درباره کتاب آواز نیمه شب
کتاب «آواز نیمه شب» نوشتهٔ داوود غفارزادگان در انتشارات کتاب نیستان چاپ شده است. داوود غفارزادگان یکی از مؤثرترین نویسندگان در عرصه ادبیات کودک و نوجوان است. او فضاهای دهه شصت و هفتاد ایران و روایت هایی از جنگ و جبهه و پشت جبهه و در پناهگاه را به خوبی در داستان هایش شرح می دهد. رمان آواز نیمه شب در زمره چنین داستان هایی با محوریت نوجوانان است و روایت داستانی شخصیت های نوجوانی است که در مواجهه با رویدادی مانند جنگ، به ناگاه بزرگ شده و یا خود را در معرض رشدی باور نکردنی می یابند.
خلاصه کتاب آواز نیمه شب
آواز نیمه شب داستان نوجوانی است که سودای نویسندگی در سر دارد و در کش وقوس شب های حمله هوایی به تهران و در پناهگاه سعی دارد با توصیف آنچه در پیرامون او در حال رخ دادن است خود را در قامت یک نویسنده معرفی کند. حضور دو برادر او در جبهه و واکنش خانواده و جامعه پیرامونی او به این حضور و اتفاقاتی که به دنبال آن شکل می دهد در کنار انتشار یکی از داستان های او در یک نشریه دست در دست هم می دهد تا او به عنوان یک نویسنده جوان در نهایت خود را در محاصره واقعیت پیرامون خود که چیزی جز جنگ با همه تلخی و سیاهی اش است، پیدا نکند و در نتیجه داستان های خود را نیز به این سمت سوق دهد.
درباره نویسنده کتاب آواز نیمه شب
داوود غفارزادگان متولد ۱۳۳۸ اردبیل- داستان نویس ایرانی است. بیش از سه دهه داستان هایی با موضوعات متنوع و برای مخاطبان متنوع نوشته است. جایزهٔ ۲۰ سال ادبیات داستانی (بزرگسالان) به خاطر اثر ارزش مندش ماسه نفرهستیم به او تعلق گرفت. وی یکی از مؤثرترین نویسندگان در عرصه ادبیات کودک و نوجوان است. نشان طلایی از جشن وارهٔ بزرگ برگزیدگان ادبیات کودک ونوجوان (انجمن نویسندگان کودک ونوجوان)به عنوان یکی از بهترین داستان نویسان دو دهه از جوایز دیگر اوست.رمان فال خون او توسط پروفسور قانون پرور ترجمه و در دانشگاه تگزاس آمریکا چاپ شده است. همچنین از این نویسنده تک قصه هایی به زبان های دیگر ترجمه شده است.
قسمتی از کتاب آواز نیمه شب
چطور آدم از این ها ننویسد؟ سنگ هم باشد، می ترکد. بالاخره یکی باید از «بوی نان» بنویسد. از آن خواهر و برادر تبریزی یا مال هرکجا که می خواهند باشند. من مدت هاست به این نتیجه رسیده ام. چند ماه پیش قصه ای فرستادم به یکی از مجله های کودک و نوجوان. روزها منتظر ماندم. هر هفته می رفتم دکهٔ سر خیابان و مجله می خریدم، اما داستانم را چاپ نکردند که نکردند. بعد یک دفعه، بعد از چند ماه یک روز احمد را دیدم که بدوبدو آمد خانه. مجله دستش بود. نشانم داد و گفت که اسمت را چاپ کرده اند. دلم هری ریخت پایین. یک لحظه احساس کردم گوش ها و گونه هام داغ می شود. مادربزرگ تسبیحش را گذاشت زمین. مامان اختر آمد و بالا سرمان ایستاد. مجله را تندتند ورق می زدم. اما نه، چیزی از من نبود. آصف ایستاده بود کنار و می خندید.
احمد گفت: اینجاست! نوشته اند قصه ات رسید. گفته اند بهتر است از موضوع هایی بنویسی که راجع به آن ها اطلاعات درستی داری.
شناسنامه کتاب آواز نیمه شب
- نویسنده: داوود غفارزادگان
- انتشارات:نیستان
- تعداد صفحات:180
- نسخه صوتی:ندارد
- نسخه الکترونیکی: دارد