درباره کتاب فارسی شکر است
جمالزاده در داستان کوتاه فارسی شکر است از تقابل ها و سرگردانی های زبانی در دوران گذار ایران از سنت به دنیای مدرن و فرنگی مآب در اواخر قاجار می گوید.سید محمدعلی جمالزاده، نویسنده، ادیب و روشنفکر ایرانی است. او از عمر ۱۰۶ ساله خود تنها ۱۳ را سال در ایران گذراند اما تمام عمر به ایران و زبان فارسی فکر کرد.محمدعلی جمالزاده را همراه با صادق هدایت و بزرگ علوی سه بنیانگذار اصلی ادبیات داستانی معاصر فارسی می دانند.داستان کوتاه فارسی شکر است را که در کتاب «یکی بود، یکی نبود» او چاپ شده است، عموماً به عنوان نخستین داستان کوتاه فارسی به شیوهٔ غربی به شمار می آورند.این داستان نقطه عطفی در داستان نویسی فارسی پس از هزار سال است که به یکی از معضلات مهم فرهنگی ایرانیان اشاره می کند.
خلاصه کتاب فارسی شکر است
جوانی (نویسنده) که بعد از پنج سال خون جگر خوردن و دربه دری به ایران باز می گردد بین دو دسته زبانی گیر می کند. گروهی متدین هستند و عربی را بهتر از فارسی بلغور می کنند، گروهی متجدد نیز انگلیسی را. برخورد ها و ماجرا های جوان با این دو دسته حوادث با مزه ای را می آفریند.توصیف های زیبا در کنار شخصیت های جالب و در عین حال آشنایی با آداب و رسوم ایرانیان آن دوره، کتاب را بسیار خواندنی و با ارزش کرده است.
درباره نویسنده کتاب فارسی شکر است
سید محمدعلی موسوی جمال زاده اصفهانی (۲۳ دی ۱۲۷۰ در اصفهان – ۱۷ آبان ۱۳۷۶ در ژنو) نویسنده و مترجم معاصر ایرانی بود. او را پیشتاز قصّه نویسی معاصر، پدر داستان کوتاه در زبان فارسی و آغازگر سبک واقع گرایی در ادبیات فارسی می دانند.او نخستین مجموعهٔ داستان های کوتاه ایرانی را با عنوان یکی بود و یکی نبود در سال ۱۳۰۰ در برلین منتشر ساخت.جمال زاده در سال ۱۹۶۵ نامزد جایزه نوبل ادبیات شد. او و زین العابدینرهنما و حسین قدس نخعی و ابوالقاسم اعتصام زاده تنها چهار فارسی زبانی هستند که آکادمی سوئد نامزد این جایزه اعلام کرده است – و هیچ یک جایزه را نبرده اند. وی در سال ۱۹۶۹ نیز در یک قدمی جایزه بود.داستان های وی انتقادی (از وضع زمانه)، ساده، طنزآمیز و آکنده از ضرب المثل ها و اصطلاحات عامیانه است.وی در سال ۱۳۷۶ در ۱۰۵ سالگی در یک آسایشگاه سالمندان در ژنو، سوئیس درگذشت.

قسمتی از کتاب فارسی شکر است
خداوند هیچ کافری را گیر قوم فراش نیندازد! دیگر پیرت می داند که این پدر آمرزیده ها در یک آب خوردن چه بر سر ما آوردند. تنها چیزی که توانستیم از دستشان سالم بیرون بیاوریم یکی کلاه فرنگیمان بود و دیگری ایمانمان که معلوم شد به هیچ کدام احتیاجی نداشتند. والا جیب و بغل و سوراخی نماند که آن را در یک طرفة العین خالی نکرده باشند و همین که دیدند دیگر کما هو حقه به تکالیف دیوانی خود عمل نموده اند ما را در همان پشت گمرک خانهٔ ساحل انزلی تو یک هولدونی تاریکی انداختند که شب اول قبر پیشش روشن بود.
یک فوج عنکبوت بر در و دیوارش پرده داری داشت و در را از پشت بستند و رفتند و ما را به خدا سپردند. من در بین راه تا وقتی که با کرجی از کشتی به ساحل می آمدیم از صحبت مردم و کرجی بانها جسته جسته دستگیرم شده بود که باز در تهران کلاه شاه و مجلس تو هم رفته و بگیر و ببند از نو شروع شده و حکم مخصوص از مرکز صادر شده که در تردد مسافرین توجه مخصوص نمایند و معلوم شد که تمام این گیر و بست ها از آن بابت است.
مخصوصا که مامور فوق العاده ای هم که همان روز صبح برای این کار از رشت رسیده بود محض اظهار حسن خدمت و لیاقت و کاردانی دیگر تر و خشک را با هم می سوزاند و مثل سگ هار به جان مردم بی پناه افتاده و درضمن هم پا تو کفش حاکم بیچاره کرده و زمینهٔ حکومت انزلی را برای خود حاضر می کرد و شرح خدمات وی دیگر از صبح آن روز یک دقیقهٔ راحت به سیم تلگراف انزلی به تهران نگذاشته بود.
شناسنامه کتاب فارسی شکر است
- نویسنده: محمدعلی جمالزاده
- تعداد صفحات:22
- نسخه صوتی:ندارد
- نسخه الکترونیکی: دارد