خلاصه داستان فیلم گل یخ
ترگل که زندگی خانوادگی خوبی ندارد دلبستهٔ عباس است، اما پدرش با ازدواج آن ها مخالف است. ترگل از خانه می گریزد و با عباس ازدواج می کند. عباس که قصد دارد برای کار به جزیره کیش برود، ترگل را نزد مادرش به روستا می فرستد…
نکاتی درباره فیلم گل یخ
صحبت کردن در مورد گل يخ کار چندان آساني نيست، مخصوصاً اگر بداني فيلمنامه، اقتباسي است از يکي از قصه هاي قديمي نه چندان خوش نام تاريخ سينماي ايران که در سال هاي اوليه دهه چهل شمسي بانام سلطان قلب ها ورد زبان مردم کوچه و خيابان بود. سلطان قلب هاي پور احمد اما فيلمنامه نسبتاً هدفمندي دارد. اين هدفمندي، البته از سوزناکي ملودراماتيک کار کاسته و روابط؛ آدم هاي قصه را بيش از اندازه خشک و قرار دادي جلوه گر ساخته. تاکيد بر فيلم در فيلم بودن قصه و دروغين بودن ماهيت آن، زهر عنصر تصادف را تا حدود زيادي گرفته و در عوض به آن، کيفيتي روباه گونه داده. اين روباه گونگي را در نيم ساعت ابتداي قصه مي توان ديد؛ در صحنه هايي که تصادفي بودن ماجراها کاملاً عمدي به نظر مي رسد. به واقع پور احمد فيلمنامه نويس دست به يک تجربه گري زده است. تجربه اي در زمينه محتواي فيلم هاي قديمي فارسي که جسارت يک فيلمساز و فيلمنامه نويس کار آزموده پشتوانه آن است. بستري که براي آزمودن اين تجربه تازه انتخاب شده اما چندان غني و هموار نيست. غالب ملودرام هاي تجاري باب روز اما محدوديت هاي خاص خود را دارد. پور احمد تلاش کرده از پس محدوديت هاي قصه اي کار بر بيايد اما در پايان، قافيه را کاملاً باخته.از اين منظر ، پايان خوش تحميلي قصه او بيش از اندازه طولاني است يا به خيلي سوال ها در رابطه با شخصيت ها جواب داده نمي شود. مثل اين که کس و کار مرجان دختر پولدار قصه کجايند يا اين که او با چه کسي تلفني صحبت مي کند؟ تحويل يکباره مرجان به خاطر چيست؟ فيلمنامه، اما قصه سر راستي دارد. اين سر راستي به اضافه صداقت پور احمد دربرخورد با چنين مضموني پشتوانه کار است. گل يخ به واسطه چنين پشتوانه اي مي توانست فيلمنامه اي تاثيرگذار و جريان ساز باشد. اما در صورت فعلي، سوژه اي است که بيهوده به هدر رفته است.قصه اصلي فيلم با وقوع زلزله آغاز مي شود. در اين لحظه به ساعت نگاه مي کنم. 25 دقيقه از شروع فيلم گذشته است 25 دقيقه گذشته و فيلم، تازه شروع مي شود! معناي اين حرف آن است که فيلمنامه، شکست مطلق داشته است. فيلم، به جاي اين که گيتار زدن هاي عاشقانه گلزار را در لا به لاي داستان و براي تغيير ذائقه تماشاگر و ايجاد فضاي تنفسي در هول و ولاي صحنه ها قرار بدهد؛ از آن جايي که اين گونه صحنه ها اساساً در هيچ جاي قصه وجود ندارد؛ از همان آغاز نداشته هاي خود را رو مي کند. به عبارت ديگر، قصه سر دستي فيلم، فقط بهانه اي است تا گلزار بزند و بخواند و عينک دودي بزند و تماشاگر هم تعداد معتنابهي فضاهاي خوش آب و رنگ ببيند. اصلاً هم متوجه نشود که بالاخره اين عباس، قرار بوده عاشق سينه چاک ترگل باشد. ازآن عاشق هايي که مرگ معشوق را هرگز باور نميکند و صبح را با ياد او به شب مي رساند. (آن گونه که ترگل است.)