخته شده‌اند، چهره‌ام خندان است و دلم راضی...

دیدگاه ها

  دیدگاه ها
پربحث های هفته   
رهبر معظم انقلاب: از وقتی که رهبر شده‌ام آجیل نخوردم؛ چون رهبر باید مثل فقرا زندگی کند! (505 نظر) 10 اقدامِ منجر به گرانی در 100 روز (254 نظر) 10 ایده تبلیغات مؤثر برای کسب‌وکارهای کوچک (246 نظر) (تصاویر) سفر به عصر قاجار؛ منظره‌های «کلاردشت»، 158 سال قبل (244 نظر) داریوش ارجمند: زنی که وزنه برداری می کند نه رَحِم دارد و نه تخمدان ریش درآورده نه می‌تواند شوهر کند و نه می‌تواند بچه داشته باشد! (243 نظر) مهران مدیری: من رفتم مسافرت و بهترین هتل اون شهر رو پیدا کردم ولی من رو نشناخت و گفت اتاقامون پُره، من هنوزم که هنوزه فکر میکنم دارم خواب میبینم+ویدیو (197 نظر) آخرین جشن تولد ساده و خلوت بهاره سرگل زایی، یکی از استعدادهای برتر کشورمان/ روحت شاد بانوی کرمانی+عکس (99 نظر) مهراب قاسم خانی: معرفی میکنم عضو جدید خانواده/ چه پشمالو و گوگولی هم هست+عکس (77 نظر) شهرام قائدی: دنیا دیگه نمیزاد مادرهای مارو، مادر من هیچوقت کرم به دستش نزد، نفهمید مو رنگ کردن چیه لباس خونه با مهمونی چه فرقی داره...+ویدیو (65 نظر) بهاره رهنما: من کاهل نماز بودم که بعد از شرط گذاشتن همسر دومم درباره نماز خواندن الان نمازم را میخوانم و دیگه کاهل نماز نیستم (62 نظر) رونالدو: برای اولین بار جورجینا را برای شام دعوت کردم متعجب بود چون باورش نمی شد که به جای اتوبوس با بوگاتی به خانه برمی گردد+فیلم (58 نظر) الهام چرخنده: من برای همه کسانی که کتکم زدند، باعث بیماری قلبی شدند نفرین ندارم اما الهی که به درد من دچار بشید+ویدیو (52 نظر) مازیار لرستانی: ای کاش به جای روز زن و روز مرد، روز شرف و انسانیت داشتیم+عکس (46 نظر) شعرخوانی زیبا و دلنشین رهبر معظم انقلاب: ای تکیه گاه و پناه زیباترین لحظه های پرعصمت و پر شکوه تنهایی و خلوت من+ویدیو (43 نظر) خلاقیت خنده دار پدر ایرانی با طراحی سینما در توالت خانه اش حماسه آفرید+عکس/ هنر نزد ایرانیان است و بس😂 (41 نظر)
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
تیتر امروز   
فال قهوه با نشان روز شنبه 3 آذر ماه 1403
فال انبیاء روزانه شنبه 3 آذر 1403
فال روزانه امروز شنبه 3 آذر ماه 1403
فال شمع روزانه امروز شنبه 3 آذر 1403
فال حافظ با تفسیر امروز شنبه 3 آذر 1403+فیلم
فال ابجد روزانه شنبه 3 آذر 1403
رونمایی از سند ازدواج در زمان قاجار؛ آداب عجیب خواستگاری رفتن بدون خبر دادن به صاحبخانه+ عکس
یک فیلم ایرانی نداریم که مردها در آن نرقصند!
بشار اسد و نبیه بری به پیام رهبر انقلاب چه جوابی دادند؟
واکنش ایران به قطعنامه ضد ایرانی شورای حکام چیست؟
تصویب قطعنامه ضدایرانی کشورهای غربی در آژانس اتمی
ابلاغیۀ رئیس جمهور مبنی بر اصلاح مصوبۀ ماده واحدۀ تأسیس سازمان ملی هوش مصنوعی
ویدیو | فلسفۀ زندگی از نگاه حسین پناهی: عشق یک جفت النگو، عدالت نیم کیلو سیب‌زمینی!
معنا و مفهوم ضرب المثل «هر چی سنگه، مال پای لنگه» در ادبیات فارسی / ضرب المثل در حقیقت یک باور هست، و هر باور یک ماتریکس!
اجاره خانواده برای ازدواج مجدد پنهانی / مواظب باشید سرتان کلاه نرود!
منتخب روز   
هدیه‌ دست‌ساز مادران سرزمین آفتاب، سیستان و بلوچستان به مسعود پزشکیان+ویدیو استفاده از ویروس کووید 19 برای مبارزه با سرطان! تب دنگی خطرناک شد؛ شیوع در جنوب شرقی ایران! سردار آزمون: وقتی دو تا گل میزنیم فکر میکنیم بازی رو بردیم و این ایراد بزرگ ماست/ناراحتی سردار آزمون بعد از بازی با قرقیزستان جزئیات پرونده آزار و اذیت دختر 16 ساله مشهدی از طرف 2 برادر ناتنی و پناه بردن او به کلانتری / از چند سال قبل که 2 برادر ناتنی ام به مصرف شیشه اعتیاد پیدا کردند مدام مرا کتک می زدند... مرگ پسر جوان بعد از خوردن الکل ضدعفونی اولین تمرین تیم ملی در استادیوم شهر بیشکک/ماشالله به این انرژی گروگانگیری افغان‌ها در تهران توسط 3 پاکستانی اخاذ اندروید 15 برای شیائومی و سامسونگ کی میاد؟ /لیست کامل تبلت‌هایی که اندروید15 سامسونگ را دریافت می‌کنند سلیقه‌ی خاص همسر پوریا پورسرخ برای سوپرایز تولد شوهر خوش‌تیپش با دیزاین شیک و کیک روکش طلا/ چه تیپ خفنی زده شادوماد! تصاویری از اولین تمرین ستاره های همیشه درخشان تیم ملی ایران، از طارمی گرفته تا بیرانوند و... در بیشکک قبل از بازی با قرقیزستان/به امید پیروزی✌ قتل خانمی جوان به دست یک مرد 43 ساله در تبریز/ پول و جواهرات انگیزه متهم از قتل بود