خلاصه داستان فیلم زخم شانه حوا
سال هاي پاياني جنگ تحميلي، به پيرزني روستايي به نام ننه حسين (آهو خردمند) خبر مي دهند که فرزندش حسين بر خلاف خبري که دو سال پيش به او داده اند، شهيد نشده و زنده است و گوري که ننه حسين فکر مي کند جسد فرزندش را در آن خاک کرده، به شهيدي ديگر تعلق دارد. خبر زنده ماندن حسين درست در روزي مي رسد که روجا (مينا ساداتي)، دختر خاله و نامزد عقد کرده حسين، قصد دارد با محمود (هومن سيدي) ازدواج کند. روجا با شنيدن اين خبر، از نشستن سر سفره عقد با محمود خودداري مي کند و همين موضوع محمود را که پيشينه بيماري رواني دارد، در آستانه فروپاشي عصبي قرار مي دهد. برادر حسين (زهير ياري) که حجت نام دارد و يک پايش را نيز در جبهه هاي جنگ از دست داده، همراه با ننه حسين و روجا به تهران مي آيند که بتوانند نشانه اي از حسين پيدا کنند. در ستاد شهدا ننه حسين با زني به نام خانم ساساني (نيره فراهاني) روبه رو مي شود که ادعا مي کند پسرش را پس از دو سال گم کردن پيدا کرده و اکنون به شکرانه پيدا شدن پسرش، مدتي است که در اين ستاد با مادران و خانواده هايي که به دنبال جسد فرزندانشان آمده اند، همدردي مي کند و آنها را راهنمايي مي کند. ننه حسين در مسافرخانه و از راديو عراق پيام يکي از اسيران را که از زخمي شدن حسين خبر مي دهد، مي شنود، اما پيام به دليل پارازيت هاي راديويي نيمه تمام مي ماند. ننه حسين به روجا و حجت مي گويد که براي يافتن حسين قصد دارد به داخل خاک عراق برود. هم زمان روجا در ستاد مي فهمد که خانم ساساني بر خلاف ادعايش، فرزندش شهيد شده و به گونه اي اختلال حواس پيدا کرده است. محمود (علي سليماني) که از هم رزمان حسين و حجت بوده، خبر مي آورد که عراق اسيران معلول را يک طرفه آزاد خواهد کرد و در فهرست اعلام شده نام حسين هم بوده است. از سويي محمود که دورادور روجا و همراهانش را زير نظر دارد، با زخمي کردن و دزديدن يک رزمنده، اتومبيل او را مي دزدد. ننه حسين که راهش را از حجت و روجا جدا کرده، به دزفول و نزد زني به نام خاله خديجه (سليمه رنگزن) مي رود که آدرسش را خانم ساساني داده است. ننه حسين، خاله خديجه را قسم مي دهد که هر جور شده او را به داخل خاک عراق ببرد. خاله خديجه، ننه حسين را به داخل خط مقدم ببرد. ننه حسين سرگردان در منطقه جنگي از ناحيه بازو زخمي مي شود. محمود هم که در پي ننه حسين آمده، زخمي مي شود. داوود (مالک سراج)، که به خاله خديجه کار مي کند، ننه حسين را در منطقه پيدا مي کند و او را به مقر فرماندهي مي برد که رضا، فرزند ارشد خاله خديجه، فرمانده آنجاست. هم زمان حسين (هادي ديباجي) که يک دست خود را از دست داده، آزاد مي شود و با استقبال روجا، حجت و مجيد روبه رو مي شود. ننه حسين در مقر فرماندهي براي رزمندگان غذاي خانگي مي پزد و شور و حالي به فضاي آنجا مي بخشد. داوود که همواره از داشتن مادر بي بهره بوده، حاضر مي شود که ننه حسين را با قايق به خاک عراق ببرد. اما سر راه و به دليل حضور گشت هاي آبي نيروهاي عراقي ناگزير مي شود که ننه حسين را در لابه لاي نيزارها پنهان کند. در ميان نيزارها، ننه حسين با زني عراقي روبه رو مي شود که براي ديدن پسر اسيرش از عراق فرار کرده است. ننه حسين که بر اين باور است سرنوشت و تقدير الهي او را در اين مسير قرار داده، همراه با داوود و زن عراقي به داخل خاک ايران باز مي گردد و در مقر، حسين را مي بيند که همراه با روجا، حجت و مجيد به آنجا آمده اند. اين در حالي است که محمود که قصد شليک به سوي حسين را دارد، از اين کار پرهيز مي کند.
نکاتی درباره فیلم زخم شانه حوا
زخم شانه حوا مي کوشد داستان خود را ساده، روان و بي پيرايه تعريف کند و همين سبب مي شود که کليت داستاني اش اگر نگوييم به دل مي نشيند، حداقل اين است که براي مخاطب قابل قبول است. تم جست و جو در قالب سفر قهرمان، الگويي است که فيلمنامه زخم شانه حوا بر آن تکيه کرده و مي کوشد که از قاعده هايي روايي و مؤلفه هاي تثبيت شده ژانر جاده اي و درام ايستگاهي پيروري کند. (هر چند که فيلم خيلي هم به الگوي سينماي جاده اي پايبند نيست) فيلمنامه در اين مسير با خلق داستان هايي همانند تعقيب شخصيت هاي اصلي از سوي محمود و يا خلق ماجرايي عاشقانه ميان سعيد (دانشجويي که به اجبار به جبهه آمده) و آن دختر مددکار (فرزانه) شاخ و برگ هايي به خط روايي اصلي مي دهد تا کار جذابيت خود را تا پايان نگه دارد؛ هر چند که همين داستان ها و شخصيت هاي فرعي به پاشنه آشيل فيلمنامه تبديل شده اند.جدا از وجود ضعف هايي در شيوه روايت و شخصيت پردازي (که در ادامه به آنها اشاره هايي خواهد شد)، به نظر مي رسد کهنگي بزرگ ترين بلاي فيلمنامه زخم شانه حوا است. بايد پذيرفت که مخاطب امروزي که برهه هاي گوناگوني را در سينماي دو سه دهه اخير ايران از سر گذرانده، دوست دارد که اگر فيلمي را در ژانر جنگي مي بيند يا آن فيلم حرفي تازه براي گفتن داشته باشد و يا اين که اگر آدم هايي را به عنوان شخصيت هايي از زمان جنگ خلق مي کند، مخاطب بتواند ما به ازاي آنها را در جامعه امروزي ببيند و يا اين که با گوشه اي تازه و ناگفته از شرايط کنوني آن آدم ها آشنا شود. اگر قرار است همانند زخم شانه حوا از دلاوري ها، صبوري ها و دشواري هايي که رزمندگان و خانواده هايشان تجربه کرده اند، سخن بگوييم، بي شک در ساليان گذشته فيلم هايي بوده اند که با زبان روايي و ساختاري بهتر اين حرف ها را بيان کرده اند. اگر هم بخواهيم از ديد دراماتيک به فيلمنامه زخم شانه حوا نگاهي بيندازيم، بايد گفت خط قصه اصلي فيلمنامه با آن که جذابيت اوليه را براي پي گيري دارد، اما اوج و فرود چشمگير و چنداني را در خود جاي نداده و اگر هم نويسنده کوشيده که موقعيت ها و رويدادهايي تازه و يا جذاب بيافريند، آنها را به حال خود رها کرده است؛ همانند موقعيت سرگرداني ننه حسين و محمود در منطقه جنگي که به سکانسي بي حس و حال و بي کارکرد تبديل شده است و يا صحنه پنهان شدن ننه حسين در نيزارها که مي توانست با تعليق بيشتري همراه باشد و در شکل کنوني بيشتر در خدمت نماياندن تم «تقدير» در پايان قصه است. ايرادهاي روايي فيلمنامه هم از جايي بيشتر به چشم مي آيد که ننه حسين به دزفول و سپس به خط مقدم مي رود. تماشاگر انتظار دارد ريتم داستان در اين فصل که به نقطه عطف دوم نزديک مي شود، افزايشي محسوس بيابد. اما بر عکس مي بينيم که داستان بيشتر در جا مي زند و با تمرکز بر صحنه هايي بي کارکرد دچار سکته هاي روايي مي شود (همانند صحنه هاي سرگرداني محمود در منطقه جنگي و يا مانور بيش از اندازه بر داستان خانم ساساني).با اين که ننه حسين را بايد شخصيت اصلي فيلمنامه در نظر بگيريم، اما توجه بيش از اندازه به تم تقدير که بر الگوپذيري نويسنده از سفر قهرمان و نيز تکيه او بر قاعده رشد شخصيتي در طول سفر سايه افکنده، در عمل کاراکتر ننه حسين را به شخصيتي منفعل تبديل کرده است. به ويژه در نيمه دوم از پرده مياني فيلمنامه مخاطب در سرگرداني مي داند که به راستي شخصيت اصلي اين فيلمنامه کيست؟ چرا شخصيت محمود به عنوان نيروي تهديدگر قصه تا اين اندازه در انفعال به سر مي برد؟ آيا نويسنده نمي توانست از کنش هاي روان پريشانه او جهت پيچيده کردن داستان و به بحران کشاندن مسير جست و جوي شخصيت هاي اصلي قصه کمک بگيرد؟ البته پرسش هايي را هم مي توان درباره شخصيت هاي ديگر فيلمنامه مطرح کرد؛ اين که اگر حجت و روجا در اين مسير جست و جو با ننه حسين همراه نمي شدند، چه اتفاق بزرگي در فيلمنامه پديد مي آمد؟ خانم ساساني جز آن که آدرس خانه خاله خديجه را به ننه حسين مي دهد، چه نقشي در روند داستان دارد که فيلمنامه چند سکانس پياپي را به او اختصاص مي دهد؟ داستانک سعيد و فرزانه و عباس (حسين عابديني) به دليل تيپ سازي کليشه اي نويسنده از اين سه شخصيت چرا تا اين اندازه خنثي و بدون جذابيت است؟ آيا رابطه شبه مادر و فرزندي ميان ننه حسين و داوود را بارها و بارها در فيلم و مجموعه هايي از اين دست نديده ايم؟ اينها پرسش هايي هستند که بر ضعف در شخصيت پردازي به عنوان بزرگ ترين نقطه ضعف فيلمنامه زخم شانه حوا انگشت مي گذارند.ديالوگ هاي فيلمنامه زخم شانه حوا بيشتر از آن که نمايشي و يا بيان کننده درونيات شخصيت ها در موقعيت هاي ويژه باشند، واقع گرايانه و از جنس فيلم هما و مجموعه هاي جنگي تلويزيوني هستند و حتي مونولوگ ها و پرحرفي هاي خانم ساساني هم در صحنه هايي که او حضور دارد، باري از دوش فيلمنامه بر نمي دارد. براي نمونه مي توان به حرف هاي ننه حسين با خدا اشاره کرد که بسيار گل درشت، آشنا و کليشه اي است. شايد بهترين ديالوگ هايي که با خود باري از نمايشي بودن، کنش شخصيتي، تعليق و کشش دارند، جايي است که محمود از خبر زنده بودن حسين آشفته شده است و مي گويد:«حسين برادر شيري من هم هس...اما دعا مي کنم زنده نباشم...» يا در صحنه بعد بر بالاي مزار حسين مي گويد:«حسين دعا مي کنم زنده نباشي...که اگر زنده باشي خودم مي کشمت...!»صحنه اي که ننه حسين بر سجاده نماز، پيام يکي از اسيران ايراني را از راديو عراق مي شنود و خبر زخمي شدن (و در حقيقت زنده بودن ) حسين به گوشش مي رسد و ناگهان در راديو پارازيت مي افتد، از صحنه هاي خوب فيلمنامه است.صحنه هايي که با آنها محمود را دنبال مي کنيم؛ از سرگرداني اش در منطقه جنگي تا پناه بردنش به يک وانت جنگي که به شکلي اتفاقي به داوود تعلق دارد. همان طور که پيشتر گفته شد، اين صحنه ها بي کارکرد هستند.کليت کارگرداني حسين قناعت در اين فيلم درسطحي استاندارد و قابل قبول قرار دارد. اما به راستي نمي توان صحنه اي تأثيرگذار و به ياد ماندني از فيلم را در سومين اثر سينمايي حسين قناعت جدا کرد و مثال زد؛ که اين بيشتر به حرکت فيلمنامه در مسير کليشه ها باز مي گردد که روي کيفيت ساخت فيلم نيز تأثير گذاشته است.از ابتدا هم روشن بود که زخم شانه حوا کارکرد ضعيفي در گيشه بيمار اين روزهاي سينماي ايران دارد. اما در روند پيوند مخاطبان اين اثر سينمايي با آن، بايد گفت استفاده از تم هميشه جذاب جست و جو و کوشش فيلمنامه براي رعايت حداقل استانداردهاي داستان گويي در سينما، نمي گذارد که تماشاگر زخم شانه حوا حوصله اش از ديدن اين فيلم سر مي برد.با اين که زخم شانه حوا در بخش مسابقه جشنواره فيلم فجر هم به نمايش در آمد، اما در روزهاي پس از برگزاري جشنواره بازتابي در ميان منتقدان و نويسندگان سينمايي نداشت. حتي در زمان اکران نيز اين فيلم ديده نشده و مورد بررسي قرار نگرفته است.
کارگردان فیلم زخم شانه حوا
حسین قناعت متولد 1344 آمل است. وی فعالیت سینمایی را سال 1372 به عنوان دستیار کارگردانی با فیلم «تیک تاک» به کارگردانی محمدعلی طالبی آغاز کرد
بازیگران فیلم زخم شانه حوا
آهو خردمند، حسین عابدینی، زهیر یاری، سلیمه رنگزن، هومن سیدی، مینا ساداتی، نسرین نصرتی
سایر عوامل فیلم زخم شانه حوا
- کارگردان: حسین قناعت
- تهیه کننده: حسن کلامی
- مدیر فیلمبرداری:حسن کریمی
- فیلمنامه نویس:حسین قناعت
مشخصات فیلم زخم شانه حوا
- ژانر :اجتماعی،خانوادگی
- زبان : فارسی
- امتیاز IMDb: امتیاز 0 از 10