کيومرث پور احمد يک بار ديگر خواسته است يک فيلم تجاري بسازد. فيلم، تجاري است اما فيلمنامه اش خوش ساخت نيست. قصه فيلم حتي قوت سلطان قلب ها را هم ندارد! قصه (مانند موارد مشابه) اساسا ً بر تصادف استوار است. اين که آدم ها همديگر را نمي بينند و از کنار هم مي گذرند. اما همين تصادف ها در فيلمنامه هاي خوش ساخت تجاري چنان با آب و تاب و پر تعليق رخ مي دهند که باور پذير جلوه مي کنند و بي منطق در روايت قصه، در لا به لاي هول و لاي چه خواهد شد، گم مي شود.همه حلقه هاي مفقود قصه خيلي سريع رو مي شوند. زن دوم، بي مقدمه مي فهمد که ترگل، همسر عباس است؛ براي صحنه آواز خواني کودک، از ميان تمام سالن هاي شهر، همان جايي انتخاب مي شود که ترگل در حال کار است؛ از بين تمام بچه هاي داوطلب، فقط دختر ترگل است که انتخاب مي شود؛ عکس هاي عروسي ترگل و عباس در همه جا وجود دارد و ...پور احمد مي کوشد از يک تمهيد جذاب ديگر بهره ببرد؛ از مثلث عشقي ، اما خيلي راحت، يکي از سه ضلع مثلث خودش را کنار مي کشد. بدون اين که اجازه بدهد، عباس، در ميان دو نفر ديگر گير کند و فيلم، هيجان انگيزتر و غير قابل پيش بيني تر شود. قصه با خواندن ترانه اي به پايان مي رسد که زدن به سيم آخر را بارها تکرار مي کند آيا اين بدان معناست که کيومرث پور احمد آگاهانه، قيد قصه و شخصيت پردازي و منطق داستاني (و از اين جور عناصر کم ارزش در سينماي تجاري ) را زده است؟ احتمالاً چنين است. چرا که در انتها حتي کلمه پايان روي فيلم گل يخ نقش مي بندد. اما گلزار همچنان مي خواند که: بزن به سيم آخر!پور احمد را با فيلمنامه ها و فيلم هاي مختلفي مي شناسيم که حاصل اين شناسه، بضاعت فراوان او در به کارگيري عناصر مختلف سينمايي به نحو مناسب است. کارنامه پرفيلم پور احمد نشان مي دهد که او علاوه بر معرفت نسبت به اصول درام پردازي، دغدغه هاي آکنده از احساس و عاطفه دارد و با تلفيق اين دو حيطه، آثار به ياد ماندني و در اوج آنها شب يلدا را ارائه داده است. جايگاه گل يخ در اين ميان چيست؟ اگر بخواهيم با نگاهي بدبينانه به قضيه بنگريم گل يخ داستاني کليشه اي با روابط باسمه اي بين آدم ها و موقعيت هاي حادثه محور و نه منطق دار دارد. به عبارت ديگر گل يخ بر مبناي اصول وعناصر فيلم فارسي و فيلم هندي شکل گرفته است اما نکته اي که در اين بين وجود دارد، آگاهي پور احمد از کاري است که مي کند. آثاري از قبيل گاويار، به خاطر هانيه، تابستان سال آينده، قصه هاي مجيد و ... نشان مي دهد پور احمد نسبت به ساختن آثاري با فرم هاي ديگر توانايي فراوان دارد و گل يخ حاصل پردازش او در حيطه هايي ديگر است. مهم تر از اين آگاهي و وقوف ، صداقت پور احمد است. او از