معرفی کتاب دروازه سرنوشت اثر آگاتا کریستی

  چهارشنبه، 28 مهر 1400   زمان مطالعه 5 دقیقه
معرفی کتاب دروازه سرنوشت اثر آگاتا کریستی
ادبیات جنایی ژانر شناخته‌شده‌ای در دنیای ادبیات است. افراد زیادی به خواندن ماجراهای رازآلود و در مواردی ترسناک علاقه نشان می‌دهند و از آن‌ها لذت می‌برند؛ اما چیزی که داستان جنایی را خواندنی می‌کند توانایی نویسنده در روایت آن است و آگاتا کریستی روایتگر فوق‌العاده‌ای است.

درباره کتاب دروازه سرنوشت

«person of fate» که در ایران با نام «دروازه سرنوشت» شناخته می شود یکی از داستان های پلیسی آگاتا کریستی است که اولین بار سال ۱۹۷۳ در انگلستان منتشر شد. چند ماه بعد این کتاب در آمریکا نیز چاپ شد.این کتاب یکی از داستان های تامی و تامپنس است و آخرین داستان کریستی است که این دو کارآگاه در آن حضور دارند. کتاب دروازه سرنوشت آخرین داستانی است که آگاتا کریستی پیش از مرگش نوشت. البته این آخرین کتاب منتشرشده از کریستی نیست و دو کتاب از دهه ی چهل که هرگز منتشر نشده بودند بعد از این کتاب چاپ شدند.آثار کریستی همواره موردتوجه هنرمندان دیگر بوده و اقتباس های زیادی از آن ها انجام شده است. تنها ۴ رمان جنایی در میان آثار کریستی وجود دارد که اقتباسی از روی آن ها انجام نشده است و دروازه سرنوشت یکی از همین رمان هاست.

خلاصه کتاب دروازه سرنوشت

تامی و تاپنس دیگر پیر شده اند و پس از ماجراهای زیاد حالا در آستانه هفتادسالگی تصمیم به بازنشستگی گرفته اند. زوج کارآگاه داستان های کریستی به روستایی آرام مهاجرت می کنند تا روزهای آرامی را سپری کنند اما بازهم ماجرایی در انتظارشان است. خانه ی قدیمی و پرسروصدای تامی و تاپنس رازهای زیادی را در خود پنهان کرده است. مری جردن کیست؟ و چرا کسی یک پیغام کدگذاری شده در یک کتاب قدیمی درباره ی مرگ غیرطبیعی او گذاشته است؟ بازهم تامی و تاپنس درگیر ماجرایی می شوند که اگرچه قدیمی است اما باعث خطرات جدیدی می شود.

درباره نویسنده کتاب دروازه سرنوشت

آگاتا کریستی، زاده ی ۱۵ سپتامبر ۱۸۹۰ و درگذشته ی ۱۲ ژانویه ۱۹۷۶، نویسنده ی انگلیسی داستان های جنایی و ادبیات کارآگاهی بود.آگاتا کریستی با نام اصلی آگاتا مری کلاریسا میلر در شهر تورکی در ناحیه ی دوون انگلستان به دنیا آمد. پدر آمریکایی اش فردریک میلر نام داشت. مادرش کلارا بومر انگلیسی و از خانواده ای اشرافی بود. آگاتا به دلیل آمریکایی بودن پدر می توانست تبعه ی ایالات متحده نیز باشد، ولی هرگز از آن کشور تقاضای تابعیت نکرد. آگاتا دارای یک خواهر و یک برادر بود که هر دوی آن ها از وی بزرگ تر بودند.آگاتا در زمان جنگ جهانی اول در بیمارستان و سپس در داروخانه کار می کرد؛ شغلی که تأثیر زیادی بر نوشته های او داشته است: بسیاری از قتل هایی که در کتاب هایش رخ می دهند از طریق خوراندن سم به مقتولان صورت می گیرند.در هشتم دسامبر ۱۹۲۶ وقتی در سانینگ دیل واقع در برکشر زندگی می کرد به مدت ده روز ناپدید گردید و روزنامه ها در این مورد جاروجنجال فراوانی به پا کردند. اتومبیل او در یک گودال گچ پیدا شد و خود او را نیز نهایتا در هتلی واقع در هروگیت یافتند. آگاتا اتاق هتل را با نام خانمی که اخیرا شوهرش اعتراف کرده بود با وی رابطه عاشقانه دارد، کرایه کرده بود و در توضیح این ماجرا ادعا کرده بود که در اثر ضربه ی روحی ناشی از مرگ مادر و خیانت شوهر دچار فراموشی شده بوده است. آگاتا در سال ۱۹۳۰ با باستان شناسی به نام سر ماکس مالووان که ۱۴ سال از او جوان تر بود، ازدواج کرد و با او به سفرهای فراوانی رفت. رد پای این سفرها و شهرها و کشورهایی که او از آن ها دیدن می کرد را می توان در بیشتر داستان هایش که وقایع آن ها در کشورهای شرقی (خاورمیانه) رخ می دهند، دید. ازدواج او با مالووان در ابتدا ازدواجی موفق و شاد بود. این ازدواج توانست با وجود ماجراجویی های عشقی خارج از ازدواج مالووان، مدتی نسبتا طولانی دوام بیاورد.

