درباره لوران گوده
لوران گوده (به فرانسوی: Laurent Gaude) متولد ۶ ژوئیه ی ۱۹۷۲ در منطقه ۱۴ شهر پاریس، نویسنده-ای فرانسوی است. او در رشته ی تئاتر تحصیل کرده و آثار نمایشی متعددی خلق نموده است. وی در سال ۲۰۰۴ برنده جایز گنکور به خاطر رمان آفتاب اسکورتا خود شد.
درباره کتاب خورشید خانواده ی اسکورتا
آفتاب خانواده ی اسکورتا نوشته ی لوران گوده، پس از دریافت نقد های بسیار مساعد و کسب جایزه ی گنکور، معتبر ترین جایزه ی ادبی فرانسه، به فروشی بیش از چهارصد هزار نسخه دست یافت. این رمان گوده که داستان زندگی پنج نسل از خانواده ای در روستایی کوچک در جنوب ایتالیا را روایت می کند، با جرایم ننگین، عشق های فراموش شده و راز های مگو گره خورده است. داستان خانواده ی اسکورتا در سال 1870 و با روکو اسکورتا ماسکالزون آغاز می شود؛ کسی که فرزند نامشروع حاصل از تجاوز و کلاه برداری بدنام است. اکنون این خانواده، باید با میراث برجای مانده از او روبه رو شوند. درحالی که به نظر می رسد این خاندان، همیشه محکوم به تنازع و کشمکش بوده است، اعضای خانواده ی اسکورتا، غروری گیرا و ایمانی راسخ به قدرت خود دارند. گذشته از مغازه ی تنباکوفروشی کوچکی که با پس انداز چندین سال خود بازکرده اند، ثروت این خانواده به خاطرات و باور جمعی شان به رسیدن به خوشبختی و کامیابی محدود می شود. روایت به سبک دانای کل و خطی گوده با یادآوری خاطرات زنی سالخورده به اسم کارملا در آمیخته شده است؛ کسی که آخرین اعتراف خود را با کشیش خانواده در میان می گذارد و راز سر به مهر اسکورتاها را افشا می سازد.
نویسنده می توانست تاریخچه زندگی این خانواده را در چند جلد بنویسد اما گوده شیفته ایجاز است و به بیان آن چه مهم و ضروری است بسنده می کند. داستان خانواده ی اسکورتا در سال 1870 و با روکو اسکورتا ماسکالزون آغاز می شود؛ کسی که فرزند نامشروع حاصل از تجاوز و کلاه برداری بدنام است. اکنون این خانواده، باید با میراث برجای مانده از او روبه رو شوند. در حالی که به نظر می رسد این خاندان، همیشه محکوم به تنازع و کشمکش بوده است، اعضای خانواده ی اسکورتا، غروری گیرا و ایمانی راسخ به قدرت خود دارند. گذشته از مغازه ی تنباکو فروشی کوچکی که با پس انداز چندین سال خود بازکرده اند، ثروت این خانواده به خاطرات و باور جمعی شان به رسیدن به خوشبختی و کامیابی محدود می شود. روایت به سبک دانای کل و خطی گوده با یادآوری خاطرات زنی سالخورده به اسم کارملا در آمیخته شده است؛ کسی که آخرین اعتراف خود را با کشیش خانواده در میان می گذارد و راز سر به مهر اسکورتاها را افشا می سازد. سبک لوران گوده (Laurent Gaude) روان و قلمش شیرین و چیره دست است. جمله ها را ساده و کوتاه انتخاب می کند؛ خواننده را با جمله های بلند و پیچیده به سر گیجه نمی اندازد و نفوذ کلامش از خلال جمله های ساده و واژه های مناسب چنان است که خواننده بی اختیار آن چه را او خواسته بیان کند، با همه ی وجودش احساس می کند. موقعی که از آفتاب داغ سرزمین های جنوب ایتالیا سخن می گوید، آدم سوزش آن را روی پوستش حس می کند، و نیز خون گرم و جوشان مردمان آن سرزمین را در رگ هایش.
در بخشی از کتاب خورشید خانواده ی اسکورتا می خوانیم...
نبش قبر زن کر و لال و دوباره به خاک سپردنش، دهکده را هم چون زمین لرزه ای تکان داد. حالا تپه ی کوچکی از خاکِ زیر و رو شده بیرون از محوطه ی گورستان وجود داشت که همه می دیدنش و تاولی تحمل ناپذیر در چهره ی دهکده بود. ساکنان مونته پوچو می ترسیدند این قضیه برملا شود؛ خبر همه جا بپیچد و در منطقه انگشت نما شوند. وحشت داشتند گفته شود که در مونته پوچو مرده ها را محترمانه دفن نمی کنند، بلکه گورستان را مثل مزرعه شخم می زنند. این گور وحشی، جدا و دور افتاده از گورهای دیگر، داغ ننگی بود روی پیشانی همه. دن کارلو هر روز خشمگین تر می شد. همه جا آن ها را لعن و نفرین می کرد؛ آن ها را تجاوز کنندگان به قبرها می خواند. از نظر او اسکورتاها پاشان را از گلیم شان فراتر گذاشته بودند. نبش قبر و جنازه از آن بیرون کشیدن حرکتی کفرآمیز بود. هرگز تصور نمی کرد آدمی هایی چنین وحشی در ایتالیا وجود داشته باشند. یک شب بالاخره طاقت نیاورد و رفت صلیب چوبی ای را که بچه های اسکورتا روی گور مادرشان گذاشته بودند، از خاک بیرون کشید و با خشم و خروش آن را شکست. گور چند روزی به این ترتیب بدون صلیب ماند، بعد دوباره روی آن کار گذاشته شد. کشیش بار دیگر صلیب را کند، ولی کمی بعد دوباره ظاهر شد. دن کارلو گمان می کرد دارد با اعضای خانواده ی اسکورتا دست و پنجه نرم می کند، ولی اشتباه می کرد؛ او با همه ی اهالی دهکده سر و کار پیدا کرده بود. هر روز دست هایی ناشناس که به طغیان آمده بودند، بر این گور حقیر و بینوا که نه نام و نشانی داشت و نه سنگ مرمری، صلیبی می گذاشتند. چند هفته پس از این قایم موشک بازی در آوردن، چند نفری به نمایندگی از سوی اهالی دهکده پیش دن کارلو رفتند تا متقاعدش کنند که تصمیمش را عوض کند. از او خواستند مراسمی برگزار کند و اجازه دهد جنازه دوباره به گورستان منتقل شود. حتی پیشنهاد کردند برای اینکه نبش قبر نکنند تا بار دیگر جنازه ی زن بینوا جابه جا شود، خیلی ساده آن قسمت از دیوار گورستان را خراب و دوباره بسازند، به نحوی که گور زن نگون بخت را هم در بر بگیرد. دن کارلو نه تنها به هیچ وجه حاضر نشد به حرف های آن ها گوش بدهد، بلکه احساس تحقیری که نسبت به ساکنان دهکده داشت افزایش یافت. روز به روز خشمگین تر و خشن تر می شد.
فهرست مطالب کتاب
- پیش گفتار مترجم
- فصل اول: سنگ های داغ سرنوشت
- فصل دوم: نفرین روکو
- فصل سوم: بازگشت تیره روزان
- فصل چهارم: سیگارفروشی «کم حرف ها»
- فصل پنجم: ضیافت
- فصل ششم: خورشیدخواران
- فصل هفتم: تارانتل
- فصل هشتم: فرونشستن خورشید
- فصل نهم: زمین لرزه
- فصل دهم: مراسم مذهبی سنت الیا
- سپاسگزاری نویسنده
شناسنامه کتاب خورشید خانواده ی اسکورتا
- نویسنده: لوران گوده
- مترجم: لوران گوده
- زبان: فارسی
- ناشر چاپی: نشر بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه
- تعداد صفحات: 262
- موضوع کتاب:کتاب های داستان و رمان خارجی
- نسخه الکترونیکی:دارد
- نسخه صوتی : دارد
بنابراین خورشید خانواده اسکورتا ماجرای زندگی چند نسل از یک خاندان است. نسلی که همراه هم بودند و دوشا دوش هم شرافتمندانه زحمت کشیدند، هرچند شرور و تند خو. با وجود اینکه این کتاب می توانست جلدهای بیشتری به خود اختصاص دهد، به دلیل علاقه نویسنده اثر، لوران گوده به ایجاز، رمان خورشید خانواده اسکورتا تک جلدی است و چنان با ارزش که جایزه گنکور فرانسه را به خود اختصاص داده است. امیدوارم از محتوای معرفی کتاب نهایت لذت را برده باشید و برای کسانی که کتاب دوست هستند، میتوانید ارسال نمایید و برای مشاهده ی مطالب پر محتوای دیگر میتوانید به بخش فرهنگ و هنر ساعدنیوز مراجعه نمایید. همچنین شما نیز بهترین کتابی که تا حال مطالعه کرده اید، برای ما معرفی نمایید. از همراهی شما بسیار سپاسگزارم.