سعي شده براي برخي از عبارات نغز و ضرب المثل هاي فرانسه معادل هايي ارائه شوند. براي هر عبارت ابتدا ترجمه اي لغت به لغت آورده شده است که معمولا توسط مترجمان مبتدي و نا آشنا با ادبيات فرانسه جايگزين مي شوند. اما يک مترجم حرفه اي مي تواند با توجه به معناي واقعي عبارت معادل نثر يا شعري براي ضرب المثل انتخاب نمايد.
1- Tout vient à point à qui sait attendre.
ترجمه تحت الفظي: هر اقبالي به موقع خود براي شخص صبور پيش خواهد آمد.
ترجمه ادبي: صبر تلخ است وليکن بر (ميوه) شيرين دارد .
ويا:
گنج صبر اختيار لقمان ست هرکه را صبر نيست حکمت نيست .
2- Heureux au jeu, malheureux en amour.
ترجمه تحت الفظي: در ورق خوش اقبال، در عشق بداقبال.
ترجمه ادبي:
قماري را که بردی نيست در پي، باختن دارد. (مضرات قمار)
3- Heureux au jeu, malheureux en amour.
ترجمه تحت الفظي: چيزي به نام نمي توانم وجود ندارد. (غير ممکن در فرانسه نيست.)
ترجمه ادبي:
هرگز نگو هرگز.
4- Tourner sept fois sa langue dans sa bouche.
ترجمه تحت الفظي: قبل از سخن گفتن به ميزان طولاني فکر کردن.
ترجمه ادبي (از سعدي):
زبان در دهان، ای خردمند چيست؟ کليد درِ گنجِ صاحب هنر.
چو در بسته باشد چه داند کسی که جوهر فروش است يا پيله ور.
و يا (از سعدي):
تا ندانی که سخن عينِ صواب است مگوي و آنچه داني که نه نيکوش جواب است، مگوی.
5- Un tiens vaut mieux que deux tu l'auras.
ترجمه تحت الفظي: يک پرنده در دست، بهتر از دو پرنده در شاخ و برگ.
ترجمه ادبي (خيام):
اين نقد بگير و دست از آن نسيه بدار که آواز دهل شنيدن از دور خوش است.
ويا:
سرکه نقد به از حلواي نسيه.
6- Tout ce qui brille n'est pas or.
ترجمه تحت الفظي: آن چه برق مي زند الزاما طلا نيست.
ترجمه ادبي: (عطار)
گرچه سيم و زر ز سنگ آيد برون در همه سنگي نباشد زر و سيم.
و يا (از سعدي):
زر آن زمان عزيزتر آيدکه ناقدي بگدازدش به بوته و بگذاردش به قال.
7- Faire d'une pierre deux coups.
ترجمه تحت الفظي: دو پرنده را با يک سنگ شکار کردن.
ترجمه ادبي:
با يک تير دو نشان زدن.
8- Vendre la peau de l'ours (avant de l'avoir tué).
ترجمه تحت الفظي: قبل از تخم گذاشتن مرغ، جوجه هايش را شمردن.
ترجمه ادبي:
جوجه ها را آخر پاييز مي شمارند.
9- Vendre la peau de l'ours (avant de l'avoir tué).
ترجمه تحت الفظي: اسم شيطان را آوردن و بلافاصله ظاهر شدن.
ترجمه ادبي:
موی کسی را آتش زده بودن و يا حلال زاده بودن.
10. Mieux vaut plier que rompre.
ترجمه تحت الفظي: تطبيق بده و نجات پيدا کن.
ترجمه ادبي:
در کف شير نر خونخواره اي غير تسليم و رضا کو چاره اي.
11- Chat échaudé craint l'eau froide.
ترجمه تحت الفظي: يک بار نيش خورده، دوبار ترسيده.
ترجمه ادبي:
مارگزيده از ريسمان سياه و سفيد (ريسمان دو رنگ) مي ترسد.
12- Les petits ruisseaux font les grandes rivières.
ترجمه تحت الفظي: جويبارهاي کوچک رودخانه هاي بزرگ را مي سازند.
ترجمه ادبي:
قطره قطره جمع گردد، وانگهي دريا شود.
13- À bon entendeur, salut.
ترجمه تحت الفظي: براي شخص حرف گوش کن يک حرف کافي است.
ترجمه ادبي: العاقل يکفي به الاشاره
14- Aide-toi, le ciel t'aidera.
ترجمه تحت الفظي: به خودت کمک کن تا خدا به تو کمک کند.
ترجمه ادبي: از تو حرکت از خدا برکت.
15- Autant de têtes, autant d'avis.
ترجمه تحت الفظي: افراد مختلف، عقايد مختلفي دارند.
ترجمه ادبي: آشپز که دو تا شد آش يا شور می شود يا بي مزه
16- L'erreur est humaine.
ترجمه تحت الفظي: انسان يعني خطا.
ترجمه ادبي:انسان جايزالخطا است.
17- L'habit ne fait pas le moine.
