درباره اوریپید
اوریپید یا اوریپیدس (به انگلیسی: Εὐριπίδης یونانی، Euripides) از شاعران و نمایش نامه نویسان یونان باستان است (حدود ۴۸۰ تا ۴۰۶ پیش از میلاد). او با سوفوکلس و آیسخولوس مثلث نمایش نامه نویسان یونان باستان را تشکیل می دهند. اوریپیدس نمایش نامه های متعددی نوشته است که به خاطر شهرت و محبوبیت فوق العاده ای که اوریپیدس در اواخر دوران شکوفایی یونان کسب کرده بود، تعداد بیشتری از آثار او بر جای مانده است. اگرچه در زمان حیاتش به دلایلی چند اقبال زیادی نداشت. از آنجمله می توان به مضامین نمایش نامه هایش که عمدتاً ارزش های آن دوران را زیر سؤال می برد یا نگاه متفاوتش نسبت به خدایان که آن ها را منشا زشتی ها و بدی ها می دانست اشاره کرد.
درباره اورستس
نمایشنامۀ اورستس که در سال 408 پیش از میلاد بر صحنه رفت، رویدادهای پس از مادرکشی اورستس، پسر آگاممنون و برادر الکترا را بازگو می کند. امروزه اگر از افراد در مورد تراژدی یونانی سوال شود بعید است که بلافاصله از اورستس نام ببرند، این نمایشنامه همانند آنتیگنه، ادیپوس شاه یا مده آ تراژدی متداولی محسوب نمی شود. در واقع بسیاری از افراد، حتی کلاسیک شناسان هم، هیچ گاه آن را نخوانده اند و در برنامۀ درسی مدارس و دانشگاه ها جایی ندارد؛ اما اورستس در دوران باستان یکی از مشهورترین و تحسین شده ترین تراژدی های اوریپید بود. از این نمایشنامه که اوریپید آن را متأثر از اندیشه های سوفسطاییان و فیلسوفان پیشاسقراطی خلق کرده است، به عنوان رندانه ترین نمایشنامۀ او هم یاد می کنند. اورستس با یک تک گویی (مونولوگ) آغاز می شود. سپس فرآیند طرح ریزی اورستس با همراهان اش برای قتل برخی افراد آغاز می شود. هنگامی که قرار است خون ریزی های بیشتری رخ دهد، «آپولو» به صحنه می آید. او همه چیز را مرتب می کند و توضیح می دهد که یکی از افرادی که قرار است اعدام شود، یعنی هلن را، نجات داده تا او را در بین ستاره ها قرار دهد. آپولو دستوراتی می دهد؛ او به اورستس می گوید که باید به دادگاه آتن برود؛ جایی که بعداً در آن تبرئه خواهد شد. آپولو به انسان های فانی می گوید که بروند و در صلح و شادی زندگی کنند. این نمایشنامه، ماجرای محاکمه و تبرئهٔ اورستس را روایت می کند. اوریپید در این نمایشنامه، نقش خدایان و یا تفسیر آدمی از ارادهٔ الهی را به چالش می کشد. این اثر، علاوه بر ارادهٔ خدایان، به نقش قانون طبیعی و تنش آن با قانون ساخت بشر نیز توجه می کند. شاید مهمترین نکتهٔ این نمایشنامه، بیانیهٔ پایانی آپولو است که می گوید صلح بیش از همهٔ ارزش های دیگر مورد احترام است. این نکته، در این اثر، بسیار ارزشمند است، زیرا جنگ پلوپونز تا زمان تهیهٔ این نمایشنامه، تقریباً یک ربع قرن طول کشیده بود.
بخش هایی از کتاب اورستس
«روز. بیرون کاخ پادشاهیِ آرگوس. شش روز پس از قتل کلوتایمنسترا و آیگیستوس. در سمت چپِ دروازهٔ کاخ، تختی قرار دارد که اورستس بر آن خفته است. خواب او بسیار پریشان و به وضوح کابوس وار است و او اغلب با حمله هایی ناگهانی و خشن، خود را به این سو و آن سو می اندازد و به خود می پیچد. هر از گاهی هق هق گریه سر می دهد و از ترس می نالد. خواهرش الکترا کنار او می نشیند، او را آرام و بالاپوشی را که روی اوست مرتب می کند. در سوی دیگر کاخ نگهبانانی مسلح ایستاده اند. الکترا: می گویند هیچ مصیبت، و هیچ درد و اندوهی نیست که خدایان فرو فرستند و روح یکی میرا نتواند بار آن بر دوش کشد. تانتالوس سعادتمند، سعادتی که هیچ بر آن غبطه نمی خورم، هم او که آن گونه که به من گفته اند پسر زئوس است، یادت باشد خودِ پسر زئوس، و اکنون، او آنجاست، او را از ابرها آویخته اند و از ترس به خود می لرزد که مبادا صخره ای که بالای سرش آویزان است بر او فرود آید! مردمان می گویند او برای گناهی که کرده طلب بخشایش می کند. گناهی بزرگ. از آنها که از زبانی بی لگام برمی جهند. او یکی میرا بود که خدایانش بزرگ داشتند و او را هم سفرهٔ خویش ساختند تا در ضیافت ایشان انباز شود، همچون ایشان بخورد و کنارشان بنشیند، اما تانتالوس را یارای آن نبود که زبان در کام گیرد! تانتالوس پدر پلوپس و نیای آترئوس بود و همین فرزندزاده، آترئوس، بود که آن گاه که دست تقدیر پشم بافه های پیشانی نوشت هر کس را می رشت، برای این مرد انبوهی از مصائب را تافت و یکی از این دشواری ها کارزار با برادر خویش، توئستس بود! اما من چه می کنم، داستان هراس باز می گویم؟ بگذریم، این مرد، آترئوس، برادر خویش مهمان کرد و فرزندان او را هلاک ساخت و کالبد ایشان آورد تا پدرشان در سوری که برادرش او را بدان خوانده بود بخورد. اما از آنچه در پی آن آمد بگذریم و از پیوند زناشویی میان آترئوس و اِروپه اهل کِرِت سخن گوییم. حاصل این پیوند یکی آگاممنون بود که بعدها سردار بنامِ (اگر بشود او را چنین خواند) سپاه یونان شد و دیگری منلائوس بود که با هلن، آن زن که خدایان از او بیزارند پیوند زناشویی بست. سپس آگاممنون کلوتایمنسترادیگر چهرهٔ بنام در یونان را به زنی گرفت که از این دو، سه دختر زاده شدند: کریسوتمیس، ایفیگنیا، و من، الکترا؛ و نیز پسری، اورستس نام. ما چهار تن همگی از زهدان مادری بی دینیم، زنی که شویش را میان چین های تکه پارچه ای بزرگ به دام افکند و سپس خونش را ریخت! و دستاویز آن زن برای این خونریزی که از آن دم می زد... چیزی ست که هیچ روا نیست زنی جوان آن را در برابر همگان بر زبان آرد، پس من آن را به روزگار وامی گذارم تا خود گره از آن بگشاید. چرا من باید آن کس باشم که فوبوس را در این کشتار گناهکار می داند... گرچه هم او بود که اورستس را بر آن داشت تا خون مادرش را بریزد که باید گفت کاری نبود که مایهٔ سرفرازی کسی گردد. با این همه اورستس بینوا به فرمان خدایی گردن نهاد و من؟ من هم در این بی رحمی انباز شدم، درست همان گونه که پیلادس شد، او که یاریگر ما بود تا در این کار کامیاب گردیم.»
شناسنامه کتاب اورستس
-
نویسنده: اوریپید
-
مترجم: غلامرضا شهبازی
- زبان: فارسی
- ناشر چاپی: نشر بیدگل
- تعداد صفحات: 146
- موضوع کتاب: نمایشنامه
- نسخه الکترونیکی:دارد
- نسخه صوتی : ندارد
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی، به ویژه ادبیات کلاسیک یونان پیشنهاد می کنیم. امیدوارم از محتوای معرفی کتاب نهایت لذت را برده باشید و برای کسانی که کتاب دوست هستند، میتوانید ارسال نمایید و برای مشاهده ی مطالب پر محتوای دیگر میتوانید به بخش فرهنگ و هنر ساعدنیوز مراجعه نمایید. همچنین شما نیز بهترین کتابی که تا حال مطالعه کرده اید، برای ما معرفی نمایید. از همراهی شما بسیار سپاسگزارم.