درباره کتاب و شام بود و صبح بود
کتاب و شام بود و صبح بود نوشتۀ هاینریش بل، دربردارنده ی داستان های کوتاه آلمانی با موضوع طنز، عشق و شور، جوانی، پیری و جنگ و صلح است.داستان های کتاب و شام بود و صبح بود، مربوط به جنگ و حوادث پس از آن است، برخی دیگر رنج های بازماندگان را به تصویر می کشد و برخی نیز هزل گونه است، طنزواره هایی دلنشین و خواندنی در هجو حماقت های جهانی و موقعیت های خنده دار بشری.هاینریش بل (Heinrich Boll)، نویسنده این کتاب، اعتقاد زیادی به کوتاه نویسی داشت و به باور اکثر نویسندگان آلمانی زبان، برجسته ترین نویسنده آلمان در قرن بیستم بوده است. تضاد دوران جنگ و پس از جنگ در آلمان، موضوع فاشیسم و حمایت کلیسا از طبقه مرفه، جزء مضامین اصلی بل است.
خلاصه کتاب و شام بود و صبح بود
در داستان «و شام بود و صبح بود» آمده است: «برینگ و آنا سه سال است که ازدواج کرده اند. بر اثر دروغ کوچکی که برینگ به آنا گفته است، آنا با او حرف نمی زند و تبدیل به سنگی شده که سکوت را برگزیده است. برینگ به خاطر سکوت آنا از رفتن به خانه وحشت دارد. مدت طولانی است که آنا این رویه را برگزیده و برینگ را بر تجسم اتفاقات وحشتناک وامی دارد. در شب کریسمس برینگ برای آشتی با وی، هدایایش را با پست می فرستد، اما...
درباره نویسنده و شام بود و صبح بود
هاینریش بل، ۲۱ دسامبر ۱۹۱۷ در شهر کلن به دنیا آمد. در بیست سالگی پس از اخذ دیپلم در یک کتابفروشی مشغول به کار شد اما سال بعد از آن، هم زمان با آغاز جنگ جهانی دوم به خدمت سربازی فراخوانده شد و تا سال ۱۹۴۵ را در جبهه های جنگ به سربرد. با این که خانواده اش با نازی ها و حزب ناسیونال سوسیالیسم مخالف بودند، او در ابتدا با آن ها همدلی داشت.بل در سال ۱۹۴۲ با آن ماری سش ازدواج کرد که اولین فرزند آن ها، به نام کرسیتف، در سال ۱۹۴۵ بر اثر بیماری از دنیا رفت. پس از جنگ به تحصیل در رشته ی زبان و ادبیات آلمانی پرداخت.در سال ۱۹۴۷ اولین داستان های خود را به چاپ رسانید و با چاپ داستان قطار به موقع رسید، در سال ۱۹۴۹، به شهرت رسید؛ در سال ۱۹۵۱ با برنده شدن جایزه ی ادبی گروه ۴۷ برای داستان گوسفند سیاه، موفق به دریافت اولین جایزه ی ادبی خود شد. در ۱۹۵۶ به ایرلند سفر کرد تا سال بعد، کتاب یادداشت های روزانه ی ایرلند را به چاپ برساند.در ۱۹۷۱ ریاست انجمن قلم آلمان را به عهده گرفت. او در سال ۱۹۷۲ توانست به عنوان دومین آلمانی، بعد از توماس مان، جایزه ی ادبی نوبل را از آن خود کند.هاینریش بل، خروج خود و همسرش را از کلیسای کاتولیک، در سال ۱۹۷۶، اعلام کرد. او در ۱۶ ژوئیه-ی ۱۹۸۵ از دنیا رفت و جسد او در نزدیکی زادگاهش به خاک سپرده شد.
درباره مترجم کتاب و شام بود و صبح بود
علي عبداللهي (شاعر،مترجم،پژوهشگر و مدرس دانشگاه های تهران،دانشگاه دولتی اصفهان و دانشگاه آزاد مرکز، تهران ) متولد ۱۳۴۷ درخراسان جنوبی، شهر بيرجند، روستای سیوجان. عبداللهی دوران دبستان و راهنمایی را در روستایش گذراند، و در دوره ی دبیرستان در دبیرستان شریعتی شهر بیرجند، در رشته ی فرهنگ و ادب دیپلم گرفت. در سال ۱۳۶۵ در کارشناسی رشته ی زبان و ادبیات آلمانی دانشگاه شهید بهشتی پذیرفته شد.سپس کارشناسی ارشد زبان و ادبیات آلمانی را از دانشگاه تربیت مدرس گرفت،با موضوع پایان نامه ی"شعر انضمامی/عینی(کانکریت) و تاثیر آن بر آموزش زبان آلمانی".سپس در کنار تدریس در دانشگاههای تهران و اصفهان، به همکاری با نشریات ادبی و ترجمه ی کتاب مشغول شد.