به گزارش پایگاه خبری-تحلیلی ساعد نیوز به نقل از عصر ایران، برای بسیاری از ما ایرانی ها شناخت از تاریخ کشور کره احتمالا منحصر به سریال ها و شخصیت هایی همچون «جومونگ» باشد که در ذهن بسیاری از ما بجای مانده باشد اما شاید کمتر کسی بداند که این سریالها و البته شخصیت جومونگ در واقع پادشاهان افسانه ای این کشور شرق دور هستند که در نهایت زمینه کشور متحد کره را فراهم کردند.
با این همه جالب است بدانید ارتباط تاریخی ما با کشور کره محدود به این سریال ها نبوده است. شاید شگفت زده هم بشوید وقتی بشنوید که در آرامگاه یکی از امپراتوران کره در عصر باستان، مجسمه هایی از یک سردار و یا شاید شاهزاده باستانی ایرانی با لباس رزم وجود دارد که گویا به امپراتوران کره در برپایی یک کشور متحد خدمت کرده است. اما این سردار ایرانی کیست و در سرزمین کره چه می کرد؟
به دنبال فتح ایران بدست اعراب مسلمان و کشته شدن یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی در 651 میلادی، بازماندگان این پادشاهی ایرانی به امپراتوری چین پناهنده شدند و برای دهه ها تلاش کردند تا از آنجا برای بازپسگیری پادشاهی اقدام کنند.
به گواه تاریخ، آخرین تلاش بازماندگان ساسانی در بازپس گیری ایران از دست اعراب مسلمان در سال 730 میلادی اتفاق افتاد که آن هم ناکام ماند. از آن پس سرداران و شاهزادگان ساسانی نا امید از بازپس گیری ایران، به خدمت دربار امپراتوری تانگ در چین درآمدند و حتی به مراتب بالای نظامی همچون «فرماندهی جناح راست ارتش» رسیدند.
در آرامگاه گائو زونگ، امپراتور سلسله تانگ چین، مجسمه ای از «پیروز» ( از فرزندان یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی) وجود دارد که کتیبه ای او را «پیروز، شاه پارس، فرمانده بزرگ گارد دلیر راست و فرمانده کل پارس» معرفی می کند.
پس از مرگ پیروز در سال 679 میلادی در چین، دیگر شاهزادگان ساسانی نیز به واسطه مهارت های نظامی خود به خدمت ارتش امپراتوری تانگ درآمدند و به مناصب مهم نظامی نیز رسیدند اما از نیمه اول قرن هشتم میلادی دیگر نامی از این شاهزادگان ایرانی در منابع تاریخی دیده نشد و گویی در تاریکی تاریخ محو شدند.
در واقع، از میانه قرن هشتم میلادی آخرین اطلاعات ما از پناهندگان ایرانی دربار چین به پایان می رسد و دیگر خبری از سرنوشت شاهزادگان و سرداران ساسانی آواره در شرق دور نبود. تاریخ نیز گویی سر خوشی با این آوراگان نداشت و خیلی زود آنها را در زیر گرد فراموشی مدفون کرد.
جالب آنجاست که در ایران و در نوشته های دینی زرتشتی هنوز امید به بازگشت این شاهزادگان حتی تا سه قرن بعد از سقوط ساسانیان وجود داشت اما واقعیت این بود که آنها هرگز نتوانستند به ایران بازگردند.
با سکوت منابع تاریخی درباره سرنوشت شاهزادگان و سرداران ایرانی تبعیدی، یافته های جدید باستان شناسی اندک اندک ما را به پیدا کردن ردی از آنها امیدوار کرد. در ابتدا در شهرهای بندری چین آثار از بناهای مذهبی زرتشتی که گویا توسط این ایرانیان در تبعید ساخته شده بود بدست آمد. سپس آثاری از نوشته هایی به زبان پهلوی ساسانی حتی در ژاپن نیز بدست آمد که نشان می داد این ساسانیان تبعیدی تلاش داشتند خود را با زندگی در سرزمین جدید وفق دهند.
اما یکی از مهمترین کشفیات باستان شناسی، شناسایی دو مجسمه از یک فرد نظامی در آرامگاه یک امپراتور باستانی کره بود که کارشناسان بنا به شواهد مختلف او را یک اشراف زاده ایرانی معرفی کردند. این مجسمه ها در محوطه آرامگاه امپرتور «وان سانگ»، سی و هشتمین امپراتور سلسله سیلا در کره (مرگ در 798 میلادی) در شهر گیونگجو شناسایی شد.
