معرفی کتاب آیینه سرتاسر ترک برداشت اثر آگاتا کریستی

  دوشنبه، 26 مهر 1400   زمان مطالعه 7 دقیقه
معرفی کتاب آیینه سرتاسر ترک برداشت اثر آگاتا کریستی
ادبیات پلیسی و داستان‌های جنایی یکی از پرطرفدارترین انواع ادبیات در سراسر جهان است. شخصیت‌هایی مانند خانم مارپل، شرلوک هولمز، کارآگاه مگره و کارآگاه پوآرو بخش جذابی از خاطرات کودکی و نوجوانی علاقه‌مندان به داستان‌های پلیسی و معماهای عجیب‌وغریب را تشکیل می‌دهند.

درباره کتاب آیینه سرتاسر ترک برداشت

آیینه سرتاسر ترک برداشت یکی از داستان های آگاتا کریستی است که سال ۱۹۶۲ منتشر شد. عنوان اصلی این داستان «the mirror crack’d from side to side» است و از سری داستان های خانم مارپل به حساب می آید. این رمان پس از انتشار نقدهای مثبتی دریافت کرد و توانست نظرات زیادی را به خود جلب کند.خانم مارپل با زنی به نام هِدِر آشنا می شود و او برایش از آمدن مارینا گرگ بازیگر معروف و همسرش جیسون راد تعریف می کند که ملکی را در منطقه خریده اند. هدر داستان علاقه ی خود به این بازیگر و اینکه سال ها قبل حتی زمانی که بیماری مسری سرخجه داشته به دیدار او رفته و از او امضا گرفته است را تعریف می کند.در ادامه ی داستان هدر می میرد و علت مرگ او خوردن شش برابر دز آرام بخش اعلام می شود اما همه چیز مشکوک است و تحقیقات درباره ی این مرگ ادامه پیدا می کند. در ادامه طی بیست و چهار ساعت دو مرگ دیگر اتفاق می افتد.داستان آیینه سرتاسر ترک برداشت سوژه ی سریال ها و فیلم های مختلفی شده است که یکی از معروف ترین آن ها اقتباسی در سال ۱۹۸۰ است که الیزابت تیلور در آن نقش مارینا و آنجلا لنزبوری (Angela lansbury) نق خانمش مارپل را بازی کرده است.

خلاصه کتاب آیینه سرتاسر ترک برداشت

شخصیت داستانی مارپل، زن مسن و ماجراجویی است که کنجکاوی او منجر به کشف حقایق مخوفی می شود.خانم جِین مارپل کنار پنجره نشسته بود. پنجره رو به باغی باز می شد که روزگاری برایش مایه غرور بود. ولی حالا دیگر نبود. از پنجره به بیرون می نگریست و اخمهایش توی هم می رفت. مدتی بود که فعالیت در باغ برایش ممنوع شده بود. نباید خم می شد، نباید بیل می زد، نباید چیزی می کاشت، فقط می توانست خیلی کم هرس کند. پیرمردی به اسم لایکوک که هفته ای سه بار می آمد، همه سعی اش را می کرد. ولی همه سعی اش (که چندان هم نبود) به درد خودش می خورد. خانم مارپل را راضی نمی کرد. خانم مارپل دقیقاً می دانست که دنبال چه کاری است و کی باید این کار انجام شود و همین را هم به لایکوک می گفت. ولی لایکوک کاری را می کرد که در آن نبوغ و استعداد خاصی داشت. یعنی قول می داد که آن کار را انجام دهد، ولی انجام نمی داد.

درباره نویسنده کتاب آیینه سرتاسر ترک برداشت

آگاتا کریستی، زاده ی ۱۵ سپتامبر ۱۸۹۰ و درگذشته ی ۱۲ ژانویه ۱۹۷۶، نویسنده ی انگلیسی داستان های جنایی و ادبیات کارآگاهی بود.آگاتا کریستی با نام اصلی آگاتا مری کلاریسا میلر در شهر تورکی در ناحیه ی دوون انگلستان به دنیا آمد. پدر آمریکایی اش فردریک میلر نام داشت. مادرش کلارا بومر انگلیسی و از خانواده ای اشرافی بود. آگاتا به دلیل آمریکایی بودن پدر می توانست تبعه ی ایالات متحده نیز باشد، ولی هرگز از آن کشور تقاضای تابعیت نکرد. آگاتا دارای یک خواهر و یک برادر بود که هر دوی آن ها از وی بزرگ تر بودند.آگاتا در زمان جنگ جهانی اول در بیمارستان و سپس در داروخانه کار می کرد؛ شغلی که تأثیر زیادی بر نوشته های او داشته است: بسیاری از قتل هایی که در کتاب هایش رخ می دهند از طریق خوراندن سم به مقتولان صورت می گیرند.در هشتم دسامبر ۱۹۲۶ وقتی در سانینگ دیل واقع در برکشر زندگی می کرد به مدت ده روز ناپدید گردید و روزنامه ها در این مورد جاروجنجال فراوانی به پا کردند. اتومبیل او در یک گودال گچ پیدا شد و خود او را نیز نهایتا در هتلی واقع در هروگیت یافتند. آگاتا اتاق هتل را با نام خانمی که اخیرا شوهرش اعتراف کرده بود با وی رابطه عاشقانه دارد، کرایه کرده بود و در توضیح این ماجرا ادعا کرده بود که در اثر ضربه ی روحی ناشی از مرگ مادر و خیانت شوهر دچار فراموشی شده بوده است. آگاتا در سال ۱۹۳۰ با باستان شناسی به نام سر ماکس مالووان که ۱۴ سال از او جوان تر بود، ازدواج کرد و با او به سفرهای فراوانی رفت. رد پای این سفرها و شهرها و کشورهایی که او از آن ها دیدن می کرد را می توان در بیشتر داستان هایش که وقایع آن ها در کشورهای شرقی (خاورمیانه) رخ می دهند، دید. ازدواج او با مالووان در ابتدا ازدواجی موفق و شاد بود. این ازدواج توانست با وجود ماجراجویی های عشقی خارج از ازدواج مالووان، مدتی نسبتا طولانی دوام بیاورد.

آگاتا کریستی

درباره مترجم کتاب آیینه سرتاسر ترک برداشت

مجتبی عبدالله نژاد (۱۳۴۸ کاشمر) نویسنده و مترجم ایرانی است که کتاب هایی از زبان انگلیسی به فارسی ترجمه می کند و درضمن درباره ی ادبیات کلاسیک فارسی تحقیق می کند. کتاب «گفتگو با مسعود سعد سلمان» نوشته ی او، تلفیقی است از کار تخیلی با کار پژوهشی. وی در گفتگویی در روزنامه ایران می گوید: «این ژانری است که خودم ابداع کردم». از وی مقالاتی در بعضی نشریات ادبی مثل کلک، کارنامه، سمرقند، بخارا، رودکی، نافه، شوکران، و گوهران منتشر شده است

چرا باید کتاب آیینه سرتاسر ترک برداشت را خواند؟

داستان های آگاتا کریستی معماهایی جذاب اند که در عین سادگی پیچیدگی های خاص خود را دارند و همین آن ها را به داستان هایی لذت بخش تبدیل کرده است که برای گروه های سنی مختلف مناسب اند. می توانید این کتاب ها را برای علاقه مند کردن نوجوانان به کتابخوانی به آن ها هدیه دهید. آیینه سرتاسر ترک برداشت یکی از داستان های طولانی آگاتا کریستی است که با جزئیات زیاد نوشته شده است و می تواند چند ساعتی خواننده را کاملاً سرگرم کند.

قسمتی از کتاب آیینه سرتاسر ترک برداشت

خانم نایت سینی صبحانه را روی میز کنار تخت خانم مارپل گذاشت و گفت:

-خب، این هم از این. امروز صبح حالمان چطور است؟ می بینم که پرده ها را کنار زده ایم.

این جمله آخری را که گفت، نوعی نارضایتی از لحن کلامش پیدا بود. خانم مارپل گفت:

-من صبح زود بیدار می شوم. تو هم وقتی به سن من برسی، زود بیدار می شوی.

خانم نایت گفت: - خانم بانتری زنگ زد. حدود نیم ساعت پیش. گفتم بهتر است بعداً زنگ بزند، بعدازاینکه صبحانه خوردید. نمی خواستم اول صبح قبل از اینکه صبحانه یا حتی یک لیوان چای بخورید، اذیتتان کنم.

خانم مارپل گفت:

-وقتی دوستانم زنگ می زنند، انتظار دارم خبر کنی.

خانم نایت گفت:

-متاسفم. به نظرم بی ملاحظگی بود. حالا بعد از اینکه چای و تخم مرغ و نان و کره تان را خوردید، خودمان زنگ می زنیم که ببینیم چه کار داشته.

خانم مارپل فکورانه گفت:

-نیم ساعت پیش؛ یعنی حدود... ساعت هشت.

خانم نایت دوباره گفت:

-خیلی زود است.

خانم مارپل متفکرانه گفت:

-گمان نمی کنم خانم بانتری این وقت روز زنگ بزند، مگر اینکه دلیل خاصی وجود داشته باشد. معمولاً صبح زود زنگ نمی زند.

خانم نایت دلداری اش داد و گفت:

-حالا خودتان را ناراحت نکنید. لابد خودش دوباره زنگ می زند، یا اگر مایلید من بهش زنگ بزنم.

خانم مارپل گفت:

-نه متشکرم. بهتر است اول صبحانه ام را بخورم که سرد نشود.

خانم نایت با خوشرویی گفت:

-امیدوارم چیزی کم و کسر نباشد.

چیزی کم و کسر نبود. چای را با آب جوش دم کرده بود، تخم مرغ را دقیقاً سه دقیقه و چهل وپنج ثانیه آب پز کرده بود، نان را به اندازه کافی برشته کرده بود، کره ها را به تکه های مساوی تقسیم کرده بود و ظرف کوچک عسل هم توی سینی بود. خانم نایت از بسیاری جهات واقعاً جواهری بود. خانم مارپل صبحانه اش را با لذت خورد. چند لحظه بعد صدای جاروبرقی از طبقه پایین بلند شد. چری رسیده بود.

همراه صدای جاروبرقی، صدای زمزمه آرام و دلنشین یکی از آخرین آهنگ های روز هم شنیده می شد. خانم نایت که آمده بود سینی را ببرد، گفت:

-اصلاً از این کارش که مرتب توی خانه آواز می خواند، خوشم نمی آید. به نظرم دور از ادب است...

شناسنامه کتاب آیینه سرتاسر ترک برداشت


دیدگاه ها

  دیدگاه ها
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها