معرفی کتاب غزلداستانهای سال بد اثر نادر ابراهیمی

  چهارشنبه، 03 آذر 1400   زمان مطالعه 5 دقیقه
معرفی کتاب غزلداستانهای سال بد اثر نادر ابراهیمی
«غزل‌داستان‌های سال بد» نام اثری است از نادر ابراهیمی که در آن به تلفیقی از شعر و داستان رسیده است.

درباره کتاب غزلداستانهای سال بد

از آشکارترین ویژگی های نوشتن در حوزه ادبیات مدرن این است که در این داستان ها، بیشتر جنبه های درونی شخصیت ها کندوکاو می شود. از طرفی دیگر ما شاهد آن هستیم که در داستان های مدرن، نویسنده به صورت آگاهانه روش های سنتی نوشتن را می شکند، به گونه ای که ما با متن هایی سر و کار داریم که به شکلی ناتمام و ناکامل هستند. علاوه بر این روایت داستان ممکن است توسط چند نفر صورت گیرد تا خواننده از زوایای مختلفی روند آن را دنبال و درک کند. شما می توانیدبا خرید آنلاین کتاب غزلداستان های سال بد و خواندن آن، ساعاتی را در زمانی فرای زمان حال حاضر سیر کنید. این کتاب توسط نادر ابراهیمی به نگارش در آمده و انتشارات روزبهان آن را در سال 1392 به چاپ رسانده است.کتاب «غزل داستان های سال بد»نوشته ی«نادر ابراهیمی» است. این کتاب در گذشته با نام های "غزل داستان های سال بد" ، "تضادهای درونی" و "ده قصه ی کوتاه" به چاپ رسیدهکه در هر نسخه با تغییراتی همراه بوده است.«پندی در تنهایی»، «در امتداد ارزش ها»، «دعوت به شراب کهنه»، «فریدون و احمد»، «در نیمه ی راه خفتند»، «بر فراز قله های سپید»، «جان باختند»، «ایمان به زندگی و مهر به میهن»، «دریغا بر ایشان»، «اگر چنین دردی را» عنوان برخی از داستان های کتاب است.

خلاصه کتاب غزلداستانهای سال بد

داستان هایی شاعرانه و یا درحقیقت، شعرهایی داستان وار؛ «غزل داستان» نامی ست که نادر ابراهیمی بر این نوع ادبی گذارده است. در غالب این غزل داستان ها، شعریت بر روایت غلبه دارد و حتی بعضی از آن ها را اگر با تقطیع بندها بنویسیم، می توان شعر سپید شمرد؛ مانند یادداشت های یک عاشق حرفه ای، سال بد، سخنی دیگر دربارۀ قفس و... . اما در بعضی نیز، این داستان است که غلبه دارد؛ مانند کرم شلیل، غریبه اگر فردا بماند، آخرین پیام و... . من از دستۀ اول، سخنی دیگر دربارۀ قفس را و از دستۀ دوم کرم شلیل را بسیار پسندیدم. اما این عدم یکدستی و عدم توازن درصد شعر یا داستان در «غزل داستان ها» منطقی نیست.

درباره نویسنده کتاب غزلداستانهای سال بد

نادر ابراهیمی (زاده ۱۴ فروردین ۱۳۱۵ در تهران – درگذشته در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۳۸۷، تهران)، داستان نویس معاصر ایرانی بود. او علاوه بر نوشتن رمان و داستان کوتاه در زمینه های فیلم سازی، ترانه سرایی، ترجمه، و روزنامه نگاری نیز فعالیت کرده است. ابراهیمی، همراهِ بهرام بیضایی و ابراهیم گلستان، از اندک شمار سخنوران ایرانی به شمار می رود که هم در سینما و هم در ادبیات کار کرده و شناخته شده بوده اند. نادر ابراهیمی تحصیلات مقدماتی خود را در زادگاهش یعنی شهر تهران گذراند و پس از گرفتن دیپلم ادبی از دبیرستان دارالفنون، به دانشکده حقوق وارد شد. اما این دانشکده را پس از دو سال رها کرد و سپس در رشته زبان و ادبیات انگلیسی به درجه لیسانس رسید. نادر ابراهیمی چندین فیلم مستند و سینمایی و همچنین دو مجموعه تلویزیونی را نوشته و کارگردانی کرده، و آهنگ ها و ترانه هایی برای آن ها ساخته است. او همچنین توانسته است نخستین مؤسسه غیرانتفاعی ـ غیردولتی ایران شناسی را تأسیس کند؛ که هزینه و زحمت های فراوانی برای سفر، تهیه فیلم و عکس و اسلاید از سراسر ایران و بایگانی کردن آن ها صرف کرد؛ ولی چنان که باید، شناخته و به کار گرفته نشد و با فرارسیدن انقلاب و جنگ، متوقف شد.

نادر ابراهیمی

قسمتی از کتاب غزلداستانهای سال بد

«سال بد»

در مسیرم، گلِ اقاقیا رفته بود

که عطر غمناک گل اقاقیا مانده بود.

در مسیرم، آواز رفته بود

که تکه های شکستۀ اصوات، مانده بود.

در مسیرم – چگونه بگویم ای دوست – که در سال خوب، چه ها رفته بود

و در سال بد چه ها مانده بود؟

مهمانِ سال بد نشو!

من از سال های خوب به سال بد آمدم

و تو در عطرِ غمناک اقاقیا، و در کنارِ تکه های شکستۀ اصوات به دنیا آمدی.

دست کوچکِ گلگونت را، دخترکم، در دست پیر من بگذار

تا وحشی معطر، درمانده ات نکند.

راه دراز، در امتداد سال بد، نگاه کن! به کجا می رود؟ می بینی؟

تو آن زمان کجا بودی تا بینی، راه خاکی پشت خانه های ما که از میان درختان آزاد اقاقیا می گذشت، به لطافت یک راه خاکی بود که از میان درختان آزاد اقاقیا بگذرد.

و نگاه پرندگان، که در آن، خورشیدهای کوچک می درخشیدند، به راستی چون نگاه پرندگان و روزهای آفتابی بود.

و چه باغ ها که عین تصویر باغ ها بودند.

مهمان سالِ بد، بشنو!

دیر آمدی.

در سال بد که سال سفر بود، آمدی:

مویه کنان، دست برادر بزرگم را به دندان گرفتم و دویدم

و به جامۀ پدر آویختم و فریاد زدم: کجا می روی پدر؟

و او، چه مردانه گفت: «سفر!»

و خندید.

و چه آرام گفت: «برای تو سوغاتِ بسیار می آورم.

برای تو عسلی می آورم از کندوهای زنبوران رها در گل ها

برای تو قالیچه ای می آورم با نقش های سرمه ای و سرخ

برای تو یک پوستین سفید و یک جفت چکمۀ سیاه می آورم

برای تو یک اسب سپید صحرای می آورم

و برای تو، یک تفنگ...»

و من دانستم که پدر، از آن سفر هیچ نمی آورد

که در نگاه منتظرش خندیدم.

بعد از پدر، درختان آزاد اقاقیا رفتند

و آن صدای آواز رفت.

بعد از پدر، برادرها رفتند

و بعد، باز هم برادرها

آن ها را، همچون پدر، بر اسب های سپید مرگ نشاندند

و شربت شهادت نوشاندند.

مهمان سال بد، بشنو!

در سال بد، شک جانشین ایمان شد

نفرین، جانشین دعای خیر.

و جامه های سیاه، جانشین رنگ های گل قالی

در سال بد، صدای رگبار بود و تسلط مار.

در سال بد، غروب لبخند بود و طلوع مداوم غم

در سال بد، تنها گدایان به ما سلام می کردند.

شاید بزرگ تر شده بودم که روزی جرأت گفتن یافتم:

مادر! این ها کجا می روند!؟ می میرند!؟

بله... اما بدان که این گونه مردن، سوغاتی خداوند است.

آه... این همه سوغاتی؟! این همه سوغاتی؟! کافی نیست؟!

مهمان سال بد، باور کن!

در سال بد، مرثیه ساختم، شفا نبود

قصه نوشتم، دوا نبود

اما دخترکم! باور کن که هیچ نساختن هم روا نبود.

مهمان سال بد، بشنو!

دیر آمد

بسیار دیر

اما اینک، دست کوچک گلگونت را ا زدست پیر من جداکن

و در میان تکه های اصوات شکسته و عطری غمناک، بی من باش

کسی چه می داند؟

شاید این منم که زود می روم

شاید این تویی که به هنگام می رسی

شاید طلوع، در کمرکش راه ایستاده است...

شناسنامه کتاب غزلداستانهای سال بد


دیدگاه ها

  دیدگاه ها
نظر خود را به اشتراک بگذارید
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها