درباره جورج اورول
اریک آرتور بلر (به انگلیسی: Eric Arthur Blair) با نامِ مستعار جُرج اوروِل (به انگلیسی: George Orwell) (۲۵ ژوئن ۱۹۰۳–۲۱ ژانویه ۱۹۵۰) داستان نویس، روزنامه نگار، منتقدِ ادبی و شاعر انگلیسی بود. او بیشتر برای دو رمان سرشناس و پرفروش مزرعه حیوانات که در ۱۹۴۵ منتشر شد و در اواخر دههٔ ۱۹۵۰ به شهرت رسید و نیز رمان ۱۹۸۴ شناخته می شود. این دو کتاب بر روی هم بیش از هر دو کتابِ دیگری از یک نویسندهٔ قرن بیستمی، فروش داشته اند. او همچنین با نقدهای پرشماری که بر کتاب ها نوشت، بهترین وقایع نگار فرهنگ و ادب انگلیسی قرن شناخته می شود.
درباره کتاب ژرفنا
اورول در قسمت ابتدایی کتاب ژرفنا (جاده ای به سوی اسکله ویگان) (the road to wigan pier)، او با بیان خاطراتش از زندگی در مسافرخانه ای سطح پایین سعی دارد مخاطب را با سختی ها و مشکلات مردمی که برای زندگی بسیار تلاش می کنند، آشنا نماید. مثلاً در بخشی از کتاب اشاره به خداحافظی کارگر معدنی دارد که هر روز از ترس کشته شدن، برای آخرین بار با خانواده شان وداع می کرده و به گفته همسر معدن چی: «نزدیک به بیست سال این امر ادامه یافته است!» جورج اورول (George Orwell) خود متعلق به طبقه متوسط جامعه بود و زندگی انسان ها را مدیون زحمات شبانه روزی معدن چیان، کارگران کارخانه ها و... می دانست؛ او در قسمت پایانی کتاب راه کارهای مناسبی برای رضایت شغلی و زندگی بهتر آن ها ارائه می دهد. راه کارهایی در باب «مسائل تربیتی طبقهٔ متوسط» و «رشد وجدان سیاسی دولت» به سوی سوسیالیسم؛ که در واقع با این موضوع از حکومت های کمونیستی انتقاد می کند.
در بخشی از کتاب ژرفنا می خوانیم:
هنگامی که یک معدنچی به سطح زمین بازمی گردد، چهره اش آن قدر پریده رنگ است که حتی آن را می توان در زیر ماسکی از گرد و غبار زغال، به آسانی تشخیص داد. دلیل این پدیده، هوای ناپاکی است که او آن را در ژرفنای معدن استشمام می کند، اما پریدگی رنگ چهره به زودی برطرف می شود. برای یک جنوبی که به مناطق معدنی آشنایی ندارد، منظره صدها معدنچی که در پایان شیفت از معدن خارج می شوند عجیب و کمی گمراه کننده است. چهرهٔ خستهٔ آن ها را دود پوشانده و نگاهی وحشی و ترسناک دارند. در مواقعی دیگر که صورتشان شسته و پاکیزه شده، آنان را با اشکال می توان در میان مردم عادی تشخیص داد. بیشترشان کوتاه قد هستند و اندام زیبای آنان به دلیل پوشیدن لباس هایی ضخیم و نامتناسب پنهان است. یکی از معدود نشانه های تشخیص معدنچیان، لکه های زخم آبی رنگی است که بر روی بینی و پیشانیشان دیده می شود. گرد و غبار زغال که هوای معدن را انباشته، بر روی زخم های صورت معدنچیان قرار می گیرد و بعد پوست تازه ای بر روی آن کشیده می شود. به این ترتیب، لکه ای آبی رنگ که بیشتر به خالکوبی شبیه است، در چهرهٔ آنان پدیدار می گردد. برخی از مردان کهن سال تر نیز در پیشانی خود دارای رگه هایی به مانند رگه های پنیر هستند. همهٔ این لکه ها تا پایان عمر در چهرهٔ معدنچیان دیده می شود. هنگامی که یک معدنچی در پایان کار به سطح زمین می آید، نخست با کمی آب قره قره می کند تا به شکلی سطحی گرد و غبار را از حلق و بینی خود پاک کند. سپس به منزل می رود و مطابق میل خود شست وشوی کاملی انجام می دهد. برخی نیز از این عمل چشم می پوشند، آن گونه که من دیده ام شمار بزرگی از آنان ترجیح می دهند که ابتدا غذایی صرف کنند، اگر من هم در موقعیت آنان قرار داشتم این کار را می کردم. به این ترتیب بسیار طبیعی است که چهرهٔ چنین مردی به هنگام نوشیدن فنجانی چای کاملاً سیاه باشد. او پس از صرف غذا، تشت بزرگ پر از آبی را برمی دارد و سپس با روش ویژه، خود را می شوید. ابتدا دست ها، بعد سینه، گردن، زیربغل، ساعد، صورت و سرانجام فرق سر که لایهٔ چرک و دودهٔ ضخیمی بر روی آن چسبیده است. همسرش به کمک او می آید و با کیسه ای پشتش را می شوید. او فقط نیم تنهٔ بالایی خود را شسته و شاید نافش هنوز لانهٔ گرد و غبار زغال باشد. مهارت بسیاری لازم است که با یک تشت آب، چنین آلودگی گسترده ای را از بدن پاک کرد. من پس از بازگشت از معدن، دو بار حمام کردم و پاک کردن پلک هایم نزدیک به ده دقیقه به طول کشید.
خلاصه کتاب ژرفنا
ماشین به تدریج خلاقیت انسان را از بین میبرد و کم کم فعالیت های چشم و دست را غیرممکن میسازد.برای مثال چرا هنگامی که میتوان حتی برای بینی گرفتن و مداد تراشیدن از ماشین ویژه ای استفاده کرد،دست ها بکار برده شوند؟در پایان و انتهای روند ماشینی شدن،به این حقیقت وحشتناک بر میخوریم که تنها کاری که از دست بشر بر می آید،خوردن،نوشیدن،خوابیدن،نفس کشیدن و مانند آنها است و دیگر کارها همگی بوسیله ماشین انجام خواهد شد.بله.هدفی که ما به سوی آن حرکت میکنیم،کوچک کردن انسان به چیزی شبیه مغز درون یک بطری میباشد.گرچه ما خود خواهان رسیدن به این آینده وحشتناک نیستیم.در اینحال انسانی که از ماشینیسم در هراس است،حق خود میداند که از سوسیالیسم بیمناک باشد.سوسیالیسم همیشه با ماشینیسم،فلسفه عقلانی، مدرنیزه شدن و مانند اینها موافق است و یا لااقل با آنها همسو است.
شناسنامه کتاب ژرفنا
- نویسنده: جورج اورول
- مترجم: همایون حنیفه وند مقدم
- زبان: فارسی
- ناشر چاپی: پر
- تعداد صفحات: 192
- موضوع کتاب:کتاب های علوم اجتماعی
- نسخه الکتریکی:دارد
- نسخه صوتی :ندارد
امیدوارم از محتوای معرفی کتاب نهایت لذت را برده باشید و برای کسانی که کتاب دوست هستند، میتوانید ارسال نمایید. همچنین برای مشاهده ی مطالب پر محتوای دیگر میتوانید به بخش فرهنگ و هنر ساعدنیوز مراجعه نمایید. از همراهی شما بسیار سپاسگزارم .