درباره کتاب بی نام اعترافات
کتاب بی نام اعترافات اثری از داوود غفارزادگان است که در انتشارات نیستان به چاپ رسیده است.
خلاصه کتاب بی نام اعترافات
همان اول داستان اتفاق تلخی می افتد. پدری که عاشق نویسندگی و قلم به دست است، می میرد و خودنویس اعلا و دست نوشته های او به پسرش می رسد. حالال پسر تلاش می کند از لابه لای دست نوشته های پدرش داستانی را پاکنویس کند. داستانی که نوجوانی قهرمان آن است که با پدر و عمویش در روستا ها شبیه خوانی می کنند.. آن هم در زمان حکومت رضاخانی که دولت دل خوشی از این جریانات ندارد.
درباره نویسنده کتاب بی نام اعترافات
داوود غفارزادگان متولد ۱۳۳۸ اردبیل- داستان نویس ایرانی است. بیش از سه دهه داستان هایی با موضوعات متنوع و برای مخاطبان متنوع نوشته است. جایزهٔ ۲۰ سال ادبیات داستانی (بزرگسالان) به خاطر اثر ارزش مندش ماسه نفرهستیم به او تعلق گرفت. وی یکی از مؤثرترین نویسندگان در عرصه ادبیات کودک و نوجوان است. نشان طلایی از جشن وارهٔ بزرگ برگزیدگان ادبیات کودک ونوجوان (انجمن نویسندگان کودک ونوجوان)به عنوان یکی از بهترین داستان نویسان دو دهه از جوایز دیگر اوست.رمان فال خون او توسط پروفسور قانون پرور ترجمه و در دانشگاه تگزاس آمریکا چاپ شده است. همچنین از این نویسنده تک قصه هایی به زبان های دیگر ترجمه شده است.
قسمتی از کتاب بی نام اعترافات
مادر از توی دهلیز فریاد می زند: هر چه گل و بوته توی باغچه است، بِکنید!
پسره خشکش می زند. فکر می کند اشتباهی شنیده. محال است چنین حرفی از دهن مادر در بیاید. کسی که به خاطر شکستن یک شاخه دمار از روزگار آدم درمی آورد. امّا مادر دیگر آن مادر سابق نیست؛ درست از روزی که فهمیده بانک خانه را به حراج گذاشته و خانه مخروبه ای در کنار قبرستان انتظارش را می کشد که برود بساطش را توش پهن کند. بساطی که دیگر بساطی نیست... مرد توی خانه بند نمی شود. شاید نمی خواهد چشمش توی چشم زن بیفتد. تق تق عصاش وقتی به گوش می رسد که گاریچی برای بار کردن وسایل دوباره پیداش می شود و با دیدن تخته پاره های وسط حیاط سر می خاراند و غر می زند.
گاری که پر می شود، مرد کنار دست گاریچی می نشیند تا اسب غیژغیژ گاری را بکشد و در خم کوچه از جلو چشم های خیس زن دور شود.
مادر: مگه کری، گفتم برو گُل ها را از توی باغچه بکن!
پسر: آخه...
- آخه ندارد، ولد زنا!
آبجی با بچه دوقلو در بغل با اشاره چشم به پسر حالی می کند که هر کاری که مادر می گوید انجام دهد. پسر و زرینه با ترس و دودلی می روند توی باغچه. دست دراز می کنند و هر کدام ساقه گلی را از ریشه درمی آورند.
مادر: دِ بکنید حرام لقمه ها، خاک این خراب شده را به توبره بکشید...
پسر می بیند که چهره مادر شده عین قیافه دایی ایوب وقتی مست دنبال شرّ می گردد. ساقه دیگری را به زور از ریشه درمی آورد. خاک پاش پاش می شود بالاسرش. ساقه را با حرص و بغض پرت می کند توی مانداب سبز حوض. ریشه در آب غرق می شود و لحظه ای گل مخملی آتشی رنگ روی آب شناور می ماند. امّا زود گلبرگ ها هم می آید و غوطه می خورد توی لجن حوض و تنها خط سبزی از آن بر دست پسر باقی می ماند...
و ادامه ماجرا به عبارت غش کردن مادر، دعوای پدر با گاریچی، تیز در کردن اسبِ سردر توبره در میان دعوا و غیره و غیره.
... / ۳
زن عمو آب قند به خورد جاری می دهد. دختر بزرگ تر مُهر نماز می گیرد زیر دماغ مادر. پره های دماغ زن می لرزد. آب قند از لای دندان های کلید شده می ریزد بیرون. زن تکان می خورد، امّا چشم هاش همچنان بسته است.
عمو با حالت عصبی از توی دالان زن بردار را صدا می کند و پشت سر، صدای بوق بوقِ ماشین کرایه ای می آید؛ ممتد و دل آزار.
راننده در جا می گازد و می گازد.
شناسنامه کتاب بی نام اعترافات
- نویسنده: داوود غفارزادگان
- انتشارات:نیستان
- تعداد صفحات:348
- نسخه صوتی:ندارد
- نسخه الکترونیکی: دارد