درباره کتاب و آنگاه هیچکس نماند
و آنگاه هیچکس نماند در فضایی دور از شهر و در یک جزیره اتفاق می افتد و ذهن خواننده را به خوبی درگیر می کند که قاتل کیست. نویسنده، شخصیت های داستان را از میان اقشار مختلف جامعه انتخاب کرده بویژه افرادی که جامعه معمولاً آنها را افرادی قانونمند و درستکار می داند که هرگز احتمال نمی رود قاتل باشند. شاید داستان در نگاه اول غیرممکن به نظر برسد ولی به خوبی نشان می دهد که انسان دو پا تا چه حد می تواند عجیب و بی رحم باشد. خواندن این رمان می تواند جذاب بوده و ذهن خواننده را به شکل هیجان انگیزی درگیر کند در نسخه ی اولیه ی این رمان از کلمه «کاکاسیا» استفاده شده بود که بعدها به دلیل توهین آمیز بودنش به «سرخپوست» و در نهایت به «سرباز» تغییر کرده که ترجمه حاضر بر اساس آخرین نسخه انجام شده است. خواندن این رمان می تواند جذاب باشد و ذهن شما را به شکل هیجان انگیزی درگیر کند.بی تردید آگاتا کریستی (Agatha Christie) شناخته شده ترین نویسنده ی رمان های پلیسی است، اما نوشتن کتاب و آنگاه هیچکس نماند (And Then There Were None) به گفته ی خالقش مشکل ترین رمان او بوده است. این تلاش او به خوبی نتیجه داده و آن را به پرفروش ترین رمان پلیسی تاریخ تبدیل کرده است.
خلاصه کتاب و آنگاه هیچکس نماند
هفت مرد و سه زن به وسیله ی به بهانه های مختلف به جزیره ی سلجر دعوت می شوند تا تعطیلات خود را در آن جزیره ی دورافتاده بگذرانند. وجه اشتراک مسافران در این است که به دلیل اعمال خود در گذشته منجر به قتل یک نفر شده اند. این افراد پس از مدتی متوجه می شوند که توسط یک نفر به این جزیره دعوت شده اند، کسی که از اسرار هر ده میهمان باخبر است. این فرد ناشناس به شیوه ای عجیب شروع به کشتن حاضران جزیره می کند و نحوه ی قتل آن ها را با الهام از شعری کودکانه به نام ده پسربچه سرباز انتخاب می کند.
درباره نویسنده کتاب و آنگاه هیچکس نماند
آگاتا کریستی، زاده ی ۱۵ سپتامبر ۱۸۹۰ و درگذشته ی ۱۲ ژانویه ۱۹۷۶، نویسنده ی انگلیسی داستان های جنایی و ادبیات کارآگاهی بود.آگاتا کریستی با نام اصلی آگاتا مری کلاریسا میلر در شهر تورکی در ناحیه ی دوون انگلستان به دنیا آمد. پدر آمریکایی اش فردریک میلر نام داشت. مادرش کلارا بومر انگلیسی و از خانواده ای اشرافی بود. آگاتا به دلیل آمریکایی بودن پدر می توانست تبعه ی ایالات متحده نیز باشد، ولی هرگز از آن کشور تقاضای تابعیت نکرد. آگاتا دارای یک خواهر و یک برادر بود که هر دوی آن ها از وی بزرگ تر بودند.آگاتا در زمان جنگ جهانی اول در بیمارستان و سپس در داروخانه کار می کرد؛ شغلی که تأثیر زیادی بر نوشته های او داشته است: بسیاری از قتل هایی که در کتاب هایش رخ می دهند از طریق خوراندن سم به مقتولان صورت می گیرند.در هشتم دسامبر ۱۹۲۶ وقتی در سانینگ دیل واقع در برکشر زندگی می کرد به مدت ده روز ناپدید گردید و روزنامه ها در این مورد جاروجنجال فراوانی به پا کردند. اتومبیل او در یک گودال گچ پیدا شد و خود او را نیز نهایتا در هتلی واقع در هروگیت یافتند. آگاتا اتاق هتل را با نام خانمی که اخیرا شوهرش اعتراف کرده بود با وی رابطه عاشقانه دارد، کرایه کرده بود و در توضیح این ماجرا ادعا کرده بود که در اثر ضربه ی روحی ناشی از مرگ مادر و خیانت شوهر دچار فراموشی شده بوده است. آگاتا در سال ۱۹۳۰ با باستان شناسی به نام سر ماکس مالووان که ۱۴ سال از او جوان تر بود، ازدواج کرد و با او به سفرهای فراوانی رفت. رد پای این سفرها و شهرها و کشورهایی که او از آن ها دیدن می کرد را می توان در بیشتر داستان هایش که وقایع آن ها در کشورهای شرقی (خاورمیانه) رخ می دهند، دید. ازدواج او با مالووان در ابتدا ازدواجی موفق و شاد بود. این ازدواج توانست با وجود ماجراجویی های عشقی خارج از ازدواج مالووان، مدتی نسبتا طولانی دوام بیاورد.