همان ابتدا و حتي از تيتراژ که ياد سلطان قلب ها و نام محمد علي فردين را در بردارد، صادقانه حيطه مضموني اثرش را با مخاطب در ميان مي گذارد و با تمهيد هندي خواندن کوکب خانم، به سادگي اعلام مي کند که روايت اثر او بي شباهت به وقايع فيلم هيا هندي نيست. آن چه اهميت دارد تسلط پور احمد بر درام پردازي در همين محدوده خاص است. او به خوبي مي داند کجا مخاطب را به گريه بيفکند و کجا به خنده وادارد و همين امر، حتي اگر در قالبي طراحي شده باشد که چندان موافق طبع و ذائقه سينمايي ما نباشد، باز هم غنيمت است، چه آن که بسياري از مدعيان حتي در همين محدوده هم توانايي ندارند. گل يخ را کم اهميت نپنداريم.ديدن گل يخ از کيومرث پور احمد، کار سختي است. باورش مشکل است ،نويسنده فيلمنامه قرص و استواري چون شب يلدا، واريته اي همچون گل يخ بنويسد. حتي بر اساس يک فيلم فارسي مشهور هم مي شود يک فيلمنامه خوب نوشت.اما فيلمنامه گل يخ شايد بسيار بيش از سلطان قلب ها سوراخ سنبه دارد. تمامي اجزاي فيلم وابسته به حوادث بي منطق و تصادف هاي خنده دار و صدالبته از نوع بد هندي اش هستند . فيلم پر از آوازه و کافي شاپ است. نقاط کليدي فيلمنامه کاملاً بر اساس تصادف هاي سست بنا شده اند. صحنه هاي پر شماري در فيلم هست که با يک لحظه دير و زود رسيدن، يک لحظه به سمت ديگري نگاه کردن و يا يک لحظه فکر کردن مي توان پايان فيلم باشد. پور احمد بايد در اذهان به وقار و پختگي قصه هاي مجيد و شب يلدا بماند. ساخت گل يخ توسط پور احمد يک اتفاق باور نکردني و ناخوشايند براي سينماي ايران است. پدر بي پولي بسوزد!پور احمد آدم پر احساسي است واز اين احساس هميشه در نوشته ها و فيلم هايش به وفور خرج مي کند؛ حتي وقتي سريال پليسي سرنخ را مي سازد. حالا حساب کنيد همين پور احمد بخواهد يک فيلمنامه ملودرام عاشقانه بنويسد که ساز و آواز هم قرار است چاشني اش باشد. بازار دل و قلوه در فيلم داغ است. فيلمنامه نويس کهنه کار اين بار چشم بر منطق فيلمنامه اي و ضرورت هاي ماجراها بسته و قصه اي پراز اتفاق و اگر مگر و تصادف نوشته است که حس و عشق از آن سر مي رود. به نظرم اين که فيلمنامه نويس فقط شب يلداي يک مرد را ريز بينانه و موشکافانه و پر وسواس تحرير کند، خيلي بهتر از آن است که سرگذشت هفت ساله چندين نفر را عجولانه، کلي و کم دقت با قلم خود رقم بزند.طبق معمول فيلم هايي هم که يک اسپانسر صنعتي پشت سرشان است، در اين فيلم هم تبليغات کاشي... ذوق مي زند.اما به هر حال ديدن گل يخ را به زوج هاي جوان توصيه مي کنم.پور احمد مي گويد: «ما چون خيلي به پول احتياج داشتيم و به فردين هم از بچگي علاقه مند بوديم به پيشنهاد يکي از دوستان با کار روي فيلم سلطان قلب ها که خط داستاني خوبي دارد و هنوز تازه است فيلمنامه را نوشتم و فيلم را ساختيم»اين، هيچ ايرادي ندارد. تيتراژ فيلم نيز گل يخ به زنده ياد محمد علي فردين تقديم شده و تاکيد شده که بر اساس فيلم سلطان قلب ها ساخته شده است. اين کار نيز ايرادي ندارد بلکه درست و پسنديده است. در سينماي جهان اقتباس از آثار گذشته رايج است. فيلم سازان به سراغ آثاري مي روند و به شيوه خود از خصوصيات آنها استفاده مي کنند و تلاش آنها در ارائه اثري نو و هم خوان بازمانه است.