آگاتا کریستی

ترجمه ی کتاب دروازه سرنوشت به فارسی

کتاب های آگاتا کریستی در ایران بسیار پرطرفدارند و بیشتر آن ها چندین بار به فارسی برگردانده شده اند. فائزه اسکندری یکی از مترجمانی است که تعداد زیادی از کتاب های کریستی را به فارسی برگردانده است و دروازه سرنوشت یکی از آن هاست. انتشارات هرمس ترجمه ی فائزه اسکندری از این کتاب را در بازار ایران منتشر کرده است.

چرا باید کتاب دروازه سرنوشت را خواند؟

آگاتا کریستی نویسنده ای با قلمی خواندنی است. او نویسنده ای است که می داند چگونه خواننده را به دنبال خودش بکشد و او را با داستان همراه کند. معماهای داستان های کریستی گیرا و خواندنی اند و او خواننده را وادار می کند همراه شخصیت های داستانش فراز و نشیب ها را رد کنند. دروازه ی سرنوشت یکی از داستان های خواندنی این نویسنده است که برای علاقه مند کردن نوجوانان به خواندن نیز بسیار مناسب است. این کتاب می تواند برای هرکسی که به معما علاقه دارد لحظات خوبی فراهم آورد.

قسمتی از کتاب دروازه سرنوشت

تاپنس کارت های تولد را انتخاب کرده بود. بعدازظهری بارانی بود و پستخانه تقریباً خالی. مردم نامه هایشان را داخل صندوق پست بیرون از پستخانه می انداختند و گه گاه هم با عجله تمبری می خریدند و بی معطلی راه خانه شان را در پیش می گرفتند. از آن بعدازظهرهای شلوغ بازار نبود. در حقیقت تاپنس با خودش فکر می کرد خیلی خوب است که این روز را انتخاب کرده است.

گوندا که با توصیفات بئاتریس خیلی زود شناختش، از این که کمک کند خیلی خوشحال بود. گوندا فروشنده لوازم خانگی جنب پستخانه بود. زنی میانسال با موهای خاکستری که مسئول بخش نامه های دولتی بود. گوندا که دختر پرحرفی بود و همیشه به تازه واردهای روستا علاقه نشان می داد در میان کارت های تولد و ولنتاین و کریسمس و کارت پستال های موزیکال و دفترچه یادداشت و لوازم التحریر و انواع و اقسام شکلات و اقلام مختلف چینی برای استفاده در خانه خوشحال بود. او و تاپنس رابطه دوستانه ای به هم زده بودند.

-خوشحالم که خانه دوباره راه افتاده است، منظورم «پرنس سرا» است

- من فکر می کردم اسمش همیشه لورلز بوده است.

- به نظرم هیچ وقت اسمش این نبوده است. این اطراف اسم خانه ها زیاد عوض می شود. مردم دوست دارند روی خانه ها اسم های جدید بگذارند.

شناسنامه کتاب دروازه سرنوشت


دیدگاه ها

  دیدگاه ها
از سراسر وب   
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها   
آخرین تصاویر