خواندن کتاب و آنگاه هیچکس نماند را به چه کسانی پیشنهاد می کنیم
این کتاب را به تمام علاقه مندان به ادبیات جنایی پیشنهاد می کنیم.
قسمتی از کتاب و آنگاه هیچکس نماند
فیلیپ لومبارد که چشمانش به سرعت حرکت می کرد، دختری که در مقابلش نشسته بود را ورانداز کرد و با خود گفت: «دختر جذابی است و اندکی شبیه معلم های مدرسه است. به نظر مشتری خوبی می آمد و کسی که می توانست در عشق و جنگ خویشتن دار باشد. بدش نمی آمد که از او…
لومبارد اخم کرد. نه! اکنون وقت این حرف ها نیست. فعلاً باید به کسب وکارش رسیدگی کند. باید تمرکزش روی شغلش باشد.
از خودش پرسید چه چیزی در انتظار اوست. آن مرد، خیلی مرموز عمل کرده است.
«کاپیتان لومبارد، می خواهی بخواه و نمی خواهی نخواه!»
و لومبارد با حالتی متفکرانه پاسخ داده بود:
«صد گینه، درست است؟»
چنان با حالت بی تفاوتی این جمله را گفته بود که گویی صد گینه پولی برای او به حساب نمی آید. این در حالی بود که او حتی پول یک وعده غذای درست و حسابی را هم نداشت! البته با خودش تصور می کرد آن مرد فریب نمی خورد و این حقیقتی دربارهٔ آن مرد بود که هرگز نمی توان او را در مورد مسائل مالی فریب داد، چون همه چیز را در این زمینه می داند. با همان لحن بی تفاوت گفت: «و نمی توانی اطلاعات بیشتری به من بدهی؟»
آقای ایزاک موریس سر کوچک و بی مویش را به نشانهٔ تأیید تکان داد و گفت: «نه، کاپیتان لومبارد! همه چیز در آنجا مشخص خواهد شد. موکّل من تو را انسان شرافتمندی می داند. من اجازه دارم در مقابل کاری که به خاطرش به استیکِل هِیوِن در دیوِن می روی، صد گینه به تو پرداخت کنم. نزدیک ترین ایستگاه قطار به آنجا، اُوک بریج است. در آنجا به دنبالت خواهند آمد و با اتومبیل به استیکِل هِیوِن و از آنجا با قایق به جزیرهٔ سُلجِر منتقل خواهی شد. آنجا موکل من در اختیار تو خواهد بود.»
لومبارد ناگهان گفت: «تا چه مدت زمانی در آنجا خواهم بود؟»
«حداکثر یک هفته».
کاپیتان لومبارد سبیل خود را با انگشتانش چرخاند و گفت: «می دانید که من نمی توانم کار غیرقانونی انجام دهم.»
شناسنامه کتاب و آنگاه هیچکس نماند
- نویسنده: آگاتا کریستی
- ترجمه: محمد خیریان
- انتشارات: هرمس
- تعداد صفحات:224
- نسخه صوتی:ندارد
- نسخه الکترونیکی: دارد
معرفی کتاب قتل راجر آكرويد اثر آگاتا کریستی










