در ابتدای مدخل ورودی محوطه آرامگاه یک جفت مجسمه سنگی قرار دارد که شکل و شمایلی شبیه به مجسمه شاهزادگان ساسانی در آرامگاه های امپراتوران چین دارد. این مجسمه ها در دو طرف راهی قرار گرفته اند که از ورودی محوطه به سمت آرامگاه هدایت می شوند.
این مجسمه ها به صورت واقع گرایانه حجاری شده اند از این رو بسیاری بر این باورند که اینها از روی نمونه واقعی ساخته شده اند. اندام آنها کاملاً قوی هیکل و چهار شانه و دارای چشمانی گرد و بینی بزرگ هستند و موها و ریش نیز پیچ خورده و بلند است.
باستان شناسان کره ای معتقدند که این شکل و شمایل به هیچ وجه در هنر مجسمه سازی کره باستان سابقه نداشته و مشخصاً به این اشاره دارد که این فرد یک خارجی باید باشد.
از جمله شواهد ایرانی بودن این فرد، چوب چوگانی است که به دست دارد و در آن زمان این مشخصه اشاره صریح به ایرانی بودن فرد دارد زیرا در آن زمان این بازی را کاملا یک بازی اشرافی ایرانی می دانستند. از طرف دیگر شباهت زیاد این مجسمه ها به مجسمه شاهزادگان ساسانی در آرامگاه های امپراتوران چین نیز ارتباط این افراد با اشراف زادگان ایرانی را به اثبات می رساند.
از لحاظ تاریخی نیز این موضوع قابل اثبات است زیرا ما می دانیم که شاهزادگان ساسانی تا حداقل سال 730 میلادی در دربار چین صاحب مقامات بالای نظامی بودند. بعید نیست که برخی از این شاهزادگان به واسطه مهارت های نظامی خود به دربار سیلا در کره رفته باشند تا در حفظ امپراتوری واحد این کشور نیز نقش آفرینی کنند.
منظومه حماسی «کوش نامه» اثر «ایرانشان ابن ابی اخیر» که در سال 500 هجری قمری سروده شده است، نیز یک سند فراموش شده دیگر در خصوص حضور شاهزادگان ایرانی در دربار امپراتوران کرده. این منظومه علی رغم عدم توجه، یکی از جالب توجه ترین منظومه های تاریخی ایران است و جالب است که بدانید دانشمندان زیادی در کشور کره جنوبی مشغول مطالعه و بررسی این منظومه فارسی هستند.
داستان این منظومه به طرز شگفت انگیزی با محوریت قهرمانی «انیرانی» (غیر ایرانی) سروده شده و شاید به همین دلیل باشد که در طول تاریخ ایرانیان چندان علاقه ای به آن نشان نداده اند. «کوش»، شخصیت اصلی داستان، برادرزداه ضحاک است که تمام چین را برای پیدا کردن بازماندگان خاندان جمشید جستجو کرده تا آنها را بیابد و بکشد.
خاندان جمشید نیز چون عرصه را تنگ دیدند به توصیه پادشاه چین به «سیلا» پناه می برند زیرا هم حاکم آنجا مرد درستکاری است و هم از لحاظ جغرافیایی پناهگاه خوبی در برابر ضحاکیان است.
تا مدتها این سرزمین «سیلا» اشاره شده در کوش نامه مورد توجه دانشمندان نبود و اغلب چون از عبارت «جزیره» برای توصیف آن استفاده می شد، برخی سیلا را با ژاپن یکی پنداشته و کل داستان را یک اسطوره تلقی می کردند.
با این همه شواهد زیاد این منظومه از جمله توصیفات جغرافیایی و حتی خود نام سیلا نشان داد که این داستان اشاره به پناهندگی گروهی از شاهزادگان ایرانی به دربار سیلا در کره دارد.
ما می دانیم که در ادبیات روایی ایران، ضحاک گاه با نسبی عربی معرفی شده و به همین دلیل به نظر می رسد که داستان منظومه حماسی کوش نامه اشاره به فرار شاهزادگان ساسانی از دست اعراب فاتح و پناهندگی آنها به چین و سپس سرزمین کره دارد. موضوعی که یافته های باستان شناسی نیز آن را تأیید می کند.
1 سال پیش
1 سال پیش
1 سال پیش