اما اشکال کار گل يخ در اين است که با موجود بودن منبع اصلي، فيلمي ساخته مي شود که هم ايرادات کار قبلي را دارد و هم به آن مي افزايد.پور احمد فيلم سازي است که مي داند فيلمنامه چيست، بنابراين وقتي که با انبوهي اتفاقات اتفاقي، تحول يک شبه بعضي از آدم ها، بي توجهي به روابط علت و معلولي آدم ها و.... مواجه مي شويم. بايد پرسيد احتياج به پول وعلاقه به فردين بهانه درستي است تا اين ضعف هاي جدي را نديده بگيريم؟ انتظار اين نيست که بر اساس سلطان قلب ها فيلمي برجسته و هنرمندانه ساخته شود، اما اين انتظار طبيعي است که گل يخ نمي بايست اين همه مشکلات را با خود يدک بکشد. مگر ساخت فيلم به بهانه سينماي بدنه و مخاطب عام، بايد سرسري گرفته شده و سر هم بندي بشود؟ اين که اهانت به شعور مخاطب و توجيه ناپذير است.پور احمد در خواهران غريب با همين دغدغه ها روبه رو بود. جدايي زوجي که به ناگزير از يکديگر دور مي افتند و سرانجام در کنار يکديگر قرار مي گيرند. حرکت از درون يک آشفتگي که نتيجه آن تنهايي، رنج و دوري است و رسيدن به وصل و عشق که تکيه گاهي است براي اين آدم ها. اما در آنجا حداقل با فيلمنامه و فيلمي نسبتاً قابل باور و منسجم روبه رو بوديم که براي تماشاگرش ارزشي قائل بود.آيا گل يخ نتيجه دلسردي وبي تفاوتي پو ر احمد است؛ آيا... آن چه که مي بينيم آب نباتي است با طعمي گس؟!
کارگردان فیلم گل یخ
کیومرث پوراحمد کارگردان، فیلمنامه نویس، تدوینگر و تهیه کننده ایرانی است. او دانش آموخته رشته کارگردانی سینما است.پوراحمد کارش را با نقدنویسی آغاز کرد و از ۱۳۵۳ با دستیاری در مجموعه تلویزیونی آتش بدون دود وارد سینما شد.مادرش، پروین دخت یزدانیان با بازی در فیلم های او، کار بازیگری را آغاز کرد و آثار برجسته ای با بازی او به ثبت رسید. پوراحمد کارگردانی و نویسندگی فیلم های سینمایی بسیاری از جمله کفشهایم کو؟، ۵۰ قدم آخر، شب یلدا و اتوبوس شب را برعهده داشته است.
بازیگران فیلم گل یخ
گوهر خیراندیش، محمدرضا گلزار، ویشکا آسایش، آلما اسکویی، فیروز صباغی، بابک نوری، فریده سپاه منصور، الناز شاکردوست، میثم معراجی، مجید کرباسیان، افشین رضایی، نوبر قنبریان، سحر جهانگرد، لیما پرشه
ساير عوامل فیلم گل یخ
غلامرضا موسوی، فردین خلعتبری، امیر کریمی، کیومرث پوراحمد، مدیر تولید: بهرام محمدی پور، دستیار کارگردان:نگین موسوی، مجید کرباسیان، افشین رضایی، خواننده تیتراژ: آلما اسکویی،حمید حامی، بازیگردان: گلاب آدینه
مشخصات فیلم گل یخ
- ژانر :درام
- زبان : فارسی
- امتیاز IMDb: امتیاز 4.0 از 10