ترجمه تحت الفظي: لباس رهبانيت، راهب نمي سازد.
ترجمه ادبي (سعدي):
نه هر که آينه سازد سکندري داند نه هر که سر بتراشد قلندري داند.
18- Qui ne dit mot consent.
ترجمه تحت الفظي: کسي که هيچ نمي گويد راضي است.ترجمه ادبي: سکوت دليل رضاست.
19- Qui va lentement va sûrement.
ترجمه تحت الفظي: کسي که آهسته مي رود، مطمئن مي رود.
ترجمه ادبي:
بر شير از آن شدند بزرگان دين سوار کآهسته تر ز مور گذشتند بر زمين.
ويا:
رهرو آن نيست که گه تند و گه آهسته رود رهرو آن است که آهسته و پيوسته رود.
دیگر ضرب المثل ها:
معادل فارسی |
ضرب المثل فرانسوی |
نام نیک بهتر از کمربند طلا است | Bonne renommée vaut mieux que ceinture dorée |
سگ خوب به دنبال نژاد خود می رود | Bon chien chasse de race |
خون خوب نمی تواند دروغ بگوید | Bon sang ne peut mentir |
از میوه است که می توان درخت را شناخت | C’est au fruit qu’on connait l’arbre |
مال حرام برکت ندارد | Bien mal acquis ne profite jamais |
اینقدر خود شیرینی نکن | Assez de baratin |
بهش نشون میدم یک من ماست چقدر کره داره | Je vais lui montre de quel boi je me chauffe |
بهش نشون میدم!ادبش میکنم! | Je lui apprendrai |
وای به حالت! | Gare a toi |
به تو ربطی نداره! | Ca ne te regarde pas |
به من ربطی نداره!(به من چه!) | ۶J’en ai rien a fautre |
همینو کم داشتیم! | C’est le bouqet |
اوضاع رو به راهه! | Ca boume |
رو به راهی؟ | Ca gaze |
دلم واست تنگ شده! | Tu me manques |
خواستن، توانستن است | vouloir, c’ est pouvoir |
از تو حرکت، از خدا برکت | Aide-toi, le ciel t’aidera |
دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است | Mieux vaut tard que jamais |
پایان شب سیه، سپید است | Après la pluie, le beau temps |
از دل برود هر آنچه از دیده برفت | Loin des yeux, loin du coeur |
شاهنامه آخرش خوش است | Rira bien qui rira le dernier |
عینک سواد نمی آورد | L’ habit ne fait pas le moine |
مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد | Chat échaudé craint l’ eau froide |
سکوت علامت رضاست | Qui ne dit mot consent |
با یک گل بهار نمیشه | Une hirondelle ne fait pas le printemps |
وقت طلاست | Le temps, c’ est de l’ argent |
عادت طبیعت ثانوی است | L’ habitude est une seconde nature |
قطره قطره جمع گردد، وانگهی دریا شود | Les petits ruisseaux font les grandes rivières |
مشک آنست که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید | À bon vin point d’ enseigne |
جوینده، یابنده است | Qui cherche, trouve |
در ورق خوش اقبال، در عشق بداقبال | Heureux au jeu, malheureux en amour |
چیزی به نام نمی توانم وجود ندارد | Heureux au jeu, malheureux en amour |
قبل از سخن گفتن به میزان طولانی فکر کردن | Tourner sept fois sa langue dans sa bouche |
یک پرنده در دست، بهتر از دو پرنده در شاخ و برگ | Un tiens vaut mieux que deux tu l’auras |
آن چه برق می زند الزاما طلا نیست | Tout ce qui brille n’est pas or |
دو پرنده را با یک سنگ شکار کردن | Faire d’une pierre deux coups |
قبل از تخم گذاشتن مرغ، جوجه هایش را شمردن | Vendre la peau de l’ours (avant de l’avoir tué) |
اسم شیطان را آوردن و بلافاصله ظاهر شدن | Vendre la peau de l’ours |
تطبیق بده و نجات پیدا کن | Mieux vaut plier que rompre |
جویبارهای کوچک رودخانه های بزرگ را می سازند | Les petits ruisseaux font les grandes rivières |
برای شخص حرف گوش کن یک حرف کافی است | À bon entendeur, salut |
به خودت کمک کن تا خدا به تو کمک کند | Aide-toi, le ciel t’aidera |
افراد مختلف، عقاید مختلفی دارند | Autant de têtes, autant d’avis |
انسان یعنی خطا | L’erreur est humaine |
لباس رهبانیت، راهب نمی سازد | L’habit ne fait pas le moine |
کسی که هیچ نمی گوید راضی است | Qui ne dit mot consent |
کسی که آهسته می رود، مطمئن می رود | Qui va lentement va sûrement |
صبر تلخ است ولیکن بر (میوه) شیرین دارد | Tout vient à point à qui sait attendre |
تخم مرغ دزد، شتر دزد می شود | Qui vole un oeuf, vole un boeuf |
فلفل نبین چه ریزه، بشکن ببین چه تیزه | L’ homme ne se mesure pas à l’ autre |