درباره ارنست همینگوی
ارنِست میلر هِمینگوی (زاده ۲۱ ژوئیه ۱۸۹۹ – درگذشته ۲ ژوئیه ۱۹۶۱) از نویسندگان برجستهٔ معاصر ایالات متحده آمریکا و برندهٔ جایزه نوبل ادبیات بود. او از پایه گذاران یکی از تأثیرگذارترین انواع ادبی، موسوم به «وقایع نگاری ادبی» شناخته می شود. قدرت بیان و زبردستی همینگوی در توصیف شخصیت های داستانی به گونه ای بود که او را پدر ادبیات مدرن لقب داده اند.
درباره کتاب خورشید همچنان می دمد
رمان خورشید همچنان می دمد، که به جان مایه ی نسلی از دست رفته شهرت دارد، یکی از شاهکارهای ارنست همینگوی و نمونه ای کلاسیک از سبک نگارش موجز اما قدرتمند اوست. رمان با نگاهی گزنده به سرخوردگی ها و هراس های نسل پس از جنگ جهانی اول، دو تا از به یاد ماندنی ترین شخصیت های همینگوی را به مخاطب معرفی می کند: جیک بارنز و دوشیزه برت اشلی. داستان، برت خوش مشرب و مغرور، و جیک بداقبال را دنبال می کند و تجارب آن ها را از زندگی شبانه ی پرآشوب در پاریس تا گاوبازی های خشن مهاجران در اسپانیا پی می گیرد. رویدادهای کتاب، در زمانی معروف به عصر افول اخلاقیات، ازهم پاشیدگی روحی، عشق های نافرجام و وهم های رو به اضمحلال اتفاق می افتد. انتشار رمان خورشید همچنان می دمد در سال 1926، کمک شایان توجهی به تثبیت جایگاه همینگوی به عنوان یکی از بزرگترین نویسندگان قرن بیستم کرد. رمان خورشید همچنان می دمد، با نثری شکوهمند و داستانی جذاب، تصویری بسیار ملموس و هیجان انگیز از شخصیت ها در ذهن مخاطب خلق می کند. این رمان، بدون شک یکی از بزرگ ترین رویداد های دوران طلایی ادبیات در قرن بیستم است. داستان خورشید همچنان می دمد به طور آشکار جامعه ی مهاجر را به علت فقدان پایه های اخلاقی نکوهش می کند، اما بازتاب علمی مردم نسبت به این کتاب در طی سال ها، تزویر تمامی جامعه را به دلیل امتناع از قضاوتی تند درباره ی افرادی که در نظر جامعه جذاب و مسحور کننده اند؛ به وضوح نشان می دهد.
در بخشی از کتاب خورشید همچنان می دمد می خوانیم:
من به آدم های ساده و رک، به خصوص وقتی که داستان هایشان عین هم باشد، اعتمادی ندارم و همواره حتی بدگمان بودم که رابرت کوهن قهرمان میان وزن مشت زنی بوده باشد. شاید اسبی دماغ او را له کرده یا مادرش از چیزی ترسیده بود. ممکن است وقتی تازه پا می گرفته، به جایی خورده. ولی آخر سر کسی را پیدا کردم که از زبان اسپایدر کلی صحت موضوع را تأیید کرد. اسپایدر کلی نه تنها کوهن را فراموش نکرده بود، اغلب جویا بود که چه اتفاقی برایش افتاده است. رابرت کوهن از طرف پدر متعلق به یکی از خانواده های ثروتمند در نیویورک بود و از طرف مادر به خانواده ای اصیل و شریف تعلق داشت. در مدرسه نظامی خود را برای ادامه تحصیل در پرینستون آماده کرد و در یک تیم فوتبال بازی کرد و هیچ کس نسبت به او تبعیض نژادی قائل نشد. حتی کاری به مذهب او نداشتند. همین بود که هیچ فرقی با دیگران نداشت، تا اینکه به پرینستون رفت. پسری بسیار نازنین و صمیمی و خجالتی بود و همین او را ناخوشایند