او به خاطر ترجمه هایش چند بورسیه ی تحصیلی در مونیخ(آلمان) و زوریخ(سوئیس) و سایر شهرهای آلمان به دعوت دولت آلمان گذرانده و بارها در خانه ی نویسندگان و مترجمان اقامت داشته است. از وی هفت کتاب شعر و بیش از نود کتاب ترجمه در زمینه های ادبیات آلمان و جهان(شعر و نثر)، فلسفه و علوم تربیتی و ادبیات نوجوانان از فارسی به آلمانی و از آلمانی به فارسی در ایران و آلمان منتشر شده است. او افزون بر شعرخوانی در شهرهای ایران، در شهرهای برلین، فرانکفورت، زوریخ، کلن، مونیخ، اشتوتگارت، وین، دهلی نو، شهر روسه ی بلغارستان، ویلنیویس(لیتوانی)، و احمدآباد گجرات شعرخوانی و سخرانی داشته است. شعرهای وی در جنگها و کتابهای مختلف از جمله هزار و یک شعر تالیف محمد علی سپانلو در ایران، به زبانهای آلمانی، انگلیسی، ایتالیایی، لیتوانیایی، یونانی، روسی، مجاری، ترکی، عربی، کردی، صربوکرواتی(بوسنیایی)،لیتوانیایی و هلندی ترجمه و منتشر شده اند. او همچنین بیش از صد مقاله و جستار به فارسی و آلمانی در دانشنامه های فرهنگ آثار، دانشنامه ی ادب فارسی و مجلات ایران و آلمان و سوئیس در زمینه ی ادبیات فارسی و آلمانی و ادبیات تطبیقی، و شرق شناسی منتشر کرده است. آثار وی در ایران بارها تجدید چاپ شده اند.او از دهه ی هفتاد،عضو کانون نویسندگان است و یک دوره در هیات دبیران آن فعالیت داشته است.همچنین از دوران دانشجویی با "شورای کتاب کودک" و دارالترجمه آبیز همکاری مستمر داشته است.او هم اکنون در کرج اقامت دارد، در مقام مترجم و نویسنده ی آزاد به نوشتن و ترجمه مشغول است و ساعاتی نیز به صورت مدرس مدعو، در دانشگاه تهران زبان آلمانی و ترجمه تدریس می کند.پیشتر نیز در دانشگاههای دولتی اصفهان و آزاد تهران واحد مرکز آلمانی و ترجمه تدریس کرده است.در زمینه ی معرفی شعر معاصر ایران، وی تاکنون دهها شاعر ایرانی را به آلمانی زبانها معرفی کرده است که در سایت شعر جهان در برلین و سپس در برخی جنگها منتشر شده اند. وی از سال ۲۰۰۴ نماینده ی ایران در این سایت شعری لیریکس لاین است.آثاری از وی در دهها مجله ی ادبی فارسی زبان از جمله کلک، بخارا، چیستا، داستان همشهری و... منتشر شده اند و وی در مجلات ادبی آلمان از جمله در مجله ی"آکسنته" در مونیخ، سال ۲۰۰۷ و ۲۰۱۴ اشعاری به آلمانی منتشر کرده است همچنین در گلچین شعری "اینجا ایران است" به کوشش گریت ووستمان در برمن سال ۲۰۱۱ اشعار آلمانی وی منتشر شده است.
قسمتی از کتاب و شام بود و صبح بود
کسى کنار دیوارى ایستاده بود و از میان جنگلى از سیم ها بیرون را نگاه مى کرد. مرد، بیهوده دنبال چیزى انسانى مى گشت. عاقبت هیچ پیدا نکرد، غیر از سیم هاى درهم و برهمى که به طرز وحشتناکى منظم بودند. بعد جانوران گرسنه اى را دید که در تف گرما تلوتلو خوران به طرف آبریزگاه مى رفتند و پشت سرشان، تا چشم کار مى کرد، خاک رس بود و خیمه. با خود فکر کرد به هر حال این سیم ها یک جایى تمام خواهند شد. ولى باور نکرد. رخسارِ خیره، برافروخته و بى لک آسمان، آبىِ مایل به سفید بود، امّا هر چه بود انسانى نبود و خورشید هم جایى در بى رحمى خود غرق بود. تمام دنیا عینهو شعله اى ساکن شده بود و رفتارى مثل نفس کشیدن حیوانى در هُرم هراسان نیمروزى داشت. گرمایى طاقت سوز که به برجى هراسناک از شعله هاى برهنه و پرزبانه مى ماند و بر مرد بر فلان کس مى تابید و همچنان تابشش بیشتر مى شد.
... چشم هاى مرد روبروى خود چیزى انسانى ندید و پشت سرش هم ابداً چنین چیزى نبود حتى آن جا را بهتر هم مى دید. بى آنکه لازم باشد، سربرگرداند در آن جا وحشت مطلق حکمفرما بود. آن ها دور زمین فوتبال تعرض ناپذیر (آخر زمین فوتبال، جایى، مقدسِ مقدس بود!) ایستاده بودند؛ دیگران مثل ماهى هاى در حال گندیدن گُرده بر گُرده به هم چسبیده بودند. بعد از آن نوبت آبریزگاه هایى شد که برق شان انداخته و مثل برف تمیزشان کرده بودند (چون بهداشت سه برابر مقدس بود!) و یک جایى، آن پشت ها، پشت سر مرد، بهشت بود: خیمه هاى سایه دار خالى... خالى، که پلیس هاى چاق و چله از آن ها نگهبانى مى کردند.
شناسنامه کتاب و شام بود و صبح بود
- نویسنده: هاینریش بل
- ترجمه:علی عبدالهی
- انتشارات: جامی(مصدق)
- تعداد صفحات:272
- نسخه صوتی:ندارد
- نسخه الکترونیکی: دارد