معرفی کتاب از رنجی که می بریم اثر جلال آل احمد

  یکشنبه، 10 بهمن 1400   زمان مطالعه 7 دقیقه
معرفی کتاب از رنجی که می بریم اثر جلال آل احمد
کتاب از رنجی که می‌ بریم اثری از جلال آل احمد، مجموعه داستان‌های کوتاه او است که در زمان کناره‌گیری او از حزب توده منتشر شده است.

درباره کتاب از رنجی که می بریم

از رنجی که می بریم دومین مجموعه داستانی جلال آل آحمد است که در سال ۱۳۲۶ منتشر شد. تاریخ انتشار این داستان ها، همزمان با کناره گیری او از حزب توده بود. او در این اثر درباره آدم هایی نوشته است که هرکدام به نوعی درگیر مبارزه سیاسی شده اند. او رویکرد سیاسی خود را نشان می دهد. از وضعیت زندانیان سیاسی رژیم شاه می گوید و به خصوص به زندانیانی اشاره میکند که زیر شکنجه هستند و شرایط دشواری دارند.این کتاب هفت داستان کوتاه به نام های: دره خزان زده، زیرابی ها، در راه چالوس، آبروی از دست رفته، محیط تنگ، اعتراف و روزهای خوش دارد.

خلاصه کتاب از رنجی که می بریم

در این کتاب نویسنده رویکردی سیاسی دارد و سعی می کند وضعیت زندانیان سیاسی رژیم شاه را نشان دهد. او به زندانیانی اشاره می کند که زیر شکنجه هستند و شرایط دشواری دارند.البته تمام کتاب به موضوعات سیاسی اختصاص ندارد بلکه بعضی داستان ها مانند «در راه چالوس» بیشتر به وضعیت اجتماعی ایران می پردازد.

درباره نویسنده کتاب از رنجی که می بریم

جلال آل احمد (۲ آذر ۱۳۰۲ و براساس برخی روایت ها ۱۱ آذر، ۱۳۰۲، تهران - ۱۸ شهریور ۱۳۴۸، اسالم، گیلان) روشنفکر، نویسنده، منتقد ادبی و مترجم ایرانی و همسر سیمین دانشور بود. آل احمد در دههٔ ۱۳۴۰ به شهرت رسید و تأثیر بزرگی در جریان روشنفکری و نویسندگی ایران داشت. نویسندگانی چون نادر ابراهیمی و غلامحسین ساعدی از او تأثیر گرفتند.جلال آل احمد در ۱۱ آذر ۱۳۰۲ در خانواده ای مذهبی در محلهٔ سیدنصرالدین شهر تهران به دنیا آمد. وی پسر عموی آیت الله طالقانی بود. خانوادهٔ او اصالتا اهل شهرستان طالقان و روستای اورازان بود. دوران کودکی و نوجوانی جلال در نوعی رفاه اشرافی روحانیت گذشت. پس از اتمام دوران دبستان، پدر جلال، سید احمد طالقانی، به او اجازهٔ درس خواندن در دبیرستان را نداد؛ اما او تسلیم خواست پدر نشد.در سال ۱۳۲۲ وارد دانشسرای عالی تهران شد و در رشته زبان و ادبیات فارسی فارغ التحصیل گشت. او تحصیل را در دوره دکترای ادبیات فارسی نیز ادامه داد، اما در اواخر تحصیل از ادامه آن صرف نظر کرد. نخستین مجموعهٔ داستان خود به نام «دید و بازدید» را در همین دوران منتشر کرده بود. او که تأثیری گسترده بر جریان روشنفکری دوران خود داشت، به جز نوشتن داستان به نگارش مقالات اجتماعی، پژوهش های مردم شناسی، سفرنامه ها و ترجمه های متعددی نیز پرداخت. البته چون اطلاعات او از زبان فرانسه گسترده نبود، پیوسته در کار ترجمه از دوستانی مانند علی اصغر خبره زاده، پرویز داریوش و منوچهر هزارخانی کمک می گرفت. شاید مهم ترین ویژگی ادبی آل احمد نثر او بود. نثری فشرده و موجز و در عین حال عصبی و پرخاشگر، که نمونه های خوب آن را در سفرنامه های او مثل «خسی در میقات» یا داستان زندگی نامهٔ «سنگی بر گوری» می توان دید. در سال ۱۳۲۶ دومین کتاب خود به نام «از رنجی که می بریم» را همزمان با کناره گیری از حزب توده چاپ کرد که بیانگر داستان های شکست مبارزاتش در این حزب است. پس از این خروج بود که برای مدتی به قول خودش ناچار به سکوت شد که البته سکوت وی به معنای نپرداختن به سیاست و بیشتر قلم زدن بود.جلال آل احمد در ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ در چهل و پنج سالگی در اسالم گیلان درگذشت. پس از مرگ نابهنگام آل احمد، پیکر وی به سرعت تشییع و به خاک سپرده شد، که باعث باوری دربارهٔ سربه نیست شدن او توسط ساواک شد. همسر وی، سیمین دانشور، این شایعات را تکذیب کرده است، ولی شمس آل احمد قویا معتقد است که ساواک او را به قتل رسانده و شرح مفصلی در این باره در کتاب از چشم برادر بیان کرده است.جلال آل احمد وصیت کرده بود که جسد او را در اختیار اولین سالن تشریح دانشجویان قرار دهند؛ ولی از آن جا که وصیت وی برابر شرع نبود، پیکر او در مسجد فیروزآبادی جنب بیمارستان فیروزآبادی شهر ری به امانت گذاشته شد تا بعدها آرامگاهی در شأن او ایجاد شود و این کار هیچ گاه صورت نگرفت

جلال آل احمد

قسمتی از کتاب از رنجی که می بریم

فکر کردم شاید خیلی پول دارد؛ ولی من هنوز نفهمیده بودم او چه کاره است؟ نمی دانم چرا علاقهٔ مخصوصی به دانستن این مسأله در من انگیخته شده بود. ماشین عازم حرکت بود. تصمیم گرفتم پس از حرکت، اولین سؤالی که از او می کنم همین باشد؛ ولی خود او وقتی یک سیگار آتش زد و ماشین که آمل را پشت سر گذاشت و دوباره در جاده های خاکی مارپیچی که در میان مزارع برنج تا زیر جنگل های دوردست می پیچید، افتاد؛ مثل اینکه دنبالهٔ داستان خود را گرفته باشد، اینطور ادامه داد: «هر طور بود چهار ماه یزد موندم. وقتی سروصداها خوابید، برگشتم به اصفهان. یک ماهی هم اونجا بودم. با دو نفر اهوازی همونجا آشنا شدم. اونا منو واداشتند به این کار جدیدم مشغول شم...»

با قیافهٔ خجلت زده ای جملهٔ خود را تا به اینجا رسانید. من باعجله پرسیدم: «پس بالاخره کاری پیدا کردید...»

نگذاشت سؤال من تمام شود و گفت: «براتون میگم که حالا چی کار دارم؛ اما بگذارید قبل از اینکه باعث تعجبتون بشم، هرچی رو که بایست براتون بگم. شایدم از من متنفر بشید.»

من از خودم می پرسیدم این چیست که مرا به تعجب و نفرت وا خواهد داشت و او ادامه می داد: «خیال می کنید تا حالا چندنفر اینطور خواسته اند از حال من خبری بگیرند؟ ها؟... حتی برادرم تا حالا نخواسته بدونه که من چی کار می کنم. می فهمید؟ خوب چه کنه؟ مگه وقت این کار رو داره؟ ما اصلا کی سر فرصت همدیگه رو می بینیم؟ صبح تا شام سواری اربابش زیر پاشه و خوش گذرانی هایی رو که از دندهٔ ماشینم بهش نزدیک تره با حسرت نیگاه می کنه و می گذره. مادرمون درحال انتظار، خونهٔ برادرش نشسته که من یا برادرم برگردیم و سراغی ازش بگیریم. دیگه هیچ چی هم ازمون توقع نداره. داییم مدتها است او رو به خونه اش برده و نمی گذاره حتی یک شب هم پهلوی ما بیاد و درددل های پسر آواره شو بشنوه. هروقت که من فرار کردم و برادرمو گرفتند، او رو به خونه اش برده بود به این شرط که از ما چشم بپوشه. حق هم داره. من و برادرم که نمی تونستیم خرجیش رو بدیم... چه می گفتم؟...»

صدایش به ناله شبیه شده بود و من، که سروصدای ماشین نمی گذاشت صدایش را بشنوم، سرم را خیلی نزدیک به او برده بودم. فهمید. ماشین در یک دست انداز افتاد. سخت تکان خورد. او روی صندلی جابه جا شد. نگاهی از آینهٔ جلوی ماشین به صورت شوفر کرد و ادامه داد: «همهٔ اونایی که تا دیروز محل سگم بهشون نمی گذاشتیم، امروز برای خودشون آدمی شدند و برامون پشت چشم نازک می کنند. من اگه می دونستم شوفر ماشین این یارو است، اصلا سوار نمی شدم. وقتی هم که دونستم، فقط به خاطر همسفری با شما بود که بلیطمو پس ندادم. خیلی ها خودشونو رفیق و هم مسلک ما جا می زدند. این سرشونو بخوره، خودشونو نوکر و چاکرمونم می دونستند. اما الآن لابد دیدند که در بابل روزنومه و مجله رو چه جور پخش می کردیم... باز پرت شدم. از اونوقت تا حالا کار من اینه. گاهی اهوازم، گاهی اصفهان و تهران و گاهی هم میآم اینجا، چند روزی هستم و باز برمی گردم...»

گردوخاک از درز تختهٔ کنار ماشین تو می زد و روی لباس سیاه او می نشست. او کنار پنجره نشسته بود. باد می زد و موهایش را روی صورت کشیده اش می ریخت. دستی به موهای مجعد و پرپشت خود که خاک بر آن نشست، برد؛ مرتبش ساخت و بعد اینطور مشغول شد: «خیلی خسته شده ام. سه ماه بیشتر نیست که به کار جدیدم سوارم؛ اما تو همین مدت می بینم که دارم خورد میشم. من شاید یک وقتی هم بزن بهادر بودم؛ اما حالا برام تره هم خورد نمی کنند. می بینید که به اصطلاحات تهرانی هام خوب آشنام...»