جلوه می داد. در مشت زنی، این را در وجودش کشت و با وجدانی معذب و دماغ له شده از پرینستون خارج شد و با اولین دختری که در نظرش جذاب آمد، ازدواج کرد. پنج سال از ازدواجش گذشته و سه تا بچه آورده بود که پنجاه هزار دلاری را که از پدرش به ارث مانده بود از دست داد. بیشترین سهم ارث به مادرش رسید و به دلیل مصیبت هایی که از زندگی با یک زن عیانی نصیبش شد، به شرایط ناخوشایندی دچار شد و درست وقتی که تصمیم گرفت زنش را ترک کند، زنش او را ترک کرد و به سراغ یک مینیاتوریست رفت. او ماه ها همت کرده بود که زنش را ترک کند، اما نتوانسته بود. چون خیلی ناجوانمردانه بود که او را از خودش براند. این بار، رفتن زنش برای او اتفاق ناگهانی، اما مفیدی بود. از یکدیگر جدا شدند. رابرت کوهن به زندگی در کنار ساحل روی آورد. در کالیفرنیا با ادیبان نشست و برخاست کرد و چون هنوز مقداری از آن پنجاه هزار باقی مانده بود، در مدت زمان کوتاهی دست به انتشار یک نشریه هنری زد. این نشریه از کارملِ کالیفرنیا گرفته تا پراوینستونِ ماسوچست منتشر می شد. نام او در صفحه اصلی تنها سردبیری محسوب می شد که عضو هیئت مشاوره هم بود، و این موفقیت را مدیون پولش و آگاهی از علاقه اش به کار سردبیری بود. تا فهمید که هزینه مجله خیلی بالا رفته است و او مجبور است دست از انتشار آن بردارد، خیلی متأثر شد. ولی آن موقع، نگران چیزهای دیگری هم بود. خانمی همکارش بود که در صدد بود تا از طریق مجله به موفقیت هایی دست پیدا کند. زنی بود استوار و کوهن هرگز فرصتی نکرده بود تا از دست او خلاصی یابد، هر چند حتم داشت که او را دوست دارد. این زن تا فهمید که مجله انتشار نمی یابد، از کوهن دلسرد شد. تصمیم گرفت تا از فرصت موجود استفاده کند و با اصرار از کوهن خواست تا به اروپا بروند. کوهن در آنجا می توانست به نوشتن ادامه بدهد.
نقد و بررسی کتاب خورشید همچنان می دمد
ارنست همینگوی نویسنده نامدار آمریکایی جزو نویسندگانی است که با خلق آثار ویژه همواره از مرزها عبور کرده است. او می داند چطور یک قصه ی جنگی مردانه را برای هر مخاطبی به شکل دوست داشتنی روایت کند. جنس روایت بیشتر داستان های کوتاه و بلند همینگوی از دل جنگ است اما او در این میان شکست ها، عشق ها، مسائل اجتماعی و واقعیت جامعه را هم به خوبی نشان می دهد. کتاب خورشید همچنان می دمد اولین رمان ارنست همینگوی است که اگرچه داستان آن به فضای بعد از جنگ مرتبط است اما رد جنگ هنوز در آن حضور دارد.
شناسنامه کتاب خورشید همچنان می دمد
- نویسنده: ارنست همینگوی
- مترجم: احسان لامع
- زبان: فارسی
- ناشر چاپی: نشر نگاه
- تعداد صفحات: 308
- موضوع کتاب:کتاب های داستان و رمان خارجی
- نسخه الکتریکی:دارد
- نسخه صوتی : دارد
امیدوارم از محتوای معرفی کتاب نهایت لذت را برده باشید و برای کسانی که کتاب دوست هستند، میتوانید ارسال نمایید. همچنین برای مشاهده ی مطالب پر محتوای دیگر میتوانید به بخش فرهنگ و هنر ساعدنیوز مراجعه نمایید. از همراهی شما بسیار سپاسگزارم.