شناسنامه کتاب از رنجی که می بریم


دیدگاه ها
  دیدگاه ها
پربحث های هفته   
همسر رهبر معظم انقلاب: آقای ما اجازه نمی‌دهد که در خانه، غیر از برنج کوپنی استفاده کنیم و آن هم کفاف خوراک ما را بیش از یک بار در هفته نمی‌دهد (650 نظر) نگاهی به سفره مفصل و تمام و کمال حضرت ابوالفضل در منزل شاه نشین علی دایی+عکس/ از گل آرایی و شمع‌دان‌هایی طلایی تا پَک هایی لاکچری و جذاب (113 نظر) نگاهی به ماشین مازراتی هوش پران علی دایی که همه آرزوشو دارن/ شهریار فوتبال ایران سوار بر دلبر مشکی😍 (86 نظر) رهبر معظم انقلاب: بعد از فوت پدرم همه‌ی موجودی خانه‌اش 45 هزار تومان شد که نمی‌شد با آن گاز یا یخچال خرید (64 نظر) میز غذای ساده رهبر معظم انقلاب و خوردن غذا در بشقاب استیل/ ساده زیستی ایشان همیشه مثال زدنی است+عکس (50 نظر) مراسم تشییع پدر حامد بهداد، با حضور چهره های سرشناس و بازیگران +عکس/ روحش شاد و یادش گرامی (40 نظر) مات و مبهوت موندن مهران مدیری از دیدن همزاد خودش تو دورهمی/ چقدرم که شبیه همدیگه هستن!+عکس (37 نظر) رهبر معظم انقلاب: من در کلاس اول ابتدایی چشمانم ضعیف بود و تخته سیاه و چهره معلم رو نمی‌دیدم +ویدیو/ از 13 سالگی عینکی شدم (29 نظر) خلاقیت خنده دار هندونه فروش شیرازی، برای فرار از گرما حماسه آفرید/ هنر نزد ایرانیان است و بس... (28 نظر) درخت خرمای بزرگ حیاط باصفای خونه ویلایی زهرا گونش/ نخل های هم قد والیبالیست مشهور ترکیه ای (21 نظر) خلاقیت منحصر به فرد آرایشگر خوش ذوق در تغییر چهره داماد حماسه ساز شد+ویدئو/سلطان بی چون و چرای گریم در سطح خاورمیانه😂 (21 نظر) حضور ساده و بدون تشریفات همسر رهبر معظم انقلاب در یک درمانگاه/ ایشان گفتند من نمی‌خواهم پارتی بازی بکنم+ویدیو (16 نظر) خلاقیت خنده‌دار اوستا بنّا در ساختن توالت کنار روشویی برای راحتیِ صاحبخانه حماسه آفرید+ عکس/ مغز نیست که فسفر خالصه😂 (15 نظر) هنرمندان و ورزشکارانی که در مراسم نذری پوریا پورسرخ بازیگر سریال کیمیا حضور داشتند/ علی پروین هم بود+عکس (15 نظر) بازیگرانی که در جوانی فوت شده اند + ویدئو با صدای معتمدی سریال گرگ و میش / روحشان شاد چقدر حیف شدن😥 عسل بدیعی، پوپک گلدره و .. (13 نظر)
تیتر امروز   
پزشکیان: اینکه فکر شود به بنده دیکته می‌کنند اشتباه است
زایمان در آب، آری یا خیر؟ / این نوع زایمان خطری ندارد؟
مدل ماشین هوش پران سیاستمداران ایرانی/ از لندکروز حسن روحانی تا بنز لوکس لاریجانی+عکس
اعطای مدرک دانشگاهی به 25 سگ و گربه و یک همستر در یک کشور اروپایی!
سردار آزمون فاش کرد: علی قلی‌زاده تراکتوری میشود
(فیلم) استقبال باورنکردنی استقلالی ها از رامین رضائیان بعد از تمرین / ازدحام برای سلفی گرفتن
درویش پول قرارداد گولسیانی را تأمین کرد؟ / ستاره تیم ملی گرجستان در یورو 2024 به تهران بازمی گردد
چوپانی که اولین بار در اطراف روستای خور گنج یافت+عکس و فیلم
تیپ ساحلی و میلیاردری ربکا واردی همسر جیمی واردی فوتبالیست انگلیسی با پیراهن ساتن گل گلی / شیک بودن سخت نیست همین قدر ساده ست
دکوراسیون سبک مراکشی حیاط خلوت خانه شکیرا که شبیه یک استراحتگاه است/ قلیون روی میز وسط خونه خواننده معروف! +عکس
سلیقه فاخر سوسانو، همسر فوتبالیست معروف در انتخاب لباس و اکسسوری های عروسی اش/ شیکترین عروسی که دیدم! +عکس
فراخوان دهمین جشنوارۀ «نانو و رسانه» 1403 اعلام شد
(عکس) تغییر 360 درجه ی شهربانو منصوریان با آرایش غلیظ و استایل لئوپارد زنانه و بوت های چرمی بلند در یک مرکز خرید
هفدهمین جشنواره بین‌المللی حرکت ویژۀ انجمن‌های علمی دانشجویان برگزار می‌شود
پری ادواردز خواننده ی بسیار موفق به همراه همسرش الکس اکسلید در مزرعه ی کدو تنبل ها ! لباس کدو تنبلی ایده خوبیه برای عکاسی کوچولو های کیوت 😂
منتخب روز   
(فیلم) سکانس فوق العاده احساسی و عاشقانه از شهاب حسینی و معشوقه‌اش در سریال "شهرزاد" / با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر هیچکس به تو مانند نشد😍 (فیلم) خرید دکتر مسعود پزشکیان از یک سوپرمارکت در تهران به همراه نوه‌ها و عروسش با کارت بانکی شخصی / نوه‌ها پدربزرگ را به خرج انداخته‌اند اقدام منحصربفرد و زیبای طلافروش یزدی به احترام دختر سه ساله امام حسین(ع)+عکس/ این جور تصاویر مخصوص ایران ماست والسلام👌 (فیلم) رهبر معظم انقلاب: به من می‌گویند شما گفتید سوءاستفاده جویان را افشا نکنید / ما حق نداریم افراد را به صرف گمان متهم کنیم سکانس خوشحالی قُباد از بارداری شهرزاد/ قُباد: من تا الان نمیدونستم از این دنیا و از این زندگی چی میخوام اما الان.... (عکس) هدایای ارزشمندی که پزشکیان در پشت صحنه یک هیئت دریافت کرد / خوشا راهی که آغازش با حسین است ... (ویدئو) شعر سوزناک شهریار برای مادر بزرگش که با شنیدنش اشک از چشمانتان سرازیر خواهد شد به یادماندنی ترین سکانس عاشقانه سریال شهرزاد / از بله گفتن شهرزاد تا مرگ مرگ بزرگ آقا نقش دختر رهبر انقلاب در ترمیم دست مجروح ایشان/ فرزند دختری که به پدر اُنس داشت (عکس) شوخی ظریف با آقای ظریف؛ از مقایسه ظریف با مِسی تا انداختن ماسک به شکل آقای رئیس جمهور!! واکنش عضو دفتر رهبر انقلاب به پست اینستاگرامی پسرش با هشتگ برای ایران